Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cross examination
U
استنطاق
cross examination
U
بازرسی
cross examination
U
بازجویی همگانی
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
cross examination
U
بازپرسی
cross examination
U
بازجویی استنطاق بازجویی از شهود مواجهه دادن شهود
cross examination
U
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
cross-examination
U
بازپرسی
cross-examination
U
پرسش و مقابله
Other Matches
examination
U
بررسی
self examination
U
درون خویشتن بینی
examination
U
ازمایه
to take an examination
U
امتحان دادن
examination
U
ازمون
examination
U
امتحان ازمایش
examination
U
استنطاق
examination
U
بازپرسی
examination
U
رسیدگی معاینه
examination
U
بازرسی
examination
U
معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
examination
U
معاینه کردن
examination
U
محک
examination
U
بازرسی معاینه
examination
U
رسیدگی
examination
U
امتحان
examination
U
معاینه
self examination
U
خود ازمایی
re examination
U
بازپرسی مجدد
examination
U
آزمون
examination
U
امتحان
examination
U
آزمایش
re-examination
U
پرس ازمایی مجدد
examination
U
تست
re examination
U
پرس ازمایی مجدد
re-examination
U
بازپرسی مجدد
to give an examination
U
امتحان کردن
essay examination
U
امتحان انشایی
To pass an examination .
U
درامتحان قبول شدن
examination of the soil
U
ازمایش خاک
To cheat in an examination.
U
درامتحان تقلب کردن
To sit for an examination.
U
درامتحان شرکت کردن
bar examination
U
امتحان وکالت
examination anxiety
U
اضطراب امتحان
psychiatric examination
U
معاینه روانپزشکی
to give an examination
U
صورت امتحان دادن
to sit for an examination
U
در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
sit for an examination
U
در امتحانی شرکت کردن
soil examination
U
بررسی و ازمایش زمین ازمایش خاک
mental examination
U
معاینه روانی
cleared without examination
U
ترخیص بدون بازرسی
qualifying examination
U
امتحان صلاحیت
previous examination
U
نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
To mark the examination papers .
U
ورقه های امتحان رانمره دادن
graduate record examination
U
امتحان ورودی بعد ازلیسانس
examination of witness's eligibility
U
تزکیه
graduate record examination
U
جی ار ای
cross way=cross road
U
چهارراه
ceeb (college entrance examination board
U
شورای امتحانات ورودی
The regulations prescribe that all employees must undergo a medical examination.
U
آیین نامه تجویز می کند که همه کارکنان باید آزمایش پزشکی بدهند.
cross
U
پیوندی
cross
U
عرضی
cross
U
قطع کردن متقاطع کردن
cross out
U
قلم زدن
cross tell
U
خبر دادن
cross tell
U
پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross over
U
درو از عقب
st.g's cross
U
چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
to cross self
U
با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
to take the cross
U
صلیب بدوش گرفتن
on the cross
U
بطوراریب
cross
U
متقاطع
cross
U
عبوردادن
cross
U
نادرستی
cross
U
تقلب
cross
U
اختلاف مرافعه
cross
U
دورگه
cross
U
حدوسط ممزوج
cross
U
علامت ضربدر یاباضافه
cross
U
چلیپا
cross
U
خاج
cross
U
صلیب
cross (something) out
<idiom>
U
حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
to be cross about something
U
دلخور بودن از چیزی
cross
U
علامت ضربدر در نقشه کشی
cross
U
قلم کشیدن بروی
cross
U
خط بطلان کشیدن بر
cross over
U
همگذری
cross
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
U
سانتر کردن
cross
U
حرکت سمتی
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
U
عبور کردن
cross
U
تقاطع
cross
U
مصادف شدن با
cross
U
گذشتن
cross
U
روبروشدن قطع کردن
cross
U
دورگه کردن
cross
U
پیوندزدن کج خلقی کردن
cross
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
cross thrust
U
تراست ناخالص
cross tip
U
پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross talk
U
تداخل صدا
cross talk
U
تداخل صحبت
cross slide
U
کشوی لغزنده عرضی
cross talk
U
تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross talk
U
القاء
cross talk
U
تداخل صداها در تلفن
cross swords
U
دست و پنجه نرم کردن
cross support
U
نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross stroke
U
فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross stitch
U
بخیه دوزی بچپ وراست
cross stay
U
بست چلیپا
cross stay
U
تقویت صلیبی
cross trail
U
جاده عرضی
cross trail
U
جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross wires
U
سیمهای متقاطع
cross wind
U
باد جانبی
cross weight
U
وزن ناخالص
cross that bridge when you come to it
<idiom>
U
[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
Don't be cross with me.
U
از من دلخور نباش.
cross product
U
ضرب خارجی
[ریاضی]
cross product
U
ضرب برداری
[ریاضی]
cross wall
U
دیوار پلهای عرضی
cross wall
U
دیوار همبر
cross voting
U
رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross vault
U
طاق چهاربخش
cross validation
U
وارسی اعتبار
cross tree
U
رابط عرضی دکلها
cross traverse
U
تراورس عرضی
cross wise
U
صلیب وار
cross servicing
U
خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross road
U
چهارراه
cross refer
U
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross reaction
U
سطح مقطع
cross question
U
سئوال بطریق استنطاق
cross question
U
بازجویی
cross question
U
استنطاق
cross purpose
U
قصد متقابل
cross purpose
U
قصد مغایر
cross products
U
حاصلضرب ضربدری
cross pollination
U
گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross pollinate
U
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross polinize
U
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pointing
U
ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross plane
U
رنده کردن
cross piece
U
تیر عرضی
cross peaks
U
پیکهای چلیپایی
cross road
U
تقاطع جاده
cross road
U
محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross section
U
سطح مقطع عرضی
cross section
U
رویه برش
cross section
U
مقطع
cross section
U
نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section
U
نیمرخ عرضی
cross section
U
سطح مقطع
cross section
U
سطح مقطع موثر
cross section
U
برش عرضی
cross section
U
برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section
U
مقطع عرضی
cross roll
U
نورد عرضی
cross roads
U
همبر راست گوشه
cross roads
U
تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross over point
U
نقطه الحاق مسیرها
at cross purposes
<idiom>
U
راه خطا واشتباه
criss-cross
U
همبر کردن
criss-cross
U
چلیپایی کردن
criss-cross
U
با ضربدر مشخص کردن
criss-cross
U
برخورد
criss-cross
U
سوتفاهم
criss-cross
U
سردرگمی
Celtic cross
U
[چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
criss-cross
U
امضای اشخاص بیسواد
criss-cross
U
همبر
criss-cross
U
پایی
victoria cross
U
صلیب ویکتوریا
trolley cross over
U
صلیب ترن برقی
cross-aisle
U
[گوشواره عرضی کلیسا]
cross-banded
U
[روکشی با تارهای عمود]
cross-beam
U
تیر افقی
cross-bond
U
آجرچینی فلمنگی
cross-brace
U
بادبند چپ و راست
criss-cross
U
دارای نقش چلیپایی کردن
criss-cross
U
بهطور متقاطع حرکت کردن
cross-quarter
U
[آرایش گل چهار برگی]
cross a bridge before one comes to it
<idiom>
U
درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross one's mind
<idiom>
U
فکرکردن
To cross out . To strike off.
U
خط زدن
She is cross eyed.
U
چپ چشم است ( لوچ )
double-cross
<idiom>
U
گول زدن
cross-purposes
U
عدم تفاهم
cross-Channel
U
برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-Channel
U
عبور
Cross your heart!
<idiom>
U
راستگو باش !
[صادقانه بگو!]
cross stitches
U
کوکضربدری
cross rail
U
نردهمیانی
cross handle
U
ضامنضربدری
criss-cross
U
به طور ضربدر
criss-cross
U
یکوری
criss-cross
U
کج
to cross the arms
U
دست بسینه گذاشتن
cross-doomed
U
کلیسای گنبددار
to cross the styx
U
مردن
moto cross
U
مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
cross-vault
U
طاق چهار بخش
maltese cross
U
صلیب
line cross
U
تقاطع خط
inverted cross
U
بالانس صلیب
invention of the cross
U
جشن یافتن صلیب
greek cross
U
صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com