English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
double U گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
doubled U گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
doubled up U گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
double barreled shotgun U تفنگ دولول برای تیراندازی جداگانه
fish U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
fishes U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
fished U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
held ball U گرفتن همزمان توپ
To fish in troubled waters. U از آب گل آلود ماهی گرفتن
gigs U بازوبین ماهی گرفتن
angle U باقلاب ماهی گرفتن
angles U باقلاب ماهی گرفتن
bites U قلاب گرفتن ماهی
gig U بازوبین ماهی گرفتن
fly fish U بامگس ماهی گرفتن
grabble U با دست ماهی گرفتن
grabbling U ماهی گرفتن با دست
bite U قلاب گرفتن ماهی
trout U ماهی قزل الا گرفتن
trawl U باتور کیسهای ماهی گرفتن
trawled U باتور کیسهای ماهی گرفتن
trawling U باتور کیسهای ماهی گرفتن
trawls U باتور کیسهای ماهی گرفتن
bass bug U حشره برای گرفتن ماهی خاردار
gigs U نیزه چنگالی برای گرفتن ماهی
gig U نیزه چنگالی برای گرفتن ماهی
mooch U گرفتن ماهی ازاد با قایق متحرک
fish pot U سبدبرای گرفتن ماهی بویژه مارماهی وخرچنگ
catch U نیروی اولیه بازوی شناگر در شروع حرکت ماهی گرفتن
double-barrelled U دولول
double barrelled U دولول
double barreled U دولول
processor U به صورت همزمان همزمان کار کند
divided fire U زیر اتش گرفتن چند هدف به طور همزمان تیر پراکنده اتش پراکنده
fowling piece U تفنگ پرنده زنی تفنگ شکاری
rifle shot U تیر تفنگ تیراندازی با تفنگ
fowling piece U تفنگ شکاری تفنگ ساچمهای
rifle salute U احترام با تفنگ سلام با تفنگ
sighting leaf U ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
pomfret U یکجور ماهی خوراکی دراقیانوس هندو اقیانوس ارام ماهی سیم دریایی
sea horse U موجود افسانهای که نصف بدنش اسب ونصف دیگرش ماهی بوده گراز ماهی
heck U ماهی بند:بندی که ماهی رادررودخانه نگاه میدارد
escolar U نوعی ماهی فلس دارخشن بنام لاتین ruvettuspretiosus که شبیه ماهی خال مخالی است
guppies U ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
guppy U ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
mackerel U ماهی خال مخالی ماهی اسقومری
haddock U ماهی روغن کوچک قسمی ماهی
grayfish U نوعی ماهی روغن سگ ماهی
sea calf U گوساله ماهی سگ ماهی
pickerel U اردک ماهی کوچک گوشت اردک ماهی
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
proportional U همزمان
paralleling U همزمان
synchronizer U همزمان گر
paralleled U همزمان
parallel U همزمان
synchronic U همزمان
concurrent U همزمان
synchronous U همزمان
isochrone U همزمان
isochronous U همزمان
simultaneously U همزمان
simultaneous U همزمان
parallelling U همزمان
parallelled U همزمان
coincidentally U همزمان
contemporaries U همزمان
parallels U همزمان
contemporary U همزمان
synchronous machine U ماشین همزمان
synchronous impedance U ناگذرایی همزمان
concurrent variation U تغییر همزمان
concurrent execution U اجرای همزمان
synchronous device U دستگاه همزمان
syncheronous communications U مخابره همزمان
synchronous communication U ارتباط همزمان
synchronous condenser U خازن همزمان
synchronous reactance U راکتانس همزمان
synchronous phase advance U خازن همزمان
concurrent U تقریباگ همزمان
concurrent validity U اعتبار همزمان
synchronous admittance U گذرایی همزمان
concurrent training U اموزش همزمان
synchronization U همزمان سازی
synchronous operation U عملیات همزمان
synchronized sweep U روبش همزمان
synchronous speed U سرعت همزمان
synchroscope U همزمان نما
synchronous telegraphy U تلگراف همزمان
synchronous transmission U انتقال همزمان
synchronous vibrator U لرزه گر همزمان
synchronous network U شبکه همزمان
synchronic U همگاه همزمان
synchronous motor U موتور همزمان
concurrent reinforcement U تقویت همزمان
simultaneous processing U پردازش همزمان
concurrent processing U پردازش همزمان
concurrent operation U عملکرد همزمان
concentred reaction U واکنش همزمان
concentred exchange U تبادل همزمان
concentred elimination U حذف همزمان
synchronous transmission U مخابره همزمان
synchronised U همزمان کردن
coincides U همزمان بودن
coinciding U همزمان بودن
synchronizes U همزمان کردن
synchronize U همزمان کردن
synchronising U همزمان کردن
synchronises U همزمان کردن
coincided U همزمان بودن
selsyn U موتور همزمان
concurrently U اجرای همزمان
synchrinized U همزمان بودن
simultaneous extinction U خاموشی همزمان
synchronizing U همزمان سازی
synchronous generator U مولد همزمان
coincide U همزمان بودن
concurrent U همرو همزمان
simultaneity U همزمانی همزمان
teleost U ماهی استخوانی وابسته به ماهی استخوانی
paralleling U که همزمان ارسال شود
paralleling U که همزمان ارسال می شوند
two way simultaneous operation U عملکرد همزمان دو طرفه
parallelling U که همزمان ارسال شود
parallels U که همزمان ارسال شود
binary synchronous communication U ارتباطات همزمان دودویی
volley fire U پرتاب همزمان گلوله ها با هم
parallels U که همزمان ارسال می شوند
acoustic synchronizer U همزمان ساز صوتی
parallelling U که همزمان ارسال می شوند
parallelled U که همزمان ارسال شود
parallelled U که همزمان ارسال می شوند
horizontal synchronizing U همزمان ساز افقی
synchronizing torque U گشتاور پیچشی همزمان
compatability U قابلیت کار همزمان
paralleled U که همزمان ارسال شود
concurrent program execution U اجرای همزمان برنامه
parallel U که همزمان ارسال می شوند
coincident penalty U پنالتی همزمان دو تیم
synchronizer U دستگاه همزمان کننده
concurrent programming U برنامه نویسی همزمان
full duplex U پروتکل دوسوی همزمان
paralleled U که همزمان ارسال می شوند
synchronizing signal U پیام همزمان ساز
simultaneous color television U تلویزیون رنگی همزمان
synchronizing pulses U ضربههای همزمان سازی
simultaneous input/output U ورودی و خروجی همزمان
parallel U که همزمان ارسال شود
synchronizing separator U جداکننده همزمان سازی
gun U تفنگ
shotgun U تفنگ
shotguns U تفنگ
breech U ته تفنگ
bottom U کف تفنگ
bottoms U کف تفنگ
rifles U تفنگ
rifle U تفنگ
rifle (rifled bore) U تفنگ
guns U تفنگ
flint lock U تفنگ
gun butt U ته تفنگ
musketry U تفنگ ها
musketry U تفنگ
breechloader U تفنگ ته پر
rifle gun U تفنگ
breech loader U تفنگ ته پر
shot line U نخ تفنگ
smoothbore U تفنگ
firer U تفنگ
synchronizes U همزمان شدن با هم مطابق کردن
duplexes U ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
duplexes U ارسال داده در دو جهت همزمان
overlap processing U اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
duplex U ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
burst U پیام همزمان ساز رنگ
synchronize U همزمان شدن با هم مطابق کردن
duplex U ارسال داده در دو جهت همزمان
synchronising U همزمان شدن با هم مطابق کردن
mainframe computer U مانند تعداد عملوند همزمان
bursts U پیام همزمان ساز رنگ
color sync signal U پیام همزمان ساز رنگ
synchronizing limiter U لامپ مراقب همزمان سازی
synchronised U همزمان شدن با هم مطابق کردن
simultaneous U باهم واقع شونده همزمان
bisync U synchronouscommunication binaryارتباطات همزمان دودویی
synchronises U همزمان شدن با هم مطابق کردن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
The gun went off. U تفنگ دررفت
gauged U اندازه تفنگ
butted U قنداق تفنگ
bead U مگسک تفنگ
lyle gun U تفنگ لیل
butted U ته قنداق تفنگ
light gun U تفنگ نوری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com