Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 224 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
okay
U
اجازه
leave
U
اجازه
leaving
U
اجازه
approval
U
اجازه
authority
U
اجازه
ratification
U
اجازه
license
U
اجازه
licensing
U
اجازه
permit
U
اجازه
permits
U
اجازه
permitting
U
اجازه
licence
U
اجازه
licences
U
اجازه
licenses
U
اجازه
permission
U
اجازه
liberties
U
اجازه
liberty
U
اجازه
fiat
U
اجازه
fiats
U
اجازه
authorisations
U
اجازه
authorization
U
اجازه
licensure
U
اجازه
ok
U
اجازه
warrent
U
اجازه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
flattest
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance
U
اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation
U
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
prior admission
U
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
unauthorized
U
بی اجازه
by permission of
U
با اجازه
warranting
U
اجازه قانونی
go through
<idiom>
U
اجازه دادن
passed
U
اجازه عبور
search warrant
U
اجازه تفتیش
search warrants
U
اجازه تفتیش
passes
U
اجازه عبور
pass
U
اجازه عبور
warranted
U
اجازه قانونی
warrant
U
اجازه قانونی
license
U
اجازه نامه
permits
U
اجازه دادن
permit
U
اجازه دادن
connivance
U
اجازه ضمنی
to allow
U
اجازه دادن
permitting
U
اجازه دادن
licensing
U
اجازه نامه
suffered
U
اجازه دادن
suffer
U
اجازه دادن
to obtain permission
U
اجازه گرفتن
have it
<idiom>
U
اجازه دادن
to permit oneself
U
اجازه خواستن
audiences
U
اجازه حضور
audience
U
اجازه حضور
transit bill
U
اجازه عبور
billets
U
اجازه نامه
grant
U
اجازه دادن
without a by your leave
U
بی اجازه بی خداحافظی
granted
U
اجازه دادن
billeting
U
اجازه نامه
grants
U
اجازه دادن
warranties
U
تعهدنامه اجازه
warranty
U
تعهدنامه اجازه
take in
<idiom>
U
اجازه دادن
suffers
U
اجازه دادن
authorizing
U
اجازه دادن
authorizes
U
اجازه دادن
authorize
U
اجازه دادن
searcher warrant
U
اجازه بازرسی
searcher warrant
U
اجازه تفتیش
authorising
U
اجازه دادن
authorises
U
اجازه دادن
billet
U
اجازه نامه
to admit of
U
اجازه دادن
to ask permission
U
اجازه خواستن
to beg leave
U
اجازه رفتن
billeted
U
اجازه نامه
acquisition authority
U
اجازه خرید
passage
U
اجازه عبور
consents
U
رضا اجازه
access
U
اجازه دخول
accessed
U
اجازه دخول
accesses
U
اجازه دخول
accessing
U
اجازه دخول
inofficial
U
بدون اجازه
certificate of authority
U
اجازه نامه
let
U
اجازه دادن
token
U
اجازه ورود
tokens
U
اجازه ورود
clearance
U
اجازه زدودگی
flight clearance
U
اجازه پرواز
if you please
U
با اجازه شما
consenting
U
رضا اجازه
letting
U
اجازه دادن
lets
U
اجازه دادن
feu
U
اجازه همیشگی
approach clearance
U
اجازه فرود
authorizations
U
اختیار اجازه
approach clearance
U
اجازه تقرب
passages
U
اجازه عبور
imprimatur
U
اجازه چاپ
permissive
U
اجازه دهنده
warrants
U
اجازه قانونی
warrant of attorney
U
اجازه نامه
conge
U
اجازه عبور
grant
U
اجازه دادن
allow
U
اجازه دادن
passports
U
اجازه مسافرت
passport
U
اجازه مسافرت
may i take it please
U
اجازه می فرمایید
by your leave
U
با اجازه شما
allowance
U
اجازه دادن
allowances
U
اجازه دادن
forbid
U
اجازه ندادن
forbids
U
اجازه ندادن
lincense or cence
U
اجازه دادن
releases
U
اجازه صدور
power of procuration
U
اجازه نامه
power of attorney
U
اجازه نامه
letter of attorney
U
اجازه نامه
consent
U
رضا اجازه
full power of attorney
U
اجازه نامه
consented
U
رضا اجازه
authority
U
اجازه اعتبار
authority
U
توانایی اجازه
power of authority
U
اجازه نامه
released
U
اجازه صدور
release
U
اجازه صدور
licensable
U
قابل اجازه
trip ticket
U
برگه اجازه مسافرت
to take ones farewell of
U
اجازه مرخصی گرفتن از
thole
U
گذاردن اجازه دادن
i beg leave to say
U
اجازه میخواهم بگویم
to obtain permission
U
تحصیل اجازه کردن
to take leave of any one
U
اجازه ازکسی گرفتن
to pray permission
U
در خواست اجازه کردن
to permit oneself
U
بخود اجازه دادن
exequatur
U
اجازه نامه قونسول
greenlight
U
اجازه حرکت و اقدام
he gave us permission to stay
U
اجازه داد که بمانیم
allowing
U
اجازه دادن ستودن
rack rent
U
اجازه گزاف بستن بر
rack rent
U
اجازه تمام سال
landing order
U
اجازه تخلیه بار
leave taking
U
کسب اجازه مرخصی
let by
U
اجازه رد شدن دادن
let in
U
اجازه دخول دادن
letter missive
U
اجازه نامه ابلاغیه
letters of reprisal
U
اجازه نامه انتقام
license contract
U
قرارداد اجازه استفاده
may i see you home?
U
اجازه دهید شمارابخانه
visas
U
اجازه ورود به کشوربیگانه
visa
U
اجازه ورود به کشوربیگانه
permit me to say
U
اجازه دهید بگویم
ingress
U
حق دخول اجازه ورود
the law forbids
U
قانون اجازه نمیدهد
indult
U
اجازه نامه امتیاز
allows
U
اجازه دادن ستودن
absent without leave
U
نهستی بدون اجازه
prior permission
U
اجازه قبلی پرواز
imperscriptible
U
فاقد اجازه نوشته
charter
U
منشور اجازه نامه
chartered
U
منشور اجازه نامه
chartering
U
منشور اجازه نامه
charters
U
منشور اجازه نامه
to let in
U
اجازه دخول دادن
authorization
U
اختیاردادن اجازه دادن
authorisations
U
اختیاردادن اجازه دادن
awol
U
غایب بدون اجازه
authorized
U
اجازه داده شده
permissively
U
چنانکه اجازه بدهد
releases
U
اجازه ارسال پیام
release
U
اجازه ارسال پیام
moratorium
U
اجازه دیر کردپرداخت
allowed
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
approved
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
passed
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
agreed
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
released
U
اجازه ارسال پیام
let someone through
U
اجازه ورود دادن
moratoriums
U
اجازه دیر کردپرداخت
allow
U
اجازه دادن ستودن
license
U
اجازه رفتن دادن
licensing
U
اجازه رفتن دادن
to ask
[someone]
for permission
U
[از کسی]
اجازه گرفتن
admission
U
اجازه بستری
[در بیمارستان]
enables
U
اجازه رویدادن چیزی
entrance
U
ورودیه اجازه ورود
entranced
U
ورودیه اجازه ورود
entrances
U
ورودیه اجازه ورود
entrancing
U
ورودیه اجازه ورود
enabled
U
اجازه رویدادن چیزی
He asked permission to come in.
U
اجازه خواست بیاید تو
enable
U
اجازه رویدادن چیزی
enter
U
اجازه دخول دادن
entered
U
اجازه دخول دادن
give out
<idiom>
U
اجازه فرار دادن
licences
U
اجازه رفتن دادن
licence
U
اجازه رفتن دادن
enters
U
اجازه دخول دادن
wink at
<idiom>
U
اجازه دخالت ندادن
enabling
U
اجازه رویدادن چیزی
keep someone on
<idiom>
U
اجازه همکاری دادن
keep the ball rolling
<idiom>
U
اجازه فعالیت دادن
keep the home fires burning
<idiom>
U
اجازه ادامه دادن
licenses
U
اجازه رفتن دادن
admissive
U
داخل کننده اجازه دهنده
planning permission
U
اجازه عمران و ابادی اراضی
lincense
U
اجازه یا پروانه یا امتیاز دادن به
adapter
U
اجازه نصب در سوکت میدهد
Might I ask a question?
U
اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
authorisations
U
اجازه یا توانایی انجام کاری
let out
U
اجازه بیرون امدن دادن
air traffic control clearance
U
اجازه حرکت و عبور و مرورهواپیما
leave
U
به ارث گذاشتن اجازه مرخصی
leaving
U
به ارث گذاشتن اجازه مرخصی
authorization
U
اجازه یا توانایی انجام کاری
They gave me permission by way of an exception ...
U
آنها به من استثنأ اجازه دادند ...
take on
<idiom>
U
استخدام کردن،اجازه دادن
squats
U
بی اجازه در زمینی ساکن شدن
to license a play
U
اجازه نمایش داستانی را دادن
to license a book
U
اجازه چاپ کتابی را دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com