English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
straight line code U کد خط مستقیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
aright U مستقیم مستقیما
demand U انتقال داده مستقیم بین پردازنده و فضای ذخیره سازی
demanded U انتقال داده مستقیم بین پردازنده و فضای ذخیره سازی
demands U انتقال داده مستقیم بین پردازنده و فضای ذخیره سازی
direct action U مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
dram U حافظه دستیابی مستقیم پویا
drams U حافظه دستیابی مستقیم پویا
basic U روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics U روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
throughput U تدارک مستقیم اماد تدارک بیواسطه
plotter U وسیله جانبی کامپیوتر که بین دو مختصات خط مستقیم رسم میکند
plotters U وسیله جانبی کامپیوتر که بین دو مختصات خط مستقیم رسم میکند
smart U کارت پلاستیکی به همراه حافظه و ریز پردازنده توکار , که برای ارسال مستقیم حافظه یا مشخصات کاربر به کار می رود
smarted U کارت پلاستیکی به همراه حافظه و ریز پردازنده توکار , که برای ارسال مستقیم حافظه یا مشخصات کاربر به کار می رود
smarter U کارت پلاستیکی به همراه حافظه و ریز پردازنده توکار , که برای ارسال مستقیم حافظه یا مشخصات کاربر به کار می رود
smartest U کارت پلاستیکی به همراه حافظه و ریز پردازنده توکار , که برای ارسال مستقیم حافظه یا مشخصات کاربر به کار می رود
smarting U کارت پلاستیکی به همراه حافظه و ریز پردازنده توکار , که برای ارسال مستقیم حافظه یا مشخصات کاربر به کار می رود
smarts U کارت پلاستیکی به همراه حافظه و ریز پردازنده توکار , که برای ارسال مستقیم حافظه یا مشخصات کاربر به کار می رود
direct U : مستقیم معطوف داشتن
direct <adj.> U مستقیم
direct U مستقیم راست راهنمایی کردن
direct U مستقیم یابدون شریک سوم
direct U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directed U : مستقیم معطوف داشتن
directed U مستقیم
directed U مستقیم راست راهنمایی کردن
directed U مستقیم یابدون شریک سوم
directed U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directs U : مستقیم معطوف داشتن
directs U مستقیم
directs U مستقیم راست راهنمایی کردن
directs U مستقیم یابدون شریک سوم
directs U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
chute U مسیر مستقیم مسابقه
chutes U مسیر مستقیم مسابقه
directness U مستقیم بودن
immediacy U مستقیم و بی واسطه بودن
extend U در یک IBM PC روش استاندار معروف برای افزودن حافظه زیادی بیشتر از مگا بایت که توسط چندین سیستم عامل یا برنامه قابل استفاده مستقیم است
extending U در یک IBM PC روش استاندار معروف برای افزودن حافظه زیادی بیشتر از مگا بایت که توسط چندین سیستم عامل یا برنامه قابل استفاده مستقیم است
extends U در یک IBM PC روش استاندار معروف برای افزودن حافظه زیادی بیشتر از مگا بایت که توسط چندین سیستم عامل یا برنامه قابل استفاده مستقیم است
blind U بدون دید مستقیم پرسنل
blinded U بدون دید مستقیم پرسنل
blinds U بدون دید مستقیم پرسنل
direct object U مفعول مستقیم
right U مستقیم
right U مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
righted U مستقیم
righted U مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
righting U مستقیم
righting U مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
internal U زمانی در سیستم کامپیوتری که تحت کنترل مستقیم اپراتور نیست
carried U محل ذخیره سازی وام های ایجاد شده در جمعهای موازی به جای ارسال مستقیم
carries U محل ذخیره سازی وام های ایجاد شده در جمعهای موازی به جای ارسال مستقیم
carry U محل ذخیره سازی وام های ایجاد شده در جمعهای موازی به جای ارسال مستقیم
carrying U محل ذخیره سازی وام های ایجاد شده در جمعهای موازی به جای ارسال مستقیم
isolation U مبدلی که برای جدا کردن قط عات از اتصال مستقیم با منبع تغذیه الکتریسیته اصلی به کار می رود
congestion U وضعیتی که در آن نیازهای ارتباطی یا فرآیند ها بیشتر از توانایی مستقیم باشد
direct hit U اصابت مستقیم
direct hit U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hits U اصابت مستقیم
direct hits U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
addressing U روش آدرس دهی به یک محل چه به صورت ترتیبی یا اندیس یا مستقیم و...
borrow U ضربه زدن روی چمن نرم به سمت چپ یا راست یا مستقیم
borrowed U ضربه زدن روی چمن نرم به سمت چپ یا راست یا مستقیم
borrows U ضربه زدن روی چمن نرم به سمت چپ یا راست یا مستقیم
dash U خط فاصله مستقیم جلو رفتن
dashed U خط فاصله مستقیم جلو رفتن
dashes U خط فاصله مستقیم جلو رفتن
tortuous U غیر مستقیم پیچ وخم دار
channel U اتصال مستقیم بین کانالهای اصل ورودی / خروجی در کامپیوتر تا ارسال داده با سرعت زیاد را ممکن کند
channeled U اتصال مستقیم بین کانالهای اصل ورودی / خروجی در کامپیوتر تا ارسال داده با سرعت زیاد را ممکن کند
channeling U اتصال مستقیم بین کانالهای اصل ورودی / خروجی در کامپیوتر تا ارسال داده با سرعت زیاد را ممکن کند
channelled U اتصال مستقیم بین کانالهای اصل ورودی / خروجی در کامپیوتر تا ارسال داده با سرعت زیاد را ممکن کند
channels U اتصال مستقیم بین کانالهای اصل ورودی / خروجی در کامپیوتر تا ارسال داده با سرعت زیاد را ممکن کند
helm U زاویه سکان از خط مستقیم
helms U زاویه سکان از خط مستقیم
disc U مراجعه مستقیم به دیسک فشرده
discs U مراجعه مستقیم به دیسک فشرده
stiff U مستقیم چوب شده
stiffer U مستقیم چوب شده
stiffest U مستقیم چوب شده
point blank U روبه نشان مستقیم
point-blank U روبه نشان مستقیم
steer U در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
steered U در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
steers U در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
rectilinear U سیر کننده درخط مستقیم
rectilinear U مستقیم الخط
manage U مستقیم یا تحت کنترل
managed U مستقیم یا تحت کنترل
manages U مستقیم یا تحت کنترل
managing U مستقیم یا تحت کنترل
intuition U درک مستقیم
intuitions U درک مستقیم
straight U مستقیم
straight U قسمت مستقیم
straighter U مستقیم
straighter U قسمت مستقیم
straightest U مستقیم
straightest U قسمت مستقیم
Other Matches
dasd U Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission U مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct exchange U تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
direct command U فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct fire sights U زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
elicitation U کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct dyes U رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
direct access storage device U اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
straightish U مستقیم
first-hand U مستقیم
upstanding U مستقیم
level U مستقیم
leveled U مستقیم
straight line U مستقیم
levelled U مستقیم
levels U مستقیم
attributive U مستقیم
unintermediate <adj.> U مستقیم
beeline U خط مستقیم
straight line U خط مستقیم
straight line code U کد مستقیم
on line U مستقیم
bee line U خط مستقیم
firsthand U مستقیم
direct file U فایل مستقیم
direct taxation U مالیات مستقیم
direct tax U مالیات مستقیم
indirect U غیر مستقیم
direct taxes U مالیاتهای مستقیم
direct selling U فروش مستقیم
direct current U جریان مستقیم
direct selection U انتخاب مستقیم
direct material U مواد مستقیم
direct load U بارگذاری مستقیم
direct lighting U روشنایی مستقیم
direct labour U دستمزد مستقیم
direct support U کمک مستقیم
direct fire U تیر مستقیم
direct fire U اتش مستقیم
forward resistance U مقاومت مستقیم
direct support U پشتیبانی مستقیم
direct dye U رنگینه مستقیم
hottest U خط تلفن مستقیم
direct reading U قرائت مستقیم
dressing U مستقیم کنی
ambagious U غیر مستقیم
dressings U مستقیم کنی
direct process U فرایند مستقیم
direct pressure U فشار مستقیم
spur offtake U ابگیر مستقیم
direct outlet U ابگیر مستقیم
air line U خط مستقیم هوایی
direct observation U دیدبانی مستقیم
as the crow files U بخط مستقیم
backstair U غیر مستقیم
d.c. U جریان مستقیم
d.c U جریان مستقیم
hotter U خط تلفن مستقیم
hot U خط تلفن مستقیم
direct damage U ضرر مستقیم
direct coupling U کوپلینگ مستقیم
direct coupling U جفتگری مستقیم
direct cost U هزینه مستقیم
direct conversion U تبدیل مستقیم
direct control U کنترل مستقیم
direct processing U پردازش مستقیم
direct relationship U وابستگی مستقیم
direct aggression U پرخاشگری مستقیم
direct address آدرس مستقیم
direct address U نشانی مستقیم
direct access U دستیابی مستقیم
direct access U دسترسی مستقیم
direct file U پرونده مستقیم
direct relationship U ارتباط مستقیم
close supervision U نظارت مستقیم
through call U مکالمه مستقیم
specific cost U هزینه مستقیم
sonna deung koot U دست مستقیم
sideway U غیر مستقیم
highroad U صراط مستقیم
highroads U صراط مستقیم
straight position U فرم مستقیم
Go straight ahead. مستقیم بروید.
rectiliner U مستقیم الخط
random access U دستیابی مستقیم
proximate cause U علت مستقیم
proximate U بیفاصله مستقیم
positive relation U رابطه مستقیم
airlines U خط مستقیم هوایی
airline U خط مستقیم هوایی
straight edge U لبه مستقیم
uncurl U مستقیم شدن
uniaxial bending U خمش مستقیم
video disk U دسترسی مستقیم
visual fire U تیر مستقیم
wall pass U پاس مستقیم
straight line U دارای خط مستقیم
straight line U بخط مستقیم
straight left U چپ مستقیم در بوکس
on line help U کمک مستقیم
forward voltage U ولتاژ مستقیم
line storm U طوفان مستقیم
straightening flute drill U مته مستقیم
the intuitive faculty U قوه درک مستقیم
direct quota tion U نقل قول مستقیم
d.c c. motor U موتور جریان مستقیم
direct read after write U خواندن مستقیم پس از نوشتن
consequential damage U خسارت غیر مستقیم
direct reading instrument U دستگاه مستقیم خوانی
Don't beat around the bush! U مستقیم و رک حرف بزن!
direct quenching U سخت گردانی مستقیم
direct memory access U دستیابی مستقیم به حافظه
detour behavior U رفتار غیر مستقیم
circumlocutions U بیان غیر مستقیم
direct oration U گفته یا قول مستقیم
deferred address یک آدرس غیر مستقیم
d.c. receiver U رادیوی جریان مستقیم
direct measurement U اندازه گیری مستقیم
d.c. motor U موتور جریان مستقیم
down hill casting U ریخته گری مستقیم
direct absorption process U فرایند جذب مستقیم
telebrief U تماس مستقیم تلفنی
forward current U جریان ولتاژ مستقیم
indirect damage U ضرر غیر مستقیم
indirect laying U تیر غیر مستقیم
indirect lighting U نور غیر مستقیم
indirect methods U روشهای غیر مستقیم
intuitional U ناشی از درک مستقیم
impluse stage U طبقه فشار مستقیم
live copy paste U کپی الصاق مستقیم
indirect cost U هزینه غیر مستقیم
direct laying U روانه کردن مستقیم
direct lift control U کنترل مستقیم برا
forward conductance U برق رسانایی مستقیم
straihting machine U دستگاه مستقیم کنی
dressing device U دستگاه مستقیم کنی
dma U انتقال مستقیم به حافظه
direct support unit U یکان پشتیبانی مستقیم
direct support U پشتیبانی مستقیم کردن
impluse wheel U چرخ فشار مستقیم
indirect consumption U مصرف غیر مستقیم
on line information service U سرویس اطلاعاتی مستقیم
direct data entry U داده دهی مستقیم
straight right U راست مستقیم در بوکس
direct addressing U ادرس دهی مستقیم
direct addressing U نشان دهی مستقیم
straightening anvil U سندان مستقیم کنی
straightening press U پرس مستقیم کنی
straightening roll U غلطک مستقیم کنی
direct access method U روش دستیابی مستقیم
syzygy U استقرارسه ستاره در خط مستقیم
straight line method of depreciation U استهلاک به روش خط مستقیم
direct casting U ریخته گری مستقیم
direct current converter U تبدیل گر جریان مستقیم
shot direct at goal U شوت مستقیم به دروازه
direct current magnet U مغناطیس جریان مستقیم
direct current instrument U سنجه جریان مستقیم
direct current generator U مولد جریان مستقیم
staight thrust U حمله ساده مستقیم
straight bar U میل گرد مستقیم
direct connect modem U مدم اتصال مستقیم
straight blow U ضربه مستقیم در بوکس
direct access U دسترسی مستقیم به اطلاعات
jabbed U ضربه سریع مستقیم
jab U ضربه سریع مستقیم
intuitively U بوسیله درک مستقیم
oblique U غیر مستقیم منحرف
indirect tax U مالیات غیر مستقیم
excise U مالیات غیر مستقیم
jabbing U ضربه سریع مستقیم
jabs U ضربه سریع مستقیم
direct current U جریان برق مستقیم
parrying U سد کردن دفاع مستقیم
parry U سد کردن دفاع مستقیم
parries U سد کردن دفاع مستقیم
parried U سد کردن دفاع مستقیم
indirect taxes U مالیاتهای غیر مستقیم
circumlocution U بیان غیر مستقیم
fire U شوت محکم و مستقیم
fired U شوت محکم و مستقیم
fires U شوت محکم و مستقیم
indirect object U مفعول غیر مستقیم
amitosis U تقسیم مستقیم یاخته
bilinear U دارای دوخط مستقیم
bilinear U وابسته بدو خط مستقیم
ambages U راهای غیر مستقیم
devious U غیر مستقیم منحرف
external rectus U عضله مستقیم برون چشمی
direct taxation U اخذ مالیات بصورت مستقیم
galvanism U معالج با جریان برق مستقیم
positive sequence power in a three phase U توان مستقیم مدار سه فازی
Is it a direct flight? U آیا پرواز مستقیم است؟
if the shoe fits, wear it <idiom> U غیر مستقیم منظورش تویی
muffle furnace U کوره با حرارت غیر مستقیم
direct-reading rain gauge اندازه مقدار بارش مستقیم
man-to-man <idiom> U مستقیم یارک وپوست کنده
dynamic random access memory U حافظه دستیابی مستقیم پویا
indirect bank protection U کناره بندی غیر مستقیم
He hinted me indirectly tha . . . U بطور غیر مستقیم به من فهماند که ...
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com