Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
filibuster
U
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibustered
U
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibustering
U
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibusters
U
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
legislative assembly
U
مجلس قانونگذاری
member of the parliment
U
عضو مجلس قانونگذاری
assemblymen
U
عضو مجلس قانونگذاری
assemblyman
U
عضو مجلس قانونگذاری
in other words
<idiom>
U
به کلام دیگر
in other words
<adv.>
U
به کلام دیگر
lobby
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
stretching
U
اطاله
prorogation
U
اطاله تعویق
protractive
U
اطاله دار
hinder
U
بتاخیر انداختن
postponable
U
بتاخیر انداختنی
hindered
U
بتاخیر انداختن
hindering
U
بتاخیر انداختن
hinders
U
بتاخیر انداختن
basic end item
U
تجهیزات ووسایل اولیه
replacement factor
U
ضریب جایگزینی پرسنل ووسایل
put over
U
بتاخیر انداختن از سرباز کردن
lie over
U
بتاخیر افتادن متمایل شدن
materiel history
U
خلاصه وضعیت قطعات ووسایل یا کالاها
legislation
U
قانونگذاری
make law
U
قانونگذاری
free fall
U
ریختن بار ووسایل از هواپیما به طورازاد با چتر
utility
U
تاسیسات ووسایل رفاهی کارهای عمومی یا خدماتی
religiosity
U
مجلس عبادت مجلس مذهبی
legislation
U
تقنین قانونگذاری
backbencher
U
عضو هیئت قانونگذاری
backbenchers
U
عضو هیئت قانونگذاری
obstructionist
U
اکثریت می اندازد
the ink blots
U
این مرکب لک می اندازد
The trees give a pleasant shade .
U
درختان سایه قشنگه می اندازد
big ball
U
ضربهای در بولینگ که تمام میله ها را می اندازد
It reminds me of my schooldays .
U
مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
memento mori
U
کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
jump ball
U
توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
pumpkin
U
پرتابی که تعداد کمی از میلههای بولینگ را می اندازد
pumpkins
U
پرتابی که تعداد کمی از میلههای بولینگ را می اندازد
drive
U
بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
drives
U
بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
grounder
U
موسس ضربتی که کسی یا چیزی رابزمین می اندازد
shuttling
U
حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
petroleur
U
کسیکه با استعمال نفت اتش سوزی راه می اندازد
What advice would you give to someone starting up in business?
U
چه توصیه ای شما به کسی که کسب و کار راه می اندازد می کنید؟
megascope
U
یکجور فانوس شعبده که تصویرهای بزرگ روی پرده می اندازد
leadsman
U
کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
hearts
U
لب کلام
language
U
کلام
languages
U
کلام
heart
U
لب کلام
speech recogintion
U
شناخت کلام
quibble
U
نیش کلام
quibbling
U
نیش کلام
quibbled
U
نیش کلام
aposiopesis
U
وقفهء کلام
quibbles
U
نیش کلام
boilerplate
U
تکیه کلام
nutshell
U
ملخص کلام
well-spoken
U
خوش کلام
speech recogintion
U
تشخیص کلام
speech recogintion
U
بازشناسی کلام
well spoken
U
خوش کلام
ad-lib
U
کلام فیالبداهه
ad-libbed
U
کلام فیالبداهه
catch-phrase
U
تکیه کلام
catch-phrases
U
تکیه کلام
ad-libbing
U
کلام فیالبداهه
gist
U
جان کلام
preterition
U
غمض کلام
aphorisms
U
کلام موجز
aphorism
U
کلام موجز
ad-libs
U
کلام فیالبداهه
sweepers
U
اخرین مدافع در سیستم دفاع بتونی پرتابی در بولینگ که با پیچ تمام یا بیشتر میله ها را می اندازد
sweeper
U
اخرین مدافع در سیستم دفاع بتونی پرتابی در بولینگ که با پیچ تمام یا بیشتر میله ها را می اندازد
He didnt say a word.
U
یک کلام هم حرف نزد
The crux of the matter . The quintessence.
U
جان کلام ( مطلب )
steal one's thunder
<idiom>
U
قاپیدن کلام دیگران
to spar at each other
U
مبادله کلام کردن
gist
U
لب کلام نکته مهم
He is verbose (garrulous). He has verbal diarrhea.
U
شهوت کلام دارد
slogans
U
تکیه کلام شعار
circumlocutions
U
طول وتفصیل در کلام
circumlocution
U
طول وتفصیل در کلام
galimatias
U
کلام غیر مفهوم
slogan
U
تکیه کلام شعار
chip
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
grotesquery
U
کلام یا حرکت بی تناسب و غریب
speech synthesis
U
ترکیب کلام امیزش سخن
resuming
U
چکیده کلام ادامه یافتن
resumed
U
چکیده کلام ادامه یافتن
resume
U
چکیده کلام ادامه یافتن
catchword
U
تکیه سخن مفتاح کلام
resumes
U
چکیده کلام ادامه یافتن
First food , then talk .
<proverb>
U
اول طعام آخر کلام .
apothegm
U
کلام موجز امثال و حکم
means ends analysis
U
نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
otherwise
<adv.>
U
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
He shoots well
U
خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است )
conversions
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
U
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
U
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered
U
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shift
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile
U
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say
U
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
assembly
U
مجلس
sessions
U
مجلس
mandating
U
مجلس
houses
U
مجلس
housed
U
مجلس
parliament
U
مجلس
mandate
U
مجلس
legislatures
U
مجلس
mandated
U
مجلس
convocation
U
مجلس
convocations
U
مجلس
house
U
مجلس
parliaments
U
مجلس
comitia
U
مجلس
legislature
U
مجلس
session
U
مجلس
to hold a meeting
U
مجلس
mandates
U
مجلس
House of Commons
U
مجلس مبعوثان
House of Commons
U
مجلس عوام
processionize
U
صورت مجلس
the fifteenth parliament
U
مجلس پانزدهم
candidate
U
کاندیدای مجلس
ecclesia
U
مجلس سیاسی
consmtituent assembly
U
مجلس موسسان
constituent assembly
U
مجلس موسسان
levee
U
مجلس پذیرایی
prorogation of parliament
U
تعطیل مجلس
orgies
U
مجلس عیش
candidates
U
کاندیدای مجلس
proces verbal
U
صورت مجلس
proceedings of the parliament
U
مذاکرات مجلس
european essembly
U
مجلس اروپا
House of Lords
U
مجلس اعیان
to open parliament
U
مجلس را گشودن
the parliament is sitting
U
مجلس منعقداست
consultative assembly
U
مجلس شورا
federal council
U
مجلس متحده
congresses
U
انجمن مجلس
congress
U
انجمن مجلس
speaker of parliament
U
رئیس مجلس
House of Representatives
U
مجلس مبعوثان
House of Representatives
U
مجلس نمایندگان
chamber of deputies
U
مجلس نمایندگان
Member of Parliament
U
نماینده مجلس
wassail
U
مجلس میخواری
obit
U
مجلس ترحیم
songfest
U
مجلس اواز
responsions
U
مجلس منافره
option of meeting place
U
خیار مجلس
Member of Parliament
U
وکیل مجلس
Members of Parliament
U
نماینده مجلس
Members of Parliament
U
وکیل مجلس
commemoration
U
مجلس تذکر
national assembly
U
مجلس ملی
membership of the parliament
U
وکالت مجلس
scenography
U
مجلس سازی
house of assembly
U
مجلس ایالتی
general assembly
U
مجلس عوام
assemblyman
U
عضو مجلس
assemblymen
U
عضو مجلس
commemorations
U
مجلس تذکر
Upper Houses
U
مجلس سنا
statehouse
U
مجلس ایالتی
Upper House
U
مجلس لردها
formal dance
U
مجلس رقص
ball
U
مجلس رقص
commemorates
U
مجلس یاداوری
commemorating
U
مجلس یاداوری
an act of parliament
U
قانون مجلس
Upper House
U
مجلس سنا
Upper Houses
U
مجلس لردها
Senate
U
مجلس سنا
councils
U
شورا مجلس
commemorate
U
مجلس یاداوری
statehouses
U
مجلس ایالتی
commemorated
U
مجلس یاداوری
parliamentary
U
هواخواه مجلس
Eucharists
U
مجلس سپاسگزاری
Eucharist
U
مجلس سپاسگزاری
council
U
شورا مجلس
the house went into secret session
U
مجلس جلسه سری
senators
U
عضو مجلس سنا
curia
U
مجلس سنای روم
councilor
U
عضو مجلس شورا
cross bench
U
نیمکت بیطرفان در مجلس
the parliament is up
U
مجلس تعطیل است
executive
[of a political party]
U
مجلس اجرائی
[سیاست]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com