English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
detection U عمل تشخیص چیزی
to discern someone [something] U تشخیص دادن کسی [چیزی]
to make out someone [something] U تشخیص دادن کسی [چیزی]
micr U سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
resolutions U توانایی نمایش یا تشخیص تعداد زیادی پیکسل در واحد مساحت
resolution U توانایی نمایش یا تشخیص تعداد زیادی پیکسل در واحد مساحت
voice U توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voices U توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voicing U توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
resolving power U اندازه گیری توانایی سیستم نوری برای تشخیص خط وط سیاه روی صفحه سفید.
exception U روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
exceptions U روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
ZMODEM U گونه پیشرفته پروتکل ارسالی MODEM که قادر به تشخیص خطا و توانایی ارسال مجدد است در صورتی که اتصال قط ع شود
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . U این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
identification U تشخیص تشخیص دادن
identification friendly or foe U سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
screw picket U میلهای که سر ان پیچی شکل باشد میلههای پیچ دار پایه سیم خاردار
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
assessment U تشخیص
In my judgement. As I see it. U به تشخیص من
discretion U تشخیص
discernment U تشخیص
percipience U حس تشخیص
denotation U تشخیص
diagnostics U تشخیص ها
distinction U تشخیص
assessments U تشخیص
distinctions U تشخیص
diagnosis U تشخیص
specification U تشخیص
diagnoses U تشخیص
diagnostic U تشخیص
indistinctively U بی تشخیص
contradistinction U تشخیص
psychodiagnosis U تشخیص روانی
moral perception U حس تشخیص اخلاقی
pattern recognition U تشخیص الگو
discerned U تشخیص دادن
discerns U تشخیص دادن
recognizing U تشخیص دادن
recognizes U تشخیص دادن
recognize U تشخیص دادن
distinguishing U تشخیص دهنده
recognises U تشخیص دادن
indiscrimination U عدم تشخیص
recognition U تشخیص بازشناخت
recognizable U قابل تشخیص
recognizably U قابل تشخیص
pattern recognitation U تشخیص الگو
indiscrete U غیرقابل تشخیص
moral sense U حس تشخیص خوب و بد
recognising U تشخیص دادن
discern U تشخیص دادن
Power of distiction. U قوه تشخیص
identifies U تشخیص دادن
resolution U قدرت تشخیص
judiciously U از روی تشخیص
diagnosing U تشخیص دادن
diagnosed U تشخیص دادن
diagnose U تشخیص دادن
Diagnosis. U تشخیص بیماری
differential U تشخیص دهنده
resolutions U قدرت تشخیص
make out <idiom> U تشخیص دادن
identified U تشخیص دادن
discernible U قابل تشخیص
distinct U قابل تشخیص
identify U تشخیص دادن
identification U تشخیص هویت
indiscreet U فاقد حس تشخیص
identifying U تشخیص دادن
voice recognition U تشخیص صدا
voice recognition U تشخیص صوتی
espied U تشخیص دادن
espies U تشخیص دادن
espy U تشخیص دادن
espying U تشخیص دادن
speech recogintion U تشخیص کلام
speech recogintion U تشخیص گفتار
sensibility U حس تشخیص دقت
sensibilities U حس تشخیص دقت
spot U تشخیص دادن
to know right from wrong U تشخیص دادن
vision recognition U تشخیص بصری
visual identification U تشخیص بصری
vertification of debts U تشخیص مطالبات
verification of debt U تشخیص مطالبات
differentials U تشخیص دهنده
assess U تشخیص دادن
assessed U تشخیص دادن
assesses U تشخیص دادن
assessing U تشخیص دادن
spots U تشخیص دادن
diagnoses U تشخیص عیب
diagnoses U تشخیص ناخوشی
error detecting code U کد تشخیص خطا
designator code U کد تشخیص یکان
differentiable U تشخیص پذیر
diagnostic test U تست تشخیص
diagnostically U ازراه تشخیص
diacritical U نشان تشخیص
collision detection U تشخیص تصادم
diagnostic routine U روال تشخیص
orientation U تشخیص موقعیت
flair U قوه تشخیص
diacritical marks U نشان تشخیص
differential diagnosis U تشخیص افتراقی
handwriting recognition U تشخیص دست خط
character recognition U تشخیص کاراکتر
blind diagnosis U تشخیص بی نام
descry U تشخیص دادن
carrier detect U تشخیص حامل
spotting U تشخیص دادن
senses U حس تشخیص مفهوم
coefficient of determination U ضریب تشخیص
sense U حس تشخیص مفهوم
diacritic U نشان تشخیص
discriminately U از روی تشخیص
diagnostics U شیوههای تشخیص
identification signs U علائم تشخیص
discriminant function U تابع تشخیص
diagnosis U تشخیص ناخوشی
i.f.f. system U دستگاه تشخیص
corrective maintenance U عمل تشخیص
diagnosis U تشخیص عیب
sensed U حس تشخیص مفهوم
frequency discrimination U تشخیص فرکانس
identification of friend from foe U دستگاه تشخیص
fault datagnosis U تشخیص عیب
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
diagnostic routine U برنامه تشخیص عیب
optical recognition device U دستگاه تشخیص نوری
whiteout U عدم تشخیص موقعیت
see through U خوب تشخیص دادن
see-through U خوب تشخیص دادن
electrodiagnosis U تشخیص با دستگاههای برقی
psychodiagnostics U ابزارهای تشخیص روانی
diagnostician U متخصص تشخیص مرض
diagnostician U تشخیص دهندهء مرض
fault diagnosis U تشخیص نقص فنی
whiteouts U عدم تشخیص موقعیت
differential aptitude tests U ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی
indiscernible able U غیر قابل تشخیص
diagnostic U وابسته به تشخیص ناخوشی
eying U دیدخوب با تشخیص مسافت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com