English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cross-examination U بازپرسی
cross-examination U پرسش و مقابله
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cross examination U بازجویی استنطاق بازجویی از شهود مواجهه دادن شهود
cross examination U استنطاق
cross examination U بازرسی
cross examination U بازجویی همگانی
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
cross examination U بازپرسی
cross examination U به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
examination U بررسی
self examination U درون خویشتن بینی
examination U ازمایه
to take an examination U امتحان دادن
examination U ازمون
examination U امتحان ازمایش
examination U استنطاق
examination U بازپرسی
examination U رسیدگی معاینه
examination U بازرسی
examination U معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
examination U معاینه کردن
examination U محک
examination U بازرسی معاینه
examination U رسیدگی
examination U امتحان
examination U معاینه
self examination U خود ازمایی
re examination U بازپرسی مجدد
examination U آزمون
examination U امتحان
examination U آزمایش
re-examination U پرس ازمایی مجدد
examination U تست
re examination U پرس ازمایی مجدد
re-examination U بازپرسی مجدد
to give an examination U امتحان کردن
essay examination U امتحان انشایی
To pass an examination . U درامتحان قبول شدن
examination of the soil U ازمایش خاک
To cheat in an examination. U درامتحان تقلب کردن
To sit for an examination. U درامتحان شرکت کردن
bar examination U امتحان وکالت
examination anxiety U اضطراب امتحان
psychiatric examination U معاینه روانپزشکی
to give an examination U صورت امتحان دادن
to sit for an examination U در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
sit for an examination U در امتحانی شرکت کردن
soil examination U بررسی و ازمایش زمین ازمایش خاک
mental examination U معاینه روانی
cleared without examination U ترخیص بدون بازرسی
qualifying examination U امتحان صلاحیت
previous examination U نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
To mark the examination papers . U ورقه های امتحان رانمره دادن
graduate record examination U امتحان ورودی بعد ازلیسانس
examination of witness's eligibility U تزکیه
graduate record examination U جی ار ای
cross way=cross road U چهارراه
ceeb (college entrance examination board U شورای امتحانات ورودی
The regulations prescribe that all employees must undergo a medical examination. U آیین نامه تجویز می کند که همه کارکنان باید آزمایش پزشکی بدهند.
cross U پیوندی
cross U عرضی
cross U قطع کردن متقاطع کردن
cross out U قلم زدن
cross tell U خبر دادن
cross tell U پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross over U درو از عقب
st.g's cross U چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
to cross self U با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
to take the cross U صلیب بدوش گرفتن
on the cross U بطوراریب
cross U متقاطع
cross U عبوردادن
cross U نادرستی
cross U تقلب
cross U اختلاف مرافعه
cross U دورگه
cross U حدوسط ممزوج
cross U علامت ضربدر یاباضافه
cross U چلیپا
cross U خاج
cross U صلیب
cross (something) out <idiom> U حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
to be cross about something U دلخور بودن از چیزی
cross U علامت ضربدر در نقشه کشی
cross U قلم کشیدن بروی
cross U خط بطلان کشیدن بر
cross over U همگذری
cross U ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross U سانتر کردن
cross U حرکت سمتی
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U عبور کردن
cross U تقاطع
cross U مصادف شدن با
cross U گذشتن
cross U روبروشدن قطع کردن
cross U دورگه کردن
cross U پیوندزدن کج خلقی کردن
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
cross thrust U تراست ناخالص
cross tip U پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross talk U تداخل صدا
cross talk U تداخل صحبت
cross slide U کشوی لغزنده عرضی
cross talk U تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross talk U القاء
cross talk U تداخل صداها در تلفن
cross swords U دست و پنجه نرم کردن
cross support U نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross stroke U فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross stitch U بخیه دوزی بچپ وراست
cross stay U بست چلیپا
cross stay U تقویت صلیبی
cross trail U جاده عرضی
cross trail U جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross wires U سیمهای متقاطع
cross wind U باد جانبی
cross weight U وزن ناخالص
cross that bridge when you come to it <idiom> U [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
Don't be cross with me. U از من دلخور نباش.
cross product U ضرب خارجی [ریاضی]
cross product U ضرب برداری [ریاضی]
cross wall U دیوار پلهای عرضی
cross wall U دیوار همبر
cross voting U رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross vault U طاق چهاربخش
cross validation U وارسی اعتبار
cross tree U رابط عرضی دکلها
cross traverse U تراورس عرضی
cross wise U صلیب وار
cross servicing U خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross road U چهارراه
cross refer U از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross reaction U سطح مقطع
cross question U سئوال بطریق استنطاق
cross question U بازجویی
cross question U استنطاق
cross purpose U قصد متقابل
cross purpose U قصد مغایر
cross products U حاصلضرب ضربدری
cross pollination U گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross pollinate U بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross polinize U بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pointing U ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross plane U رنده کردن
cross piece U تیر عرضی
cross peaks U پیکهای چلیپایی
cross road U تقاطع جاده
cross road U محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross section U سطح مقطع عرضی
cross section U رویه برش
cross section U مقطع
cross section U نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section U نیمرخ عرضی
cross section U سطح مقطع
cross section U سطح مقطع موثر
cross section U برش عرضی
cross section U برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section U مقطع عرضی
cross roll U نورد عرضی
cross roads U همبر راست گوشه
cross roads U تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross over point U نقطه الحاق مسیرها
at cross purposes <idiom> U راه خطا واشتباه
criss-cross U همبر کردن
criss-cross U چلیپایی کردن
criss-cross U با ضربدر مشخص کردن
criss-cross U برخورد
criss-cross U سوتفاهم
criss-cross U سردرگمی
Celtic cross U [چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
criss-cross U امضای اشخاص بیسواد
criss-cross U همبر
criss-cross U پایی
victoria cross U صلیب ویکتوریا
trolley cross over U صلیب ترن برقی
cross-aisle U [گوشواره عرضی کلیسا]
cross-banded U [روکشی با تارهای عمود]
cross-beam U تیر افقی
cross-bond U آجرچینی فلمنگی
cross-brace U بادبند چپ و راست
criss-cross U دارای نقش چلیپایی کردن
criss-cross U بهطور متقاطع حرکت کردن
cross-quarter U [آرایش گل چهار برگی]
cross a bridge before one comes to it <idiom> U درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross one's mind <idiom> U فکرکردن
To cross out . To strike off. U خط زدن
She is cross eyed. U چپ چشم است ( لوچ )
double-cross <idiom> U گول زدن
cross-purposes U عدم تفاهم
cross-Channel U برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-Channel U عبور
Cross your heart! <idiom> U راستگو باش ! [صادقانه بگو!]
cross stitches U کوکضربدری
cross rail U نردهمیانی
cross handle U ضامنضربدری
criss-cross U به طور ضربدر
criss-cross U یکوری
criss-cross U کج
to cross the arms U دست بسینه گذاشتن
cross-doomed U کلیسای گنبددار
to cross the styx U مردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com