English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
graft U پیوند زدن بهم پیوستن
grafted U پیوند زدن بهم پیوستن
grafts U پیوند زدن بهم پیوستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hydrogen bonding U پیوند هیدروژنی [ایجاد پیوند مولکولی توسط هیدروژن] [در رنگرزی]
cements U پیوستن
link up U پیوستن
link-up U پیوستن
to bring into contact U پیوستن
to go in with U پیوستن با
link-ups U پیوستن
to make contact U پیوستن
connects U پیوستن
adjoin U پیوستن
adjoined U پیوستن
adjoins U پیوستن
cementing U پیوستن
cemented U پیوستن
join up U به هم پیوستن
anastomois U به هم پیوستن
attach U پیوستن
attaches U پیوستن
attaching U پیوستن
enlink U پیوستن
sort U پیوستن
sorted U پیوستن
sorts U پیوستن
couples U پیوستن
coupled U پیوستن
couple U پیوستن
cement U پیوستن
coalescence U پیوستن
connect U پیوستن
join U پیوستن
meet U پیوستن
affiliate پیوستن
allying U پیوستن
link U به هم پیوستن
joins U پیوستن
affixes U پیوستن
ally U پیوستن
joined U پیوستن
interlocked U پیوستن
meets U پیوستن
conjoin U پیوستن
interlocks U پیوستن
annex U پیوستن
affix U پیوستن
interlocking U پیوستن
affixed U پیوستن
affixing U پیوستن
annexes U پیوستن
annexing U پیوستن
interlock U پیوستن
patch U بهم پیوستن
patches U بهم پیوستن
affiliating U پیوستن اشناکردن
adequateness U چسبیدن پیوستن
admix U بهم پیوستن
anastomose U بهم پیوستن
reconstitute U بهم پیوستن
reconstituted U بهم پیوستن
interconnect U بهم پیوستن
reconstitutes U بهم پیوستن
interconnected U بهم پیوستن
interconnecting U بهم پیوستن
interconnects U بهم پیوستن
anastomosis U بهم پیوستن
reconstituting U بهم پیوستن
seam U بهم پیوستن
affiliates U پیوستن اشناکردن
interlinked U بهم پیوستن
interlinking U بهم پیوستن
interlinks U بهم پیوستن
incorporating U بهم پیوستن
incorporate U بهم پیوستن
rejoin U دوباره پیوستن به
rejoined U دوباره پیوستن به
rejoining U دوباره پیوستن به
adhere U چسبیدن پیوستن
interlink U بهم پیوستن
clings U چسبیدن پیوستن
incorporates U بهم پیوستن
affiliated U پیوستن اشناکردن
rejoins U دوباره پیوستن به
pans U بهم پیوستن
pan- U بهم پیوستن
pan U بهم پیوستن
knit U بهم پیوستن
knits U بهم پیوستن
cling U چسبیدن پیوستن
adhered U چسبیدن پیوستن
to grow into one U بهم پیوستن
interlocked U بهم پیوستن
interlocking U بهم پیوستن
interlocks U بهم پیوستن
knot U بهم پیوستن
combine U باهم پیوستن
knots U بهم پیوستن
inone U بهم پیوستن
seams U بهم پیوستن
inosculate U بهم پیوستن
combines U باهم پیوستن
combining U باهم پیوستن
joint U بهم پیوستن
to grow together U باهم پیوستن
to put together U بهم پیوستن
to piece together U بهم پیوستن
adhering U چسبیدن پیوستن
weld U بهم پیوستن
interlock U بهم پیوستن
adheres U چسبیدن پیوستن
concatenate U بهم پیوستن
to jury-rig something U چیزی را به هم پیوستن
filiate U اشناکردن پیوستن
glutinate U بهم پیوستن
binds U بهم پیوستن
welds U بهم پیوستن
bind U بهم پیوستن
link U بهم پیوستن
welded U بهم پیوستن
annexes U پیوستن ضمیمه سازی
annex U پیوستن ضمیمه سازی
assists U پیوستن به حمایت کردن از
associate U همدم شدن پیوستن
assisting U پیوستن به حمایت کردن از
associated U همدم شدن پیوستن
assisted U پیوستن به حمایت کردن از
joined U شرکت کردن در پیوستن
join U شرکت کردن در پیوستن
in store <idiom> U آماده بوقوع پیوستن
cleaves U پیوستن تقسیم شدن
annexing U پیوستن ضمیمه سازی
assist U پیوستن به حمایت کردن از
associating U همدم شدن پیوستن
associates U همدم شدن پیوستن
joins U شرکت کردن در پیوستن
repiece U دوباره بهم پیوستن
welded U جوش دادن پیوستن
cleave U پیوستن تقسیم شدن
cleaved U پیوستن تقسیم شدن
clobber U بهم پیوستن زدن
clobbered U بهم پیوستن زدن
clobbering U بهم پیوستن زدن
put to U بگروه شکارچی پیوستن
weld U جوش دادن پیوستن
to go to glory U برحمت ایزدی پیوستن
reunite U دوباره بهم پیوستن
reunited U دوباره بهم پیوستن
catenate U پیوستن متصل کردن
compaginate U محکم بهم پیوستن
consociate U متحد کردن پیوستن
reuniting U دوباره بهم پیوستن
reunites U دوباره بهم پیوستن
clobbers U بهم پیوستن زدن
welds U جوش دادن پیوستن
to be fulfilled U بوقوع پیوستن راست امدن
binds U محصور کردن بهم پیوستن
bind U محصور کردن بهم پیوستن
clutches U تزویج یا پیوستن دو عضومتحرک کلاج
clutching U تزویج یا پیوستن دو عضومتحرک کلاج
add U جمع زدن باهم پیوستن
adds U جمع زدن باهم پیوستن
nirvanas U پیوستن به کل هستی خشنودی مطلق
nirvana U پیوستن به کل هستی خشنودی مطلق
rabbet U با کنش کاو بهم پیوستن
clutch U تزویج یا پیوستن دو عضومتحرک کلاج
jump on the bandwagon <idiom> [پیوستن به گرایش یا فعالیتی محبوب]
clutched U تزویج یا پیوستن دو عضومتحرک کلاج
adding U جمع زدن باهم پیوستن
consociation U پیوند
graftage U پیوند
connexion U پیوند
colligation U پیوند
inosculation U رگ پیوند
grafter U پیوند زن
zonule U پیوند
inosculation U پیوند رگ ها
strapping U پیوند
imping U پیوند
anastomosis U پیوند
ligature U خط پیوند
grafting U پیوند
slur U پیوند
transplantation U پیوند
grafts U پیوند
associates U هم پیوند
associated U هم پیوند
associate U هم پیوند
relation U پیوند
ligament U پیوند
ligaments U پیوند
hyphens U پیوند
unrelated U بی پیوند
merging U پیوند
bonding U پیوند
graft U پیوند
grafted U پیوند
hyphen U پیوند
associating U هم پیوند
syntheses U پیوند
linkages U پیوند
linkage U پیوند
nexus U پیوند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com