Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
assist
U
بازیگری که درکسب امتیازکمک کرده رساندن گوی به یار برای گل زدن در هاکی روی یخ
assisted
U
بازیگری که درکسب امتیازکمک کرده رساندن گوی به یار برای گل زدن در هاکی روی یخ
assisting
U
بازیگری که درکسب امتیازکمک کرده رساندن گوی به یار برای گل زدن در هاکی روی یخ
assists
U
بازیگری که درکسب امتیازکمک کرده رساندن گوی به یار برای گل زدن در هاکی روی یخ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cultivation
U
جلب محبت برای استفاده درکسب اطلاعات دانه پاشیدن تماس برای جلب و به دام انداختن افراد
eight ball billiard
U
تقسیمی از1 تا 7 برای یک نفر و از 9 تا51 برای نفردیگر و شماره 8برای بازیگری که شمارههای خود را بکیسه انداخته
burger
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
basket hanger
U
بازیگری که برای گلهای مفت در زمین حریف میماند
no show
U
مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود
shinny
U
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
communicativeness
U
امادگی برای رساندن خبر پرگویی
he drives a roaring trade
U
کاروبارش درکسب بسیارخوب است
rugby point
U
امتیاز 3 یا 4 برای رساندن توپ به پشت خط پایان امتیاز 2 برای ضربه با پاوفرستان توپ از روی دروازه
first offenders
U
کسی که برای اولین بار قانوناتخلف کرده است
first offender
U
کسی که برای اولین بار قانوناتخلف کرده است
jardiniere
U
جعبهای که گل دران سبز کرده و برای ارایش اطاق می گذارند
They have come out with a new gimmick to attract customers .
U
کلک جدیدی برای جلب مشتری پیدا کرده اند
DR DOS
U
سیستم عاملی که Digital Resaerch برای IBM PC ایجاد کرده است
The singer and his staff commandeered the entire backstage area.
U
خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
gabion
U
سبد استوانه شکل بدون ته که از خاک پر کرده و برای جان پناه بکار میبرند
scarf joint
U
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
swiss steak
U
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
buffer
U
فضای ذخیره سازی موقت برای وسیلهای که دادهای دریافت کرده ولی آماده پردازش نیست
sense probe
U
مکانیسم ورودی که نقاط حساس روی یک صفحه نمایش را فعال کرده و درنتیجه برای یک کامپیوترورودی تهیه کند
plaiting
U
[نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
lawn bowling point
U
یک امتیاز برای رساندن گوی خود به گوی جک نزدیکتر ازگوی حریف
head-shrinkers
U
کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
head-shrinker
U
کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
to walk the boards
U
بازیگری کردن
stage-struck
U
شیفتهی بازیگری
acting
U
بازیگری جدیت
I have a tooth abscess.
U
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
novices
U
بازیگری که هنوزبرنده نشده
ball carrier
U
بازیگری که با توپ میدود
gunners
U
بازیگری که کمترپاس میدهد
novice
U
بازیگری که هنوزبرنده نشده
gunner
U
بازیگری که کمترپاس میدهد
stage fever
U
کرم بازیگری یا اکتری
distortionist
U
بازیگری که اندامهای خودرامیتواند کج کند
XNS
U
پروتکل شبکه ساخت xerox که پایهای برای پروتکلهای شبکه Novell ipx ایجاد کرده است
editing run
U
در پردازش دستهای برنامه ویرایش کننده داده را از نظردرستی فاهری بررسی کرده و هر گونه اشتباه را برای تصحیح و ارائه مجدد مشخص میکند
hookers
U
بازیگری که عادت به سدکردن با چوب دارد
hooker
U
بازیگری که عادت به سدکردن با چوب دارد
quarterback
U
بازیگری که توپ را میگیرد وبازی را رهبری میکند
quarterbacks
U
بازیگری که توپ را میگیرد وبازی را رهبری میکند
quick change
U
بازیگری که زودبه زودهیئت خودرابرای بازی دیگرعوض کند
triple threat
U
بازیگری که مهارت در دویدن و پاس دادن و ضربه پا دارد
pin bowler
U
بازیگری که مرتبا به میله بولینگ هدف گیری میکند
flexowriter
U
علامت تجارتی نوعی ماشین ابتدایی که برای تولید نوارکاغذی منگنه شده از داده هایی که از یک صفحه کلیدوارد شده اند استفاده می کرده است
d , top concept
U
تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
iceman
U
هاکی باز
blue line
U
خط دفاعی هاکی
skates
U
هاکی روی یخ
sextets
U
تیم هاکی
sextet
U
تیم هاکی
skate
U
هاکی روی یخ
field hockey
U
زمین هاکی
banana blade
U
چوب هاکی
sixes
U
تیم هاکی
six
U
تیم هاکی
ice hockey
U
هاکی روی یخ
skated
U
هاکی روی یخ
hockey
U
هاکی روی یخ
stick
U
چوب بازی هاکی
stanza
U
بخشی ازبازی هاکی
bandi
U
نوعی هاکی روی یخ
shinney
U
چوب بازی هاکی
stanzas
U
بخشی ازبازی هاکی
hurler
U
بازیگر هاکی ایرلندی
field hokey
U
هاکی روی چمن
touches
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
endboards
U
دیوارههای اخر زمین هاکی
speed a way
U
نوعی بازی شبیه هاکی
avco cup
U
جام جهانی انجمن هاکی
stickboy
U
متصدی نگهداری چوبهای هاکی
eleven
U
تیم 11 نفره هاکی روی چمن
stickhandler
U
شخص ماهر در استفاده ازچوب هاکی
fielding
U
متوقف کردن و کنترل گوی هاکی
elevens
U
تیم 11 نفره هاکی روی چمن
floor hockey
U
هاکی روی یخ کودکان بدون اسکیت
democratic comiteism
U
سیستم کمیتهای دمکراتیک اصطلاحی است که لنین وتروتسکی و سایر نویسندگان کمونیست برای کمیسیون بازیهای سیستم دممراتیک وضع کرده اند و این نحوه عمل را از نقاط ضعف و عیوب دمکراسی می دانند
hurling
U
نوعی هاکی یا لاکراس بین دوتیم 51 نفره
spears
U
ضربه زدن به حریف با تیغه چوب هاکی
stickside
U
سمتی از بدن دروازه بان باچوب هاکی
speared
U
ضربه زدن به حریف با تیغه چوب هاکی
spear
U
ضربه زدن به حریف با تیغه چوب هاکی
shinny
U
نوعی بازی هاکی غیررسمی در صحرا و بیابان
spearing
U
ضربه زدن به حریف با تیغه چوب هاکی
street hockey
U
نوعی هاکی در زمین یا کوچه بدون کفش اسکیت
utopiannism
U
اعتقاد به مدینه فاضله روش فکری افلاطون فرانسیس بیکن سر توماس مور و ..... که در اثار خودجامعهای با تاسیسات مطلوب و افراد بی عیب و درحد کمال مطلوب ایجاد و ان را به عنوان الگویی برای جوامع جهان معرفی کرده اند
end zone
U
منطقه اخر زمین هاکی از خط ابی تادیوار پشت دروازه
spot bowler
U
بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
broomball
U
نوعی هاکی روی یخ بدون کفش اسکیت با جارو و توپ فوتبال
slap shot
U
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
faces
U
قسمت جلو شی ء رویه راکت قسمتی از چوب هاکی که با گوی تماس داردشیب صاف جلو موج
face
U
قسمت جلو شی ء رویه راکت قسمتی از چوب هاکی که با گوی تماس داردشیب صاف جلو موج
shinney
U
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
kiosk
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
imply
U
رساندن
brings
U
رساندن به
implies
U
رساندن
bring
U
رساندن به
bringing
U
رساندن به
understand
U
رساندن
understands
U
رساندن
convey
U
رساندن
conveyed
U
رساندن
conveys
U
رساندن
supply
U
رساندن
supplying
U
رساندن
conveying
U
رساندن
supplied
U
رساندن
implying
U
رساندن
badminton
U
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
terminated
U
بپایان رساندن
bring into being
U
به انجام رساندن
ratifies
U
بتصویب رساندن
terminate
U
بپایان رساندن
to get oven
U
به پایان رساندن
put into effect
U
به انجام رساندن
get done with
U
به پایان رساندن
terminates
U
بپایان رساندن
actualise
[British]
U
به انجام رساندن
completed
U
بانجام رساندن
completes
U
بانجام رساندن
put ineffect
U
به انجام رساندن
carry ineffect
U
به انجام رساندن
ratified
U
بتصویب رساندن
vindicated
U
به ثبوت رساندن
get over
U
به پایان رساندن
to go through with
U
به پایان رساندن
actualize
U
به انجام رساندن
ratify
U
بتصویب رساندن
put into practice
U
به انجام رساندن
carry out
U
به انجام رساندن
forward
U
فرستادن رساندن
bring inbeing
U
به انجام رساندن
accomplish
U
به انجام رساندن
matures
U
بحدبلوغ رساندن
mature
U
بحدبلوغ رساندن
finalised
U
بپایان رساندن
finalises
U
بپایان رساندن
execute
U
به انجام رساندن
completing
U
بانجام رساندن
slays
U
به قتل رساندن
intimating
U
مطلبی را رساندن
overdid
U
بحدافراط رساندن
overdo
U
بحدافراط رساندن
make a reality
U
به انجام رساندن
assassinate
U
بقتل رساندن
overdoes
U
بحدافراط رساندن
fulfill
[American]
U
به انجام رساندن
overdoing
U
بحدافراط رساندن
ratifying
U
بتصویب رساندن
forwarded
U
فرستادن رساندن
minimised
U
به حداقل رساندن
knock-ups
U
بپایان رساندن
conclude
U
بپایان رساندن
intimated
U
مطلبی را رساندن
intimate
U
مطلبی را رساندن
molesting
U
ازار رساندن
implying
U
مطلبی را رساندن
harm
U
اسیب رساندن
utilised
U
بمصرف رساندن
assassinating
U
به قتل رساندن
grig
U
ازار رساندن
harmed
U
اسیب رساندن
imply
U
مطلبی را رساندن
molests
U
ازار رساندن
implies
U
مطلبی را رساندن
molested
U
ازار رساندن
intimates
U
مطلبی را رساندن
knock-up
U
بپایان رساندن
utilize
U
بمصرف رساندن
knock up
U
بپایان رساندن
utilizes
U
بمصرف رساندن
bring on
U
بظهور رساندن
utilizing
U
بمصرف رساندن
molest
U
ازار رساندن
supplied
U
رساندن دادن به
supply
U
رساندن دادن به
utilising
U
بمصرف رساندن
utilises
U
بمصرف رساندن
supplying
U
رساندن دادن به
concludes
U
بپایان رساندن
hand down
U
بتواتر رساندن
assassinating
U
بقتل رساندن
harming
U
اسیب رساندن
caters
U
اذوقه رساندن
murder
U
به قتل رساندن
assassinate
U
به قتل رساندن
get through
U
به پایان رساندن
bring to pass
U
به وقوع رساندن
complete
U
بانجام رساندن
slaying
U
به قتل رساندن
martyr
U
به شهادت رساندن
martyrs
U
به شهادت رساندن
minimizing
U
به حداقل رساندن
minimizes
U
به حداقل رساندن
minimized
U
به حداقل رساندن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com