English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9002 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
it does not weigh with me U ندارد
there is no style about her U ندارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. U معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> U کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
he is second to none U دومی ندارد بالادست ندارد
he is not of that stamp U را ندارد
there is no limit to it U حد ندارد
flicker free U ی ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything . U مقصودی ندارد
No problem at all. It is quite all right . U مانعی ندارد
he has an a. to grind U غرضی ندارد
he has no excuse what U عذری ندارد
it is nothing new U تازگی ندارد
it is nothing out of the way U غرابتی ندارد
no object U اهمیت ندارد
hadn't U ندارد نبایستی
there is no limit to it U اندازه ندارد
it lacks soul U روح ندارد
it is well enough U عیبی ندارد
it is of no weight U قدرواهمیتی ندارد
It is no trouble at all. U زحمتی ندارد
Nothing is quite impossible. U کارنشد ندارد
dont mention it U اهمیت ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter . U عیب ندارد
no matter U اهمیت ندارد
it is a soft snap U کاری ندارد
he has no manners U اداب ندارد
his hat cover his fanily U هیچکس را ندارد
he is out of huomor U دماغ ندارد
he hasno notion of going U سر رفتن ندارد
it does not matter U اهمیت ندارد
he has nothing of his own U چیزی ندارد
he has nostomach for the fight U سر دعوا ندارد
Don’t mention it. U قابلی ندارد.
he has no temperature to day U امروز تب ندارد
that in nothing to me U برای من اهمیتی ندارد
it is of no moment U هیچ اهمیت ندارد
de facto standard U سسهای اعتبار به آن ندارد
it differs nothing from U هیچ فرقی با .....ندارد
crying is useless U گریه سودی ندارد
there is no reason U هیچ دلیل ندارد
there is no exception to that rule U ان قانون استثناء ندارد
it matters little U چندان اهمیت ندارد
his intentions are good U خیال بدی ندارد
it is of no importance U هیچ اهمیت ندارد
his hand want's two fingers U دستش دو انگشت ندارد
it is allup with him U دیگر امیدی ندارد
it is beyond recall U احتمال لغوشدن ندارد
it is indifferent to me U برای من چه اهمیتی ندارد
he hasno notion of going U خیال رفتن ندارد
it is not protected by sanctions U ضمانت اجرایی ندارد
he hasno notion of going U میل رفتن ندارد
h does not w.much U چندان وزنی ندارد
he is indisposed to go U میل برفتن ندارد
his hand lack one finger U دستش یک انگشت ندارد
he is nothing to me U بتمن خویشی ندارد
he is short of hands U کارگر کافی ندارد
he means well U قصد بدی ندارد
it is of little worth U چندان ارزشی ندارد
there is nothing for it but to U چارهای ندارد جز اینکه
Cheating( fraud) does not pay ( prosper). U تقلب عاقبت ندارد
He cant stand the sight of us. U چشم ندارد ما را ببیند
Death keeps no calendar. <proverb> U مرگ تاریخ ندارد.
irons in the fire <idiom> U وقت سرخاراندن ندارد
There is nothing to be ashamed lf . U ( اینکار ) خجالت ندارد
It doesnt look nice . It is useemly. U صورت خوشی ندارد
Nothing is impossible . U کار نشد ندارد
it takes two to tango <idiom> U [یک دست صدا ندارد]
many hands make light work <proverb> U یک دست صدا ندارد
She never gets any gratitude . U دستش نمک ندارد
she cannot bear heat U طاقت گرما را ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) . U ربطی به موضوع ندارد
and that is flat(final)!No arguments! U چون وچراهم ندارد !
domain U برنامهای که حق کپی ندارد
That is quitw O. K. That is fine. U هیج اشکالی ندارد
domains U برنامهای که حق کپی ندارد
infinite U حلقهای که خروج ندارد.
That's not so! U این حقیقت ندارد!
he is at a loose end U کار معینی ندارد
There is no market for it in Iran . U درایران مصرفی ندارد
This does not apply to . . . U در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
There is nothing to be afraid of in driving. رانندگی که ترس ندارد.
The full man does not understand a hungry one . <proverb> U سیر از گرسنه خبر ندارد .
He has not a single star in all the seven skies. <proverb> U یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
It isn't anything like her. U او [زن] اصلا همچنین رفتاری ندارد.
it boots not to complain U گله گذاری سودی ندارد
There is nothing wrong with it. U این هیچ ایرادی ندارد.
you are welcome U کاری نکردم اهمیت ندارد
it does not matter U عیب ندارد چیزی نیست
A logical remark has no answer. <proverb> U یرف یساب جواب ندارد .
netblock U ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
The very idea ! U معنی ندارد ! ( قبیح است )
My French is not up to much. U فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
that is nothing like it U هیچ شباهتی بدان ندارد
His remarks are unfounded. U حرفهایش پایه واساسی ندارد
His greed knows no limits. U حرص وطمع اش اندازه ندارد
there is no p of his going U رفتن وی هیچ امکان ندارد
His knowledge has no limits. U دانش اوحد واندازه ای ندارد
there is no precedent for this U این چیز سابقه ندارد
He is on edge. He is restive. U آرام ندارد (ناراحت است )
time out of minds U زمانی که کسی یاد ندارد
It doesnt matter. it is nothing. U چیزی نیست ( عیب ندارد )
He is unpredicateble. He acts haphazardly. U کارش حساب وکتابی ندارد
out of one's element <idiom> U جایی که به شخص تعلق ندارد
It is pointless for her to come here . U موضوع ندارد اینجا بیاید
it is immaterial U ناچیز است اهمیت ندارد
there is no occasion for fear U ترس هیچ مورد ندارد
it is not worth my while U نمیارزد برای من ارزش ندارد
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . U قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed. U اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
It is in the bag . It is a dead cert. U ردخورد ندارد (حتمی است )
He hasnt a mind of his own. U ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
it is of no use talking U سخن گفتن سودی ندارد
they are of no historical U هیچ اهمیت تاریخی ندارد
he has no friends U او هیچ دوست و اشنایی ندارد
e. wear U پارچه ایی که مرگ ندارد
from immemorial times U اززمانی که کسی بیاد ندارد
he does nothing but talk U کاری جزحرف زدن ندارد
null U رشتهای که هیچ حرفی ندارد
confession and avoidance U باط ندارد و اثرش به سوداوست
they call him mister U یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
blind letter U نامهای که نام ونشان روشن ندارد
He hasn't had much of an appetite lately. U به تازگی او [مرد] هیچ اشتها ندارد.
He has a poor service record in this company. U دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
This is treason, pure and simple. U خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
Your proposal has little practical value . U پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
There are no vacancies at the hotel. U هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد
He is in a bad way (poor circumstances). U وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
completes U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
the interest of it is gone U دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
completed U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
The dilemma has no simple answers. U این مخمصه راه حل ساده ای ندارد.
He has not enough experience for the position. U برای اینکار تجربه کافی ندارد
There is no harm in trying. U امتحانش مجانی است (ضرر ندارد )
There is no disagreement among us. U اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
It is a case of tit for tat . U چیزی که عوض داد گله ندارد
There is no such number. U همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
He makes a hundred jugs of which not one has a han. <proverb> U صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
linear U برنامه کامپیوتری که حلقه یا جهشی ندارد
neither fish nor fowl <idiom> U چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
There is nothing to worry about. U دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
There's no reason for concern. U دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
He is only half a man . U مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
Such a thing does not exist at all . U چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
completing U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
The poor fellow ( guy ) is restless. U بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
unconditional U آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
It doesnt make any difference to me . U برای من فرقی نمی کند (ندارد)
... if you don't mind my asking U ... اگر پرسش من [برای تو] ایرادی ندارد
Your passport is no longer valid. گذرنامه شما دیگر اعتبار ندارد.
monogamist U مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
singleton U ورقی که در دست بازیکن نظیری ندارد
he has no enterprise U دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
it is not true that he is dead U اینکه میگویند مرده است حق ندارد
it is not pervious to reasonov U بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
coram non judice U درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
no branch U شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
complete U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
no address operation U دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
irreligionist U کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
sole tenant U مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
bohemians U که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
And that is it period . I have nothing more to say . and that is final . U همان است که گفتم ( برو برگرد ندارد )
There are not many amusements in this town. U دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
There's no danger of that happening again. U خطری وجود ندارد که آن دوباره اتفاق بیافته.
it is of no use to us U بکار ما یا بدرد ما نمیخورد سودی برای ما ندارد
outpensioner U کسیکه از بنگاهی وفیفه میگیدرولی در انجابودباش ندارد
There is nothing to it . U هیچ کاری ندارد ( بسیار آسان است )
There is no argument about that. U حرف ندارد ( کاملا" مسلم وقطعی است )
These statistics speak for themselves. U این آمار به هیچ توضیحی نیاز ندارد.
there is nothing in it U چیز مهمی دران نیست پروپایی ندارد
camera-shy U کسی که دوست ندارد از او عکس یا فیلم بگیرند
indeterminate vowel U حرف مصوتی که صدای معین یا اشکاری ندارد
There is no reason to do something U دلیلی وجود ندارد که کاری انجام شود.
residents U ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
The bus stop is no distance at all . U ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
It is no use crying over spilt milk . <proverb> U بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
He has not a penny to bless himself with . <proverb> U یتى یک پنى ندارد که خرج خود کند.
resident U ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
bohemian U که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
gentleman at large U کسیکه وابسته بدرباراست و کار ویژهای ندارد
it is insusceptible of change U اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
He dosent wish to be obligated to any one . U میل ندارد زیر بار منت کسی باشد
he should better to led than U باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
random U سیستمی که خروجی آن به ورووودی یا ساختار داخلی آن ربط ی ندارد
static U حافظه غیر فرار که نیاز به تنظیم مجدد ندارد
fixed bridge U پلی که بجز انبساط و انقباض هیچگونه حرکتی ندارد
He is not too educated, but has plenty of horse sense . U تحصیلات چندانی ندارد ولی فهم وشعور دارد
randomly U سیستمی که خروجی آن به ورووودی یا ساختار داخلی آن ربط ی ندارد
Ill got ill used. <proverb> U چیزى که از راه نامشروع بدست آید خیر ندارد .
yellow dog contract U قراردادی که براساس ان کارگر حق عضویت در اتحادیه کارگری را ندارد
uptime U مدت زمانی که یک وسیله کار میکند و خطا ندارد.
novices U جزء برندگان قرارگرفتن شمشیربازی که امتیاز منفی ندارد
He has no influence . He cuts no ice. He carries no weight U دیگر کلاهش پشم ندارد ( فاقد نفوذ است )
novice U جزء برندگان قرارگرفتن شمشیربازی که امتیاز منفی ندارد
dense index U لیستی که فضای خالی برای رکودهای جدید ندارد
extending U فایل که قابل افزودن است یا هیچ اندازه ماکزیمم ندارد
box camera U دوربین عکاسی ساده و جعبه مانند که دستگاه میزان ندارد
extends U فایل که قابل افزودن است یا هیچ اندازه ماکزیمم ندارد
diskless workstation U ایستگاه کاری که درایو دیسکی برای ذخیره داده ندارد
box cameras U دوربین عکاسی ساده و جعبه مانند که دستگاه میزان ندارد
The room is bare of furniture . U این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1چیزی که عوض داره گله نداره
2In someone bad (or good) books.
1The present situation in Afghanistan is quite problematic. The country has very little in the way of existing infrastructure, and no real prospects for economic growth aside from the illegal drug trad
1he doesn't mind
1he has nothing to do with it.we've had a disagreement
1offshoring
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com