Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
conduct
U
انتقال دادن رهبری کردن
conducted
U
انتقال دادن رهبری کردن
conducting
U
انتقال دادن رهبری کردن
conducts
U
انتقال دادن رهبری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
transfer
U
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring
U
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers
U
انتقال دادن نقل کردن انتقال
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
remise
U
انتقال دادن گذشت کردن
assigning
U
انتقال دادن وواگذار کردن
assigns
U
انتقال دادن وواگذار کردن
assigned
U
انتقال دادن وواگذار کردن
assign
U
انتقال دادن وواگذار کردن
propagates
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
removing
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
leads
U
رهبری کردن
conduce
U
رهبری کردن
lead
U
رهبری کردن
administers
U
رهبری کردن
shapherd
U
رهبری کردن
administering
U
رهبری کردن
administered
U
رهبری کردن
administer
U
رهبری کردن
directed
U
رهبری کردن
direct
U
رهبری کردن
directs
U
رهبری کردن
leads
U
رهبری کردن راهنمایی
lead
U
رهبری کردن راهنمایی
coached
U
رهبری عملیات ورزشی را کردن
coaches
U
رهبری عملیات ورزشی را کردن
coach
U
رهبری عملیات ورزشی را کردن
head
U
ریاست داشتن بر رهبری کردن
spearhead
U
هر چیز نوک تیز رهبری کردن
spearheading
U
هر چیز نوک تیز رهبری کردن
spearheaded
U
هر چیز نوک تیز رهبری کردن
spearheads
U
هر چیز نوک تیز رهبری کردن
detach
U
انتقال دادن
evocate
U
انتقال دادن
carry over
U
انتقال دادن
deliveries
U
انتقال دادن
alienates
U
انتقال دادن
transports
U
انتقال دادن
carried
U
انتقال دادن
alienating
U
انتقال دادن
transporting
U
انتقال دادن
carrying
U
انتقال دادن
to carry over
U
انتقال دادن
carries
U
انتقال دادن
delivery
U
انتقال دادن
demise
U
انتقال دادن
alienate
U
انتقال دادن
detaching
U
انتقال دادن
detaches
U
انتقال دادن
carry
U
انتقال دادن
transfer
U
انتقال دادن
shifts
U
انتقال دادن
transport
U
انتقال دادن
transfers
U
انتقال دادن
gears
U
انتقال دادن
geared
U
انتقال دادن
gear
U
انتقال دادن
transferring
U
انتقال دادن
shift
U
انتقال دادن
transported
U
انتقال دادن
shifted
U
انتقال دادن
shifting
U
انتقال دادن
tables
U
به جدولی انتقال دادن
table
U
به جدولی انتقال دادن
moves
U
تغییردادن انتقال دادن
shuttled
U
نقل و انتقال دادن
redeploys
U
نقل و انتقال دادن
redeploying
U
نقل و انتقال دادن
redeployed
U
نقل و انتقال دادن
moved
U
تغییردادن انتقال دادن
redeploy
U
نقل و انتقال دادن
move
U
تغییردادن انتقال دادن
shuttle
U
نقل و انتقال دادن
tabled
U
به جدولی انتقال دادن
shuttles
U
نقل و انتقال دادن
tabling
U
به جدولی انتقال دادن
shifts
U
انتقال تیر دادن
shift fire
U
انتقال دادن اتش
shift fire
U
انتقال اتش دادن
switch fire
U
انتقال تیر دادن
demise
U
انتقال دادن مال
shift
U
انتقال تیر دادن
shifted
U
انتقال تیر دادن
assignment
U
ماموریت دادن انتقال افهار
make over
U
انتقال دادن دوباره ساختن
assignments
U
ماموریت دادن انتقال افهار
carry over
U
انتقال به صفحه بعد دادن
rub off
<idiom>
U
به شخص دیگری انتقال دادن
demise
U
انتقال دادن مال با وصیت
to make over
U
انتقال دادن دوباره ساختن
pilots
U
رهبری کردن خلبانی کردن
conducted
U
رفتار کردن رهبری کردن
pilot
U
رهبری کردن خلبانی کردن
piloted
U
رهبری کردن خلبانی کردن
leadoff
U
عزیمت کردن رهبری کردن
conduct
U
رفتار کردن رهبری کردن
conducts
U
رفتار کردن رهبری کردن
head
U
رهبری کردن مقاومت کردن
conducting
U
رفتار کردن رهبری کردن
negotiating
U
وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiate
U
وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiated
U
وارد معامله شدن انتقال دادن
contango
U
از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
negotiates
U
وارد معامله شدن انتقال دادن
trasship
U
بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
delivery
U
نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
deliveries
U
نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
acculturate
نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
indeterminate change of station
U
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer
U
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
forward tell
U
انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
baseband transmission
U
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
aimed
U
رهبری
direction
U
رهبری
leads
U
رهبری
aims
U
رهبری
aim
U
رهبری
conduction
U
رهبری
leadoff
U
رهبری
steer
U
رهبری
headships
U
رهبری
steered
U
رهبری
pacemaking
U
رهبری
lead
U
رهبری
leadership
U
رهبری
steers
U
رهبری
headship
U
رهبری
transfer processing
U
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload
U
انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
steering committee
U
کمیته رهبری
direction
U
هدایت رهبری
lead
U
: راهنمایی رهبری
precentorship
U
رهبری سرایندگان
leads
U
: راهنمایی رهبری
guidance
U
راهنما رهبری
tactics
U
رهبری ماهرانه
apostolate
U
رسالت رهبری
price leadership
U
رهبری قیمت
democratic leadership
U
رهبری دموکراتیک
democratic leadership
U
رهبری مردمی
xmodem
U
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signaled
U
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal
U
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled
U
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer ladle
U
کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate
U
نسبت انتقال سرعت انتقال
shifts
U
انتقال جابجا کردن
shifted
U
انتقال جابجا کردن
shift
U
انتقال جابجا کردن
transfers
U
واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer
U
واگذار کردن نقل کردن انتقال
transferring
U
واگذار کردن نقل کردن انتقال
migrate
U
سیر کردن انتقال یافتن
migrates
U
سیر کردن انتقال یافتن
migrating
U
سیر کردن انتقال یافتن
migrated
U
سیر کردن انتقال یافتن
lithiation transmetalation
U
انتقال فلز با لیتیم دار کردن
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
quarterbacks
U
بازیگری که توپ را میگیرد وبازی را رهبری میکند
quarterback
U
بازیگری که توپ را میگیرد وبازی را رهبری میکند
point four
U
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
negative acknowledgement
U
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
conveys
U
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveyed
U
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
convey
U
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveying
U
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
trans shipment
U
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
IrDA
U
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
carring over
U
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
monetary school
U
مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
farmgate type operations
U
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
card
U
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
cards
U
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
undirected
U
رهبری نشده راهنمایی نشده
designs
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com