Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
espalier
U
چوب بندی برای تربیت نهال میوه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
espalir
U
چوب بندی جهت تربیت نهال میوه
water dog
U
سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
coach dog
U
یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
halterbreak
U
کره اسب را برای پرش ازروی کمند تربیت کردن
packaging
U
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
timed
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
black designation
U
علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
indusium
U
پرده یا پوشش روی میوه غلاف میوه
well-bred
U
با تربیت تربیت شده
rundle
U
نهال
scion
U
نهال
scions
U
نهال
sapling
U
نهال
saplings
U
نهال
slipped
U
نهال
slips
U
نهال
slip
U
نهال
seedlings
U
نهال تخمی
seedling
U
نهال تخمی
plants
U
گیاه نهال
oakling
U
نهال بلوط
plant
U
گیاه نهال
direct reading dial
U
درجه بندی برای قرائت مستقیم
pontoar
U
نوعی کرجی برای پل بندی کلک
provine
U
نهال مرغ تخم کن
ratoon
U
نهال موز وغیره
reseau
U
شبکه بندی کردن عکس برای انطباق ان با نقشه
Manchester coding
U
و نیمه دوم برای سیگنال زمان بندی است
plant
U
کشت و زرع کردن نهال زدن
plants
U
کشت و زرع کردن نهال زدن
blowout disc
U
دیسک نازک فلزی برای اب بندی کردن سیستمهای سیالات
roamer
U
کالک شبکه بندی شده برای کمک به قرائت مختصات
roller bandage
U
نوار دراز پیچیده که برای زخم بندی بکار میرود
chevron seal
U
کاسه نمدی برای اب بندی یکطرفه در سیلندرهای هیدرولیکی یا نیوماتیکی
holds
U
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
hold
U
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
decking
U
تخته هائیکه برای قالب بندی دالهای بتنی بکار میروند
entrymate
U
اسب شرکت کننده همزمان بااسب دیگر برای شرط بندی
false work
U
تکیه گاههای موقت که برای قابل بندی بتن یا داربستهابکار میرود
packing
U
عمل قرار دادن کالاها در جعبه و بسته بندی آنها برای مغازه ها
pipeline
U
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
pipelines
U
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
grader
U
ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
point designation
U
شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
prize fighting
U
درمحلهای عمومی برای جایزه که طرفین نزاع و شرط بندی کنندگان قابل تعقیب هستند
enumerated type
U
فضای ذخیره سازی داده یا رده بندی با استفاده از اعداد برای نمایش برچسبهای مناسب انتخاب شدنی
tabulation
U
نشانههای نمایش داده شده برای بیان محل توقفهای جدول بندی شده
quick disconnect coupling
U
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
drivers
U
یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
driver
U
یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
faulted
U
یکی از پنج طبقه بندی مدیریت شبکه که توسط IOS مط رح شد برای تشخیص و رفع خطاهای شبکه
faults
U
یکی از پنج طبقه بندی مدیریت شبکه که توسط IOS مط رح شد برای تشخیص و رفع خطاهای شبکه
fault
U
یکی از پنج طبقه بندی مدیریت شبکه که توسط IOS مط رح شد برای تشخیص و رفع خطاهای شبکه
timing disc
U
علامت حک شده روی موتورپیستونی برای کمک به تعیین دقیق وضعیت زاویهای میل لنگ به منظور زمان بندی صحیح کارکرد موتور
style sheet
U
الگویی که برای تولید خودکار نحوه یا نوع یک متن مثل روش کار , کتاب , برنامه ,... از پیش فرمت و قالب بندی شده باشد
evaluation rating
U
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
tasking
U
سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
crystals
U
قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
crystal
U
قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
word warp
U
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification
U
طبقه بندی
[درجه بندی]
فرش
rating
U
طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings
U
طبقه بندی کردن درجه بندی
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
nurtured
U
تربیت
ill bred
U
بی تربیت
upbringing
U
تربیت
mannerless
U
بی تربیت
impolite
U
بی تربیت
ill-bred
U
بی تربیت
nurtures
U
تربیت
nurturing
U
تربیت
gentlest
U
با تربیت
gross
U
بی تربیت
gentler
U
با تربیت
gentle
U
با تربیت
randy
U
بی تربیت
ill mannered
U
بی تربیت
grossing
U
بی تربیت
grossest
U
بی تربیت
barbarous
U
بی تربیت
grosses
U
بی تربیت
pedagogy
U
تربیت
grosser
U
بی تربیت
grossed
U
بی تربیت
education
U
تربیت
nurture
U
تربیت
manner
U
تربیت
half bred
U
بی تربیت
unmannerly
U
بی تربیت
unpolished
U
بی تربیت
cultivation
U
تربیت
mannerliness
U
تربیت
churl
U
بی تربیت
well bred
U
با تربیت
good breeding
U
تربیت
gentry
U
تربیت
uncivil
U
بی تربیت
chuff
U
بی تربیت
caddish
U
بی تربیت
uncivilly
U
بی تربیت
true bred
U
با تربیت
genteelness
U
تربیت
gentrice
U
تربیت
blowzed
U
بی تربیت
low bred
U
بی تربیت
bearish
U
بی تربیت
lowbred
U
بی تربیت
genteel
U
تربیت شده
fish culture
U
تربیت ماهی
cad
U
ادم بی تربیت
cultured
U
تربیت شده
physical education
U
تربیت بدنی
schooling
U
تربیت اسب
abet
U
تربیت کردن
abets
U
تربیت کردن
made
U
تربیت شده
rears
U
تربیت کردن
to bring up
U
تربیت کردن
rearing
U
تربیت کردن
reeducation
U
تربیت مجدد
boors
U
ادم بی تربیت
boor
U
ادم بی تربیت
trainable
U
تربیت پذیر
rear
U
تربیت کردن
educative
U
تربیت امیز
rudesby
U
ادم بی تربیت
trains
U
تربیت کردن
trained
U
تربیت کردن
reared
U
تربیت کردن
accomplished
U
تربیت شده
abetted
U
تربیت کردن
abetting
U
تربیت کردن
train
U
تربیت کردن
teacher training
U
تربیت معلم
carl
U
ادم بی تربیت
give lessons
U
تربیت کردن
schools
U
تربیت اسب
an a woman
U
زن تربیت شده
school
U
تربیت اسب
train
[teach]
U
تربیت کردن
educate
U
تربیت کردن
teach
U
تربیت کردن
educates
U
تربیت کردن
educating
U
تربیت کردن
educate
U
تربیت کردن
hoyden
U
روستایی بی تربیت
genteely
U
از روی تربیت
instruct
U
تربیت کردن
undisiplined
U
تربیت نشده
steerage
U
اداره تربیت
cads
U
ادم بی تربیت
education
U
تعلیم و تربیت
aviculture
U
تربیت مرغ مرغداری
housebroken
U
حیوان تربیت شده
culture of bees
U
پرورش یا تربیت زنبور
ineducable
U
غیر قابل تربیت
disciplinary
U
تادیبی وابسته به تربیت
underbred
U
نااصل زاده بی تربیت
educationally
U
از راه تعلیم و تربیت
motor education
U
تعلیم و تربیت حرکتی
schools
U
تادیب یا تربیت کردن
computer based training
U
تربیت مبتنی بر کامپیوتر
school
U
تادیب یا تربیت کردن
manege
U
محل تربیت اسب
zootechnical
U
وابسته به فن تربیت حیوانات
correctional institution
U
کانون اصلاح و تربیت
telescopic
U
دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
civility
U
نجابت ورفتار خوب تربیت
reclaim animal
U
حیوانات وحشی تربیت شده
ill bred
U
غیر متمدن بد تربیت شده
carle
U
شخص پست ادم بی تربیت
gentry
U
مردمان محترم و با تربیت اصالت
highbred
U
دارای تربیت یانجابت خانوادگی
defense classification
U
طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
classification
U
طبقه بندی رده بندی
classifications
U
طبقه بندی رده بندی
wording
U
جمله بندی کلمه بندی
lineaments
U
طرح بندی صورت بندی
lineament
U
طرح بندی صورت بندی
laggin
U
اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgrade
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
regrade
U
تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
thorough paced
U
بهمه جور قدم تربیت شده
trainable mentally retarded
U
عقب مانده ذهنی تربیت پذیر
wcce
U
کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
zootechnics
U
روش تربیت ورام کردن جانوران
manege
U
مانژ میدان تربیت اسب یاسوارکاری
zootechny
U
روش تربیت و رام کردن جانوران
falconry
U
تربیت و شکار با قوش وشاهین و باز و عقاب
the churach built him up
U
کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
zootechnician
U
کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران
dressage
U
حرکات زیبا و شیرین کاری اسبهای تربیت شده
gift wrap
U
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com