English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (25 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to license a play U اجازه نمایش داستانی را دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to represent a play U داستانی را نمایش دادن
dot U آداپتور نمایش که به نرم افزار اجازه کنترل هر پیکسل را میدهد روی صفحه نمایش
dotting U آداپتور نمایش که به نرم افزار اجازه کنترل هر پیکسل را میدهد روی صفحه نمایش
to heighten a story U داستانی رابزرگ کردن حکایتی رابسط دادن
formats U تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
format U تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
scroll U حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
scrolls U حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
to put on the stage U بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
devices U وسیلهای مثل صفحه تصویر یا چاپگر که اجازه نمایش اطلاعات میدهد
device U وسیلهای مثل صفحه تصویر یا چاپگر که اجازه نمایش اطلاعات میدهد
viewport U فرایندی که به استفاده کنندگان اجازه میدهد تا هر عکس انتخاب شده را در محل معینی روی یک صفحه نمایش قراردهند
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
to allow U اجازه دادن
permit U اجازه دادن
authorising U اجازه دادن
permitting U اجازه دادن
authorises U اجازه دادن
permits U اجازه دادن
let U اجازه دادن
authorize U اجازه دادن
granted U اجازه دادن
lincense or cence U اجازه دادن
suffer U اجازه دادن
grant U اجازه دادن
take in <idiom> U اجازه دادن
letting U اجازه دادن
allowance U اجازه دادن
go through <idiom> U اجازه دادن
have it <idiom> U اجازه دادن
allowances U اجازه دادن
suffered U اجازه دادن
suffers U اجازه دادن
grants U اجازه دادن
to admit of U اجازه دادن
authorizes U اجازه دادن
grant U اجازه دادن
allow U اجازه دادن
lets U اجازه دادن
authorizing U اجازه دادن
rubber banding U قابلیتی از CAD که به یک مولفه اجازه میدهد تا درطول صفحه نمایش بوسیله قلم الکترونیکی یا دستگاه ماوس به مکان مورد نظرکشیده شود
allow U اجازه دادن ستودن
licence U اجازه رفتن دادن
allowing U اجازه دادن ستودن
licences U اجازه رفتن دادن
licenses U اجازه رفتن دادن
let in U اجازه دخول دادن
to let in U اجازه دخول دادن
licensing U اجازه رفتن دادن
license U اجازه رفتن دادن
allows U اجازه دادن ستودن
let someone through U اجازه ورود دادن
thole U گذاردن اجازه دادن
authorization U اختیاردادن اجازه دادن
authorisations U اختیاردادن اجازه دادن
keep someone on <idiom> U اجازه همکاری دادن
give out <idiom> U اجازه فرار دادن
keep the home fires burning <idiom> U اجازه ادامه دادن
to permit oneself U بخود اجازه دادن
let by U اجازه رد شدن دادن
enters U اجازه دخول دادن
enter U اجازه دخول دادن
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
entered U اجازه دخول دادن
to permit somebody something U به کسی اجازه چیزی را دادن
let out U اجازه بیرون امدن دادن
to license a book U اجازه چاپ کتابی را دادن
give oneself up to <idiom> U اجازه خوشی را به کسی دادن
take on <idiom> U استخدام کردن،اجازه دادن
to give a U اجازه حضوردادن گوش دادن
lincense U اجازه یا پروانه یا امتیاز دادن به
franking U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franked U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
franker U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frank U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
to let out U اجازه برون امدن دادن اشکارساختن
give free rein to <idiom> U اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
to empower somebody to participate U به کسی اجازه شرکت کردن دادن
franks U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
to let it get to that point U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
authorises U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
graceful degradation U اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
storybook U داستانی
storied U داستانی
exhibit U نمایش دادن
represented U نمایش دادن
showdowns U نمایش دادن
demonstrating U نمایش دادن
demonstrates U نمایش دادن
demonstrated U نمایش دادن
indicated U نمایش دادن
miscolour U بد نمایش دادن
represents U نمایش دادن
exhibited U نمایش دادن
indicates U نمایش دادن
displayed U نمایش دادن
showdown U نمایش دادن
display U نمایش دادن
garble U بد نمایش دادن
indicate U نمایش دادن
demonstrate U نمایش دادن
displaying U نمایش دادن
depict U نمایش دادن
displays U نمایش دادن
exhibits U نمایش دادن
depicture U نمایش دادن
to show off U نمایش دادن
depicts U نمایش دادن
depicting U نمایش دادن
depicted U نمایش دادن
represent U نمایش دادن
exhibiting U نمایش دادن
analog U صفحه نمایش که از یک سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای نمایش استفاده میکند به طوری که میتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
texts U حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند
text U حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند
to turn out badly U بد از آب در آمدن [داستانی]
And what a story it was too ! U وآن هم چه داستانی !
to go wrong U بد از آب در آمدن [داستانی]
executed U نواختن نمایش دادن
showcase U درویترین نمایش دادن
showcasing U درویترین نمایش دادن
coact U باهم نمایش دادن
execute U نواختن نمایش دادن
showcases U درویترین نمایش دادن
to place in a good light U خوب نمایش دادن
showboating U نمایش دادن مهارت
guy U باتمثال نمایش دادن
executing U نواختن نمایش دادن
guys U باتمثال نمایش دادن
executes U نواختن نمایش دادن
showcased U درویترین نمایش دادن
A shocking tale . A moving story . U داستانی تکان دهنده
acted U بازی کردن نمایش دادن
performs U بازی کردن نمایش دادن
enacting U تصویب کردن نمایش دادن
enact U تصویب کردن نمایش دادن
expose U درمعرض گذاشتن نمایش دادن
act U بازی کردن نمایش دادن
enacted U تصویب کردن نمایش دادن
enacts U تصویب کردن نمایش دادن
exposing U درمعرض گذاشتن نمایش دادن
to put forth U بلند کردن نمایش دادن
exposes U درمعرض گذاشتن نمایش دادن
perform U بازی کردن نمایش دادن
performed U بازی کردن نمایش دادن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
focus U تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focused U تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focuses U تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focusses U تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focussing U تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focussed U تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
colours U شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
colour U شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
to draw a moral U معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
flow diagram U صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
finder U واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse
flowchart U صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
screened U روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screens U روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screen U روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screening, screenings U روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
list U چاپ یا نمایش دادن موضوعات اطلاعاتی خاص
repertoire U فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
to back up U با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
to regard something as a matter of course U چیزی [داستانی] را امری آشکار در نظر گرفتن
comic books U کتاب دارای کاریکاتورهایی که داستانی را شرح میدهد
comic book U کتاب دارای کاریکاتورهایی که داستانی را شرح میدهد
centre U قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
cursor tracking U حرکت دادن مکان نما روی یک صفحه نمایش
center U قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
centering U عمل قرار دادن متن در مرکز صفحه نمایش
centred U قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
centered U قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
centers U قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
to make a p of one's learing U دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
ballads U تصنیف اواز یکنفری که در ضمن ان داستانی بیان میشود
ballad U تصنیف اواز یکنفری که در ضمن ان داستانی بیان میشود
romulus U رمولوس برادررموس نخستین پادشاه بنیادگذار داستانی شهر روم
NDR U سیستم نمایش که حروف قبلی را هنگام نمایش حروف جدید نمایش میدهد
alert U تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerts U تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerted U تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
electronic cottage U مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
flat U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com