Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
get a grip of oneself
<idiom>
U
کنترل کردن احساسات شخصی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
close to home
<idiom>
U
به احساسات شخصی نزدیک شدن
answering machine
U
نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
answering machines
U
نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
shake-ups
U
احساسات راتحریک کردن
shake-up
U
احساسات راتحریک کردن
heart goes out to someone
<idiom>
U
ابراز احساسات کردن
shake up
U
احساسات راتحریک کردن
sensate
U
با احساسات درک کردن
To play (trifle) with someones feeling.
U
با احساسات کسی بازی کردن
f.drss
U
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
debunked
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunk
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunking
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunks
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
cascade control
U
چندین واحد کنترل که هر یک دیگری را کنترل میکند, کنترل ابشاری
MS DOS
U
سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
individualization of punshment
U
شخصی کردن مجازاتها
in one's hair
<idiom>
U
عصبانی کردن شخصی
control point
U
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
talk shop
<idiom>
U
درموردکار شخصی صحبت کردن
chew out (someone)
<idiom>
U
به شدت سرزنش کردن (شخصی)
make ends meet
<idiom>
U
باپول شخصی گذران روزگار کردن
have over
<idiom>
U
شخصی را به خانه خود دعوت کردن
clip someone's wings
<idiom>
U
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
whistle a different tune
<idiom>
U
عوض کردن میل شخصی ویاعقیده گذشته
Give the benefit of the doubt
<idiom>
U
[باور کردن اظهارات شخصی بدون مدرک]
head-hunting
<idiom>
U
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
talk into
<idiom>
U
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
zero in on
<idiom>
U
تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
cover one's tracks
<idiom>
U
پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
electronic
U
مراجعه به چیزی که توسط جریان الکتریکی کنترل میشود یا کنترل میکند
tokens
U
بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
token
U
بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
tasks
U
نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
task
U
نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
apt
U
زبان برنامه سازی برای کنترل ماشینهای کنترل عددی
control panel
U
صفحه کنترل قسمتی از کنسول کنترل کامپیوتر که حاوی کنترلهای دستی است
processor
U
پردازندهای که ارتباطات دادهای از قبیل DAM و توابع کنترل خطا را کنترل میکند
looped
U
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
executives
U
دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
executive
U
دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
loop
U
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
loops
U
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
real time
U
سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
control and reporting center
U
تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
radio control
U
کنترل رادیویی کنترل شونده بوسیله امواج بی سیم
circulation control
U
کنترل جریان اب کنترل چرخش و یاگردش کالاها یا پول
rolleron
U
کنترل پروازی که به عنوان کنترل اولیه و اصلی درموشکهای دارای بال شعاعی بکار رود
flexible
U
کنترل شمارش کامپیوتری یا کنترل ماشین با کامپیوتر
curbs
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbing
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curb
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
sentiments
U
احساسات
emotion
U
احساسات
soulful
U
پر از احساسات
emotions
U
احساسات
heartbeats
U
احساسات
heartbeat
U
احساسات
IRQ
U
سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
emotive
U
وابسته به احساسات
d. of feeling
U
نازکی احساسات
heartstrings
U
احساسات عمیق
impressive
U
برانگیزنده احساسات
affecting
U
محرک احساسات
sentimentalize
U
با احساسات امیختن
schwarmerei
U
احساسات شدید
schwarmerei
U
احساسات افراطی
nationallism
U
احساسات ملی
affects
U
احساسات برخورد
enthused
U
احساسات رابرانگیختن
enthusing
U
احساسات رابرانگیختن
enthuse
U
احساسات رابرانگیختن
to gall a person's kibes
U
احساسات کسی را
acold
U
بدون احساسات
enthuses
U
احساسات رابرانگیختن
emotionless
U
عاری از احساسات
rhapsodical
U
ناشی از احساسات
affect
U
احساسات برخورد
brace
U
تحریک احساسات
braced
U
تحریک احساسات
folkway
U
احساسات عمومی
rhapsodically
U
از روی احساسات
controlling
U
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
controls
U
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
control
U
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
inventory control
U
کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
fire control
U
کنترل کردن اتش کنترل اتش
sentimentally
U
از روی احساسات یاعاطفه
sweep off one's feet
<idiom>
U
بر احساسات فائق آمدن
fanatical
U
دارای احساسات شدید
religious sentiments
U
احساسات وعقاید مذهبی
neighbourly feelings
U
احساسات همسایگی همدردی
sentimentalization
U
ایجاد احساسات وعواطف
self composed
U
مستولی بر احساسات خود
sentimental
U
مبنی بر احساسات یا عقیده
white hot
U
دارای احساسات برانگیخته
fanatics
U
دارای احساسات شدید
white-hot
U
دارای احساسات برانگیخته
sentimentalism
U
گرایش بسوی احساسات
seentimentally
U
از روی احساسات یا عاطفه
fanatic
U
دارای احساسات شدید
soft spot for someone/something
<idiom>
U
احساسات تندوتیز داشتن
unfeeling
U
بیحس فاقد احساسات
sexiest
U
دارای احساسات شهوانی
sexy
U
دارای احساسات شهوانی
mush
U
احساسات بیش ازحد
internationalism
U
احساسات بین المللی
sexier
U
دارای احساسات شهوانی
heartstring
U
عمیق ترین احساسات دل
pathetic
U
دارای احساسات شدید
sentient
U
حساس دستخوش احساسات
sentimentality
U
گرایش بسوی احساسات
get along
<idiom>
U
کنترل کردن
controlling
U
کنترل کردن
controls
U
کنترل کردن
bridled
U
کنترل کردن
bridles
U
کنترل کردن
check-ups
U
کنترل کردن
check-up
U
کنترل کردن
control
U
کنترل کردن
bridling
U
کنترل کردن
bridle
U
کنترل کردن
inspects
U
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspect
U
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspected
U
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspecting
U
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
high mind
U
با مناعت دارای احساسات بلند
wear one's heart on one's sleeve
<idiom>
U
نشان دادن تمام احساسات
pathognomic
U
وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
sectarianize
U
با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
your words offended her
U
سخنان شما به احساسات اوبرخورد
control
U
کنترل کردن فرمان
damage control
U
کنترل کردن خسارات
controls
U
کنترل کردن فرمان
controlling
U
کنترل کردن فرمان
soul-searching
U
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
wounded feelings
U
رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
soul searching
U
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
pornography
U
نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
philanthropic feelings
U
احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
tough minded
U
دارای فکر خشن وبدون احساسات
heart strings
U
عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
ctrl
U
کلید کنترل یا کلیدی روی ترمینال کامپیوتر که در صورت انتخاب شدن یک حرف کنترل به کامپیوتر می فرستد
invisible hand
U
فرد در تعقیب منافع شخصی خود بطورخودکار به حداکثر کردن منافع جامعه کمک میکند
apt
U
یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
airspace control
U
کنترل کردن فضای هوایی
control sheet
U
صفحه کنترل چارت کنترل
control statement
U
حکم کنترل دستور کنترل
homosexuals
U
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
soap operas
U
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
soap opera
U
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
She has emotional entanglements (involvement ) .
U
گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
passion
U
اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
homosexual
U
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
block plot
U
صفحه کنترل عکسهای هوایی قائم صفحه کنترل موزاییکهای برجسته بینی
fielding
U
متوقف کردن و کنترل گوی هاکی
report program generator
U
زبان برنامه نویسی درکامپیوترهای شخصی برای آماده کردن گزارشات تجاری که به دادههای درون فایل , پایگاه داده ها و...امکان شامل شدن میدهد
slobbering
U
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
eroticism
U
تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
slobber
U
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbers
U
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbered
U
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
control stick
U
سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
qualify
U
منظم کردن کنترل کردن
controls
U
کنترل کردن مهار کردن
controlling
U
کنترل کردن مهار کردن
regulating
U
میزان کردن کنترل کردن
regulates
U
میزان کردن کنترل کردن
govern
U
معیف کردن کنترل کردن
regulate
U
میزان کردن کنترل کردن
control
U
کنترل کردن مهار کردن
governs
U
معیف کردن کنترل کردن
governed
U
معیف کردن کنترل کردن
regulated
U
میزان کردن کنترل کردن
qualifies
U
منظم کردن کنترل کردن
throttling
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
released
U
رها کردن کنترل بلاک حافظه یا فایل
throttle
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttles
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
release
U
رها کردن کنترل بلاک حافظه یا فایل
strings attached
<idiom>
U
تحت کنترل قرار دادن،مهار کردن
throttled
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
releases
U
رها کردن کنترل بلاک حافظه یا فایل
his words injured my feelings
U
سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
oedipus complex
U
احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
parabiosis
U
برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
fiend
U
دارای احساسات شدید
[دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
exfiltration
U
خارج کردن عده ها از مناطق تحت کنترل دشمن
to keep somebody on a short leash
U
کسی را دائما کنترل کردن
[مثال مشکوکان به جرمی ]
controlled fragmentation
U
مهمات با ترکش کنترل شده گسترش کنترل شده ترکشها
tactical air controler
U
افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
subroutine
U
تعداد دستورات کامپیوتر در برنامه که در زمان فراخوانی می شوند و تا خاتمه کنترل می شوند و پس از فراخوانی کنترل به دستور بعدی می رود
oedipal
U
وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
goldie
U
علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
control officer
U
افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
remote control
U
کنترل ازراه دور کنترل بی سیم از راه دور
climb mode
U
روش کنترل صعود هواپیما وضعیت کنترل صعود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com