English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
take over U بدست اوردن توپ از چنگ حریف بعلت خطا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
power play U وضع یک تیم نسبت به حریف بعلت عده بیشتر
walkovers U برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkover U برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
impetrate U بدست اوردن
procured U بدست اوردن
gets U بدست اوردن
getting U بدست اوردن
procures U بدست اوردن
offers U بدست اوردن
procuring U بدست اوردن
offer U بدست اوردن
procure U بدست اوردن
soothe U دل بدست اوردن
pick up U بدست اوردن
acquiring U بدست اوردن
acquires U بدست اوردن
earn U بدست اوردن
earned U بدست اوردن
earns U بدست اوردن
obtains U بدست اوردن
obtained U بدست اوردن
obtain U بدست اوردن
soothes U دل بدست اوردن
soothed U دل بدست اوردن
get U بدست اوردن
catch U بدست اوردن
gains U بدست اوردن
get round U بدست اوردن
come by U بدست اوردن
gain U بدست اوردن
gained U بدست اوردن
offered U بدست اوردن
recoups U دوباره بدست اوردن
have U بدست اوردن دارنده
having U بدست اوردن دارنده
recoup U دوباره بدست اوردن
recouping U دوباره بدست اوردن
insure U بیمه بدست اوردن
regained U دوباره بدست اوردن
finagle U باحیله بدست اوردن
recouped U دوباره بدست اوردن
to come into a property U دارایی را بدست اوردن
regains U دوباره بدست اوردن
to get back U دوباره بدست اوردن
regain U دوباره بدست اوردن
regaining U دوباره بدست اوردن
recovers U دوباره بدست اوردن
acquirability U امکان بدست اوردن
retrieves U دوباره بدست اوردن
retrieved U دوباره بدست اوردن
retrieve U دوباره بدست اوردن
attaining U بدست اوردن بانتهارسیدن
recover U دوباره بدست اوردن
attained U بدست اوردن بانتهارسیدن
to pander any one's lust U دل کسیرا بدست اوردن
step into U بسهولت بدست اوردن
strike a balance U موازنه بدست اوردن
attains U بدست اوردن بانتهارسیدن
recovering U دوباره بدست اوردن
get back U دوباره بدست اوردن
optimization U بدست اوردن حد مطلوب
attain U بدست اوردن بانتهارسیدن
get U بدست اوردن فراهم کردن
recovers U دوباره بدست اوردن بازیافتن
win U بدست اوردن تحصیل کردن
wins U بدست اوردن تحصیل کردن
recover U دوباره بدست اوردن بازیافتن
circumstantiate U قرائن وامارت را بدست اوردن
resuming U از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumed U از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumes U از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resume U از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
entered U بدست اوردن قدم نهادن در
gets U بدست اوردن فراهم کردن
getting U بدست اوردن فراهم کردن
enters U بدست اوردن قدم نهادن در
bought U خریداری کردن بدست اوردن
recovering U دوباره بدست اوردن بازیافتن
impetrate U با عجز و لابه بدست اوردن
bring in U امتیاز بدست اوردن در پایگاه
enter U بدست اوردن قدم نهادن در
stone pit U محل بدست اوردن اطلاعات اجر
to make a study of something U برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
pre empt U با حق شفعه بدست اوردن بشفعه خریدن
reap U جمع اوری کردن بدست اوردن
reaped U جمع اوری کردن بدست اوردن
reaps U جمع اوری کردن بدست اوردن
reaping U جمع اوری کردن بدست اوردن
reoccupy U دنبال کردن دوباره بدست اوردن
finagle U بازرنگی بدست اوردن نقشه کشیدن
card U امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
split the uprights U امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
investigating U استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
cards U امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
investigate U استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
bobs U ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
cupidity U حرص واز برای بدست اوردن مال
racketeer U از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
to have a bone to pick U بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
land hunger U از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
investigated U استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigates U استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
racketeers U از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
bob U ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobbing U ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
gross U کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
to take out a patent U حق ثبت شده برای استفاده ازاختراعی بدست اوردن
grossing U کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grosser U کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossed U کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossest U کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grosses U کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
poke check U فشار اوردن به گوی با چوب برای دور کردن ان از حریف
cruise control U کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
warping U پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
austempering U تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
underhook U گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
housekeeping U عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
head and arm U هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
gain ground U ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
loops U حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped U حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop U حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
drawing U روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings U روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
side sweep and over under U گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
by reason of U بعلت
owing to U بعلت
on account of U بعلت
due to U بعلت
whenas U بعلت اینکه
on U بعلت بطرف
guardian by nurture U قیم بعلت پرورش
posteriori U با پی بردن ازمعلول بعلت
conk out <idiom> U بعلت خستگی به خواب رفتن
time honored U مورد احترام بعلت قدمت
hit U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off U رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
finality U اعتقاد بعلت نهایی در گیتی قطعیت
seize U گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
seized U گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
seizes U گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
governmentalize U تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing U بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
hydrogen embrittleness U فقدان چقرمگی بعلت وجودهیدروژن در داخل جسم میباشد
aphonia U فقدان صدا یا خفگی ان بعلت فلج تارهای صوتی
aposteriori U از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
blow U ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
cenogenesis U تغییراتی که بعلت عادت به محیط وهمزیستی درجنس یانژاد
blows U ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
jargonize U بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
attaint U محکومیت قاضی یا عضوهیئت منصفه بعلت دادن رای غلط
frozen assets U دارائی که بعلت ادعای فرد یا افرادی قابل فروش نمیباشد
avianize U ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
season cracking U ترکی که بعلت عمر زیاد دروسایل یا مهمات تولید میشود
man down U بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
nominative subject U اسم یا ضمیری که بعلت میندبودن حالت فاعلی داشته باشد
nominative appositive U اسمی که بعلت بدل شدن حالت فاعلیت پیدا کند
bronchial asthma U تنگی نفس که بعلت انقباض عضلات جدارقصبه الریه ایجاد میشود
bumpers U توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
striking off the roll U اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
bumper U توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
bedsore U زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
grasp U بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped U بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps U بچنگ اوردن گیر اوردن
stagnation thesis U فرضیه رکود .فرضیهای که بر اساس ان بعلت بلوغ کامل اقتصادی یک کشور و امکان عدم جذب پس اندازها
foreclose U فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
foreclosed U فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
amnesia U ضعف حافظه بعلت ضعف یا بیماری مغزی فراموشی
forecloses U فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
foreclosing U فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
by U بدست
at the hand of U بدست
slutsky theorem U براساس این قضیه با کاهش قیمت یک کالا مقدار تقاضا برای ان افزایش یافته و این امر بعلت اثر درامدی و اثر جانشینی امکان پذیر است
attainable U بدست اوردنی
acquire بدست آوردن
procurer U بدست اورنده
catcher U بدست اورنده
to come to hand U بدست امدن
get table U بدست اوردنی
acquirable U بدست اوردنی
acquirer U بدست اورنده
to go to the wright U بدست استادافتادن
procurement U بدست اوری
attenuation U بدست آوردن
get U بدست امده
securer U بدست اورنده
procurable U بدست اوردنی
hand in hand U دست بدست
obtainable U بدست اوردنی
obtainment U بدست اوری
get at able U بدست اوردنی
gains U بدست آوردن
gets U بدست امده
getting U بدست امده
provider U بدست اورنده
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com