English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2524 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
use U اجرای چیزی
uses U اجرای چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
feasability study U مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
Other Matches
chaining U اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
real time U اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
Sound Recorder U امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
run duration U خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
pipelines U اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipeline U اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
application of fire U اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
feasibility study U مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
possession money U حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
time resolution U جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
performance standard U معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
post attack U بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
runs U اجرای
Sound Blaster U و پس اجرای آن
run U اجرای
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
enforcement of a judgment U اجرای حکم
dry run U اجرای ازمایشی
machine run U اجرای ماشین
execution of judgments U اجرای احکام
performance of a contract U اجرای قرارداد
execution of wills U اجرای وصایا
ground work U اجرای فن در خاک
fulfilment of an obligation U اجرای تعهد
auto da fe U اجرای رای
administration of justice U اجرای عدالت
concurrent execution U اجرای همزمان
program execution U اجرای برنامه
parallel run U اجرای موازی
conduct of fire U اجرای اتش
budget execution U اجرای بودجه
plan implementation U اجرای برنامه
test run U اجرای ازماینده
test run U اجرای ازمایشی
concurrently U اجرای همزمان
conduct of fire U اجرای تیراندازی
post strike U بعد از اجرای تک
administer justice U اجرای عدالت
rerun U اجرای مجدد
carry out the obligations U اجرای تعهدات
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
operate U دستورات اجرای کامپیوتر
multi tasking U اجرای چندین کار
task element U عنصر اجرای عملیات
reprieve U تعلیق اجرای مجازات
self aid U اجرای کمکهای اولیه
launch an attack U اجرای حمله شروع تک
reprieves U تعلیق اجرای مجازات
technique U روش یا فن اجرای کار
reprieving U تعلیق اجرای مجازات
reprieved U تعلیق اجرای مجازات
check U اجرای خشک یک برنامه
operated U دستورات اجرای کامپیوتر
methode of fire U روش اجرای تیراندازی
involve U آغاز با اجرای یک برنامه
transattack period U زمان اجرای تک اتمی
checks U اجرای خشک یک برنامه
operates U دستورات اجرای کامپیوتر
task forces U نیروی اجرای عملیات
task force U نیروی اجرای عملیات
checked U اجرای خشک یک برنامه
war game U اجرای بازی جنگ
pursuance of a plan U اجرای نقشه یا طرحی
multitasking U اجرای چندین کار
policy instrument U ابزار اجرای سیاست
wargaming U اجرای بازی جنگ
involving U آغاز با اجرای یک برنامه
involves U آغاز با اجرای یک برنامه
techniques U روش یا فن اجرای کار
launching U شروع یا اجرای یک برنامه
administration of a will U اجرای وصیت نامه
enforcement of a judment U اجرای حکم دادگاه
enforcement of judgement U اجرای احکام قضایی
class ii activity U اجرای اماد طبقه 2
class i activity U اجرای اماد طبقه 1
final process U دستور اجرای حکم
enforcement by writ U اجرای حکم دادگاه
legal enforcement U اجرای حکم دادگاه
by the number U اجرای فرمان با شماره
launch U شروع یا اجرای یک برنامه
law enforcement U اجرای قوانین [حقوقی]
implementation of the decisions U اجرای قرار [رای]
concept of operations U روش اجرای عملیات
desk U اجرای خشک برنامه
desks U اجرای خشک برنامه
apply a correct holt U اجرای فن صحیح کشتی
insubordination U سرپیچی از اجرای دستور
launches U شروع یا اجرای یک برنامه
launched U شروع یا اجرای یک برنامه
concurrent program execution U اجرای همزمان برنامه
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
staged U اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
precedence U ترتیب اجرای عملیات ریاضی
mission request U درخواست اجرای ماموریت هوایی
operator U ترتیب اجرای عملیات ریاضی
textbooks U اجرای حرکت کامل و فنی
passes U 1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
operators U ترتیب اجرای عملیات ریاضی
overlap processing U اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
fire time U زمان اجرای اتش یا انفجار
concept U تدبیر روش اجرای یک چیز
concepts U تدبیر روش اجرای یک چیز
exempted , adressee U گیرنده معاف از اجرای دستور
collectivism U اجرای اصول اشتراکی درزندگی
specific performance U نحوه اجرای معین در قرارداد
executes U اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
passives U وقت کشی بدون اجرای فن
launched U اجرای حمله شروع عملیات
executed U اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
pass U 1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
task element U قسمت مامور اجرای عملیات
launches U اجرای حمله شروع عملیات
phase U دوره زمانی اجرای برنامه
phased U دوره زمانی اجرای برنامه
phases U دوره زمانی اجرای برنامه
execution U اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
execute U اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
high angle pit U چاله مخصوص اجرای تیرقائم
launching U اجرای حمله شروع عملیات
ambuscade U دام محل اجرای کمین
enterprises U اقدام به اجرای قوانین کردن
enterprise U اقدام به اجرای قوانین کردن
suspend U به عقب انداختن اجرای حکم
passed U 1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
executing U اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
to guarantee a contract U اجرای قراردادی راضمانت کردن
textbook U اجرای حرکت کامل و فنی
suspending U به عقب انداختن اجرای حکم
suspends U به عقب انداختن اجرای حکم
launch U اجرای حمله شروع عملیات
sword dance U اجرای رقص در اطراف شمشیر
passive U وقت کشی بدون اجرای فن
guarantee a contract U اجرای قراردادی را ضمانت کردن
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
adagio آهسته و ملایم [اجرای آهنگ باهستگی]
task fleet U ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
delay position U موضع مخصوص اجرای عملیات تاخیری
proponents U مقام مسئول اموال یا اجرای کار
proponent U مقام مسئول اموال یا اجرای کار
intermittent U اجرای تیراندازی بینابین حملات دیگر
run duration U که زمان اجرای برنامه انجام می شوند
run duration U مجوز کاربر برای اجرای یک برنامه
command of execution U فرمان اجرای عمل یکان اجرایی
rerun U اجرای برنامه یا چاپ مجدد کار
compile and go U بار کردن و اجرای یک برنامه کامپایل
e hour U وقت مخصوص اجرای عملیات ستادی
task group U ناو گروه مامور اجرای عملیات
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
2مفعول
1But it’s remarkable how, once you’ve committed to something, these things tend to work out in the end.
1offshoring
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com