English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
spot U کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spots U کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
single leg balance U حرکت تعادلی بدن ژیمناست روی یک پا
coffee grinder U حرکت دورانی یک پای ژیمناست با دو دست روی زمین
coffee grinders U حرکت دورانی یک پای ژیمناست با دو دست روی زمین
about to do something <idiom> U درحال انجام کاری
stockli U حرکت روی خرک ازانتها به وسط یا بعکس بادایره زدن ژیمناست از پهلو
underway replenishment U تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
pouncing U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounce U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
in plant U درحال رویش درحال رشد
give free rein to <idiom> U اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
gymnasts U ژیمناست
gymnast U ژیمناست
leaps U جهش ژیمناست
fullest U چرخیدن ژیمناست
full U چرخیدن ژیمناست
leaped U جهش ژیمناست
leap U جهش ژیمناست
differential ailerons U ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
stag leap U پرش پا باز ژیمناست
straddle vault U پرش پا باز ژیمناست
tumbler U ژیمناست زمینی کار
half circle U چرخش نمیدایره ژیمناست
cuts U درو زدن ژیمناست
landings U فرود ژیمناست به زمین
cut U درو زدن ژیمناست
stutz U عقبگرد جلو ژیمناست
landing U فرود ژیمناست به زمین
tumblers U ژیمناست زمینی کار
doubled U دوبار چرخش کامل ژیمناست
doubled up U دوبار چرخش کامل ژیمناست
croup U انتهای خرک نزدیک ژیمناست
double U دوبار چرخش کامل ژیمناست
monkey hang U اویزان شدن ژیمناست با یک دست
toe stand U ایستادن ژیمناست روی نوک پا
incremental computer U وسیله خروجی گرافیکی که در مراحل کوچک حرکت میکند بار داده ورودی که اختلاف بین محل فعلی و محل لازم را نشان میدهد که خط ها و منحنی ها به صورت مجموعهای خط وط مستقیم انجام شود
support U تکیه بدن ژیمناست روی دستها
dismounting U پرش اخر ژیمناست روی هر وسیله
dismounts U پرش اخر ژیمناست روی هر وسیله
muscle up U بالاکشیدن بکمک نیروی عضلانی ژیمناست
english hand balance U بالانس ژیمناست روی چوب موازنه
dismount U پرش اخر ژیمناست روی هر وسیله
swing half turn U تاب بدن ژیمناست با نیم پیچ
upper arm hang U اویزان شدن ژیمناست روی کتفها
swan scale U تعادل ژیمناست روی یک پاروی چوب موازنه
chest roll U چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
split lean U پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
planche U وضع افقی بدن ژیمناست روی دستها
near side U سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
extends U کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
wraparound U چرخش 063 درجهای ژیمناست ازبالای ناحیه ران
extend U کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
mags U ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
mag U ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
dish rag U حالت افقی بدن ژیمناست درامتداد چوب موازنه
extending U کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
feverous U درحال تب
ongoing U درحال پیشرفت
nascent U درحال تولد
struck U درحال اعتصاب
on stream U درحال فعالیت
sejant U درحال جلوس
suspense U درحال تعلیق
amort U درحال مرگ
on one's knees U درحال خضوع
on the boil U درحال جوشیدن
perdu U درحال کمین
perlexedly U درحال اشفتگی
dying U درحال نزع
perdue U درحال کمین
in a wrought up state U درحال عصبانی
aglow U درحال اشتعال
in child birth U درحال زایمان
at the present moment U درحال حاضر
latent U درحال کمون
moribund U درحال نزع
functioning U درحال کار
blushingly U درحال شرمندگی
dormant U درحال کمون
reelingly U درحال تلوتلو
kissing kind U درحال اشتی
to be on the grin U درحال پوزخندبودن
stationed U جا درحال سکون
suspensive U درحال تعلیق
station U جا درحال سکون
amok U درحال جنون
high water U دریا درحال مد
shiveringly U درحال لرز
stations U جا درحال سکون
suspensive U درحال توقف
For the time being. At peresent. presently. U درحال حاضر
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
waves U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
overtaking vessel U ناو درحال سبقت
ramblingly U درحال گردش یاولگردی
in one's cups U درحال میگساری و مستی
swing up U درحال تاب خوردن
sacking U درحال یورش وچپاول
saleint U درحال جست وخیز
hang-ups U درحال معلق ماندن
saleintiant U درحال جست وخیز
tranquil U بی جنبش درحال سکون
hanging U اویزان درحال تعلیق
rising U درحال ترقی یا صعود
hovered U درحال توقف پر زدن
hovers U درحال توقف پر زدن
flagrante delicto U درحال ارتکاب جرم
goods inwards U کالاهای درحال تحویل
fall into abeyance U درحال وقفه افتادن
sejant U درحال چمباتمه زدن
hover U درحال توقف پر زدن
sobersided U فروتن درحال هوشیاری
pounce U درحال حمله با پنجه
jump kick U شوت درحال پرش
declining industry U صنعت درحال تنزل
pounced U درحال حمله با پنجه
the belligernt powers U دولتهای درحال جنگ
enravish U درحال جذبه انداختن
pounces U درحال حمله با پنجه
goods intake U کالاهای درحال تحویل
enrapture U درحال جذبه انداختن
pouncing U درحال حمله با پنجه
hang-up U درحال معلق ماندن
flutteringly U درحال اشفتگی مضطربانه
goods receiving U کالاهای درحال تحویل
hang up U درحال معلق ماندن
feinting U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouse U نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses U نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order U ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
sniffle U درحال عطسه صحبت کردن
flyer U درحال پرواز گردونه تیزرو
fliers U درحال پرواز گردونه تیزرو
to dye in grain U درحال خامی رنگ کردن
is on the wane U درحال کاهش یا نقصان است
flyers U درحال پرواز گردونه تیزرو
intermediate stock U موجودی کالاهای درحال ساخت
to dye in the wool U درحال خامی رنگ کردن
streamer U نوار یاپرچم درحال اهتزاز
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
sniffles U درحال عطسه صحبت کردن
to grind out an oath U درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
The ship is loading. U کشتی درحال بارگیری است
sniffling U درحال عطسه صحبت کردن
streamers U نوار یاپرچم درحال اهتزاز
present arms U سلام درحال پیش فنگ
rehabilitant U بیمار یا معلول درحال نوتوانی
gaggles U هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
gaggle U هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
sliding tackle U تکل درحال لیز خوردن
flier U درحال پرواز گردونه تیزرو
trackball U وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
fish tailing U حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
move off the ball U حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
cruised U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
strokes U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruise U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
taped U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroking U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tapes U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
cruising U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
tape U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroke U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
hibernation U بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
at this stage <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
Prices are rising ( falling ) . U قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
Irans industry is progressing. U صنعت ایران درحال ترقی است
pit a pat U با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
to souse a burning house U اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
cell phone users while driving U کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
in suspense U درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
the dying father said U پدر که درحال مردن بود گفت
seat U وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seated U وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seats U وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
transfer U حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com