Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (43 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
integrate
U
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrates
U
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrating
U
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
component forces
U
نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
environ
U
دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
interfered
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfere
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
U
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
to keep pace with something
<idiom>
U
با چیزی برابر راه رفتن
[یاد گرفتن]
[تغییر کردن]
[اصطلاح]
catch
U
نیروی اولیه بازوی شناگر در شروع حرکت ماهی گرفتن
copy
U
تهیه نمونه اولیه از هر چیزی فرمان COPY در سیستم عامل DOS
copied
U
تهیه نمونه اولیه از هر چیزی فرمان COPY در سیستم عامل DOS
copies
U
تهیه نمونه اولیه از هر چیزی فرمان COPY در سیستم عامل DOS
copying
U
تهیه نمونه اولیه از هر چیزی فرمان COPY در سیستم عامل DOS
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
U
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
dehydrogenize
U
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenate
U
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
subsidiary
U
تابعه
subsidiaries
U
تابعه
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
subsidiary
U
شرکت تابعه
subkingdom
U
قلمرو تابعه
subsidiaries
U
شرکت تابعه
dehumidify
U
نم چیزی را گرفتن
to obtain something
U
گرفتن چیزی
to get
[hold of]
something
U
گرفتن چیزی
to bring something
U
گرفتن چیزی
dehydrate
U
اب چیزی را گرفتن
subordinated
U
تحت امر یکانهای تابعه
subordinate
U
تحت امر یکانهای تابعه
subordinates
U
تحت امر یکانهای تابعه
subordinating
U
تحت امر یکانهای تابعه
degas
U
گاز چیزی را گرفتن
to let something slip
U
چیزی را نادیده گرفتن
to turn a blind eye to something
U
چیزی را نادیده گرفتن
rigid adherence to a thing
U
محکم گرفتن چیزی
to take something into account
U
در نظر گرفتن چیزی
to have your share of something
[negative]
U
چیزی
[بدی]
را گرفتن
grab
U
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
to seize something
[from somebody]
U
چیزی را گرفتن
[از کسی]
To take delivery of something.
U
چیزی را تحویل گرفتن
grabbing
U
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
To treat something as a joke
U
چیزی را بشوخی گرفتن
grabs
U
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grips
U
محکم گرفتن چیزی
decarbonize
U
زغال چیزی را گرفتن
decarbonate
U
زغال چیزی را گرفتن
gripping
U
محکم گرفتن چیزی
gripped
U
محکم گرفتن چیزی
grip
U
محکم گرفتن چیزی
grabbed
U
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
To turn a blind eye to something. To overlook something.
U
چیزی را نادیده گرفتن
Ideal City
U
[شهر موجود در نمونه اولیه و نقشه اولیه]
to nip something in the bud
U
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
monopolization
U
گرفتن امتیاز انحصاری چیزی
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
U
گرفتن چیزی که باقی مانده
stem the tide
<idiom>
U
جلو موج چیزی را گرفتن
caulk
U
شکاف وسوراخ چیزی را گرفتن
to borrow something
[from somebody]
U
چیزی را قرض گرفتن
[از کسی]
catch at
U
برای گرفتن چیزی کوشیدن
to wring something from somebody
[out of somebody]
U
از کسی چیزی به زور گرفتن
nip in the bud
<idiom>
U
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
dispraise
U
از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
retraced
U
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retraces
U
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retracing
U
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
To put something to the vote.
U
درباره چیزی رأی گرفتن
retrace
U
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
To make light of something.
U
چیزی راسر سری گرفتن
to contract something from somebody
U
از کسی چیزی
[بیماری]
گرفتن
To find fault with something ( someone ) .
U
از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
to take something as a joke
U
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
calibrated
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to block
[to block up]
[to clog]
[to clog up]
something
U
جلوی جریان
[ریزش]
چیزی را گرفتن
calibrating
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrates
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrate
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to get in somebody's way
U
جلوی راه کسی
[چیزی]
را گرفتن
to graps at anything
U
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
basic communication
U
گزارش یا مدرک اولیه مکاتبات اولیه
superseding
U
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superimposing
U
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposes
U
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
supersedes
U
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superseded
U
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
to regard something as a matter of course
U
چیزی
[داستانی]
را امری آشکار در نظر گرفتن
supersede
U
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superimpose
U
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
inventory
U
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
to work oneself up
U
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to get worked up
U
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
basic data
U
دادههای اولیه عناصر اولیه
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
restoration
U
احیا و مرمت فرش
[برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
set up
U
مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
basic issue list
U
اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
rehabilitates
U
دارای امتیازات اولیه کردن
rehabilitating
U
دارای امتیازات اولیه کردن
rehabilitated
U
دارای امتیازات اولیه کردن
rehabilitate
U
دارای امتیازات اولیه کردن
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
consolidation
U
اختلاط
liquation
U
اختلاط
mixedness
U
اختلاط
melange
U
اختلاط
colligation
U
اختلاط
glomeration
U
اختلاط
medley
U
اختلاط
medleys
U
اختلاط
alloys
U
اختلاط
alloy
U
اختلاط
macedoine
U
اختلاط
alloyage
U
اختلاط
mixtures
U
اختلاط
conglomerates
U
اختلاط
brews
U
اختلاط
brewed
U
اختلاط
brew
U
اختلاط
conglomerate
U
اختلاط
mixes
U
اختلاط
welter
U
اختلاط
mixture
U
اختلاط
intermixture
U
اختلاط
merger
U
اختلاط
mergers
U
اختلاط
commixture
U
اختلاط
mix
U
اختلاط
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
dogmatic marxism
U
مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
etherization
U
اختلاط با اتر
syntheses
U
هم گذاری اختلاط
synthesis
U
هم گذاری اختلاط
mixing coefficient
U
ضریب اختلاط
immixture
U
اختلاط و امتزاج
mixing valve
U
دریچه اختلاط
plant mixing
U
اختلاط در کارخانه
mixture temperature
U
دمای اختلاط
mix design
U
طرح اختلاط
consolute
U
اختلاط پذیری
mixing in place
U
اختلاط غر سر کار
conglomeration
U
اختلاط شرکتها
conglomerations
U
اختلاط شرکتها
instruction mix
U
اختلاط دستورالعمل
immiscibility
U
غیرقابلیت اختلاط
insalivation
U
اختلاط با بزاق
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
wake up
U
تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
amalgamation
U
ادغام یا اختلاط شرکتها
miscible
U
قابل اختلاط حل پذیر
alligation
U
قائده اختلاط و امتزاج
central mixing plant
U
مرکز اختلاط بتن
mix design
U
تعیین نسبتهای اختلاط
glomerate
U
اختلاط کلوخه شده
reconvey
U
بمحل اولیه باز گرداندن دوباره جمل کردن
burn off
U
خسته کردن رقیب باگرفتن سرعت اولیه دوچرخه
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to jump on somebody
U
به کسی پریدن
[زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
dissonance
U
اختلاط اصوات و اهنگهای ناموزون
collage
U
اختلاط رنگهای مختلف درسطح پرده نقاشی
collages
U
اختلاط رنگهای مختلف درسطح پرده نقاشی
mulches
U
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
mulch
U
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
incross
U
اختلاط و امیزش صفات ارثی یک طایفه میان افراد ان
miscibility
U
قابلیت امیختن و اختلاط بدون از دست دادن خواص خود
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
autos
U
توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
auto
U
توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
inflame
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
seize
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
hold
U
جا گرفتن تصرف کردن
to smell out
U
گرفتن وپیدا کردن
embraced
U
در بر گرفتن بغل کردن
engages
U
گرفتن استخدام کردن
embraces
U
در بر گرفتن بغل کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com