English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (566 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
back U پشتی کردن پشت انداختن
backs U پشتی کردن پشت انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tump line U طناب یا تسمه کوله پشتی مال بند سینه کوله پشتی
to keep in countenance U پشتی کردن
to stick up for U پشتی کردن
bolsters U پشتی کردن
to give a knee to U پشتی کردن
bolster U پشتی کردن
bolstered U پشتی کردن
to stand by a person U از کسی پشتی یا حمایت یانگهداری کردن
to stand up for U پشتی یا حمایت کردن از طرفداری کردن از
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
launch U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
entrancing U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entranced U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
primming U بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
entrance U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrances U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
to cut out U بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
backrest U پشتی
spinally U پشتی
hinder U پشتی
backs U پشتی
trailng U پشتی
hindering U پشتی
back U پشتی
backing U پشتی
backpart U پشتی
spinal U پشتی
hindered U پشتی
back door U در پشتی
hinders U پشتی
sparsity U کم پشتی
posterior U پشتی
tergal U پشتی
at the back of U به پشتی
dorsal U پشتی
dorsad U پشتی
operated U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
pad U لایه پشتی
rucksacks U کوله پشتی
pads U لایه پشتی
knapsack U کوله پشتی
rucksack U کوله پشتی
climbing sack U کوله پشتی
knapsacks U کوله پشتی
climbing pack U کوله پشتی
trailing edge U لبه پشتی
backless U بدون پشتی
backed U پشتی دار
dossel U پشتی ظهری
dossal U پشتی ظهری
kit U کوله پشتی
swag U کوله پشتی
dorsomedial U پشتی- میانی
pillows U پشتی مخده
pillow U پشتی مخده
dorsolateral U پشتی و جانبی
pack U کوله پشتی
dorsal fin U بالچه پشتی
dossal U پشتی فهری
packs U کوله پشتی
padded U پشتی دار
sparseness U کم پشتی پراکندگی
kit bag U کوله پشتی
haversack U کوله پشتی
haversacks U کوله پشتی
negrophilism U پشتی از سیاهان
dossel U پشتی فهری
kits U کوله پشتی
density of traffic U پر پشتی امد و شد
backing pawl U ضامن پشتی
packsack U کوله پشتی
trachle U تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
swagman U مسافرکوله پشتی دار
pillow U [قالیچه اندازه پشتی]
rear [front] connection U اتصال [جلوئی] پشتی
knapsacks U کوله پشتی کوچک
turtle graphics U گرافیک لاک پشتی
dossel U پشتی صندلی وغیره
dossal U پشتی صندلی وغیره
ladder back U دارای پشتی بلند
knapsack U کوله پشتی کوچک
dorsomedial thalamus U تالاموس پشتی- میانی
windsor chair U صندلی دارای پشتی منحنی
back U پشتی کنندگان تکیه گاه
backless bench U نیمکت [صندلی] بدون پشتی
benchstool U نیمکت [صندلی] بدون پشتی
backs U پشتی کنندگان تکیه گاه
pack frame U کوله پشتی زین دار
seat back adjustment knob دکمه تنظیم پشتی صندلی
slots U انداختن چفت کردن
spit U سوراخ کردن تف انداختن
toss U پرت کردن انداختن
lay aside U پس انداز کردن انداختن
to put by U دور انداختن رد کردن
to set off U انداختن برابر کردن
spits U سوراخ کردن تف انداختن
to let fly U انداختن تیرخالی کردن
slot U انداختن چفت کردن
hurtling U پرت کردن انداختن
hurtles U پرت کردن انداختن
hurtled U پرت کردن انداختن
hurtle U پرت کردن انداختن
putting U تعویض کردن انداختن
puts U تعویض کردن انداختن
put U تعویض کردن انداختن
slotting U انداختن چفت کردن
launch U انداختن پرت کردن
tosses U پرت کردن انداختن
launched U انداختن پرت کردن
launching U انداختن پرت کردن
tossing U پرت کردن انداختن
tossed U پرت کردن انداختن
launches U انداختن پرت کردن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
backpacks U کوله پشتی مخصوص بارهای پرحجم
dorsiventral U دارای قسمت پشتی وشکمی مشخص
granger U عضو انجمن پشتی بانان کشاورزی
backpack U کوله پشتی مخصوص بارهای پرحجم
trailing zeros U صفرهای پشتی [دنباله دار] [ریاضی]
defaced U ازشکل انداختن محو کردن
engage U مجذوب کردن درهم انداختن
drop in U اتفاقا دیدن کردن انداختن در
groove U خط انداختن شیار دار کردن
engages U مجذوب کردن درهم انداختن
grooves U خط انداختن شیار دار کردن
involve U گیر انداختن وارد کردن
postponing U بتعویق انداختن موکول کردن
involves U گیر انداختن وارد کردن
postpones U بتعویق انداختن موکول کردن
operate U اداره کردن راه انداختن
postponed U بتعویق انداختن موکول کردن
holler U فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollers U فریاد کردن سروصداراه انداختن
involving U گیر انداختن وارد کردن
put over U بتاخیر انداختن از سرباز کردن
operated U اداره کردن راه انداختن
paralyze U از کار انداختن بیحس کردن
to play the fool with any one U کسیرادست انداختن کسیرامسخره کردن
postpone U بتعویق انداختن موکول کردن
operates U اداره کردن راه انداختن
hollered U فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollering U فریاد کردن سروصداراه انداختن
defacing U ازشکل انداختن محو کردن
embrangle U گیر انداختن گرفتار کردن
retards U عقب انداختن اهسته کردن
turn on U بجریان انداختن روشن کردن
kid U دست انداختن مسخره کردن
kidded U دست انداختن مسخره کردن
kidding U دست انداختن مسخره کردن
deface U ازشکل انداختن محو کردن
throwin U در دنده انداختن تزریق کردن
defaces U ازشکل انداختن محو کردن
retarding U عقب انداختن اهسته کردن
retard U عقب انداختن اهسته کردن
prorogue U تعطیل کردن بتعویق انداختن
prorogate U تعطیل کردن بتعویق انداختن
desolate U از ابادی انداختن مخروبه کردن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
wing chair U مبل دارای پشتی و دستههای چوبی و سفت
to put on airs U باد در خود انداختن خودنمایی کردن
tumult U اغتشاش کردن جنجال راه انداختن
nails U با میخ الصاق کردن بدام انداختن
disunite U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
catapulting U منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
tangle U درهم گیر انداختن گوریده کردن
To fire a shot U تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
catapults U منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
nailed U با میخ الصاق کردن بدام انداختن
To cause confusion . To kick up a fuss (row). U شلوغی راه انداختن (شلوغ کردن )
tangles U درهم گیر انداختن گوریده کردن
mimicking U مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
to reject something with a shrug [of the shoulders] U با شانه بالا انداختن چیزی را رد کردن
nail U با میخ الصاق کردن بدام انداختن
mimics U مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
mimic U مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
To swallow ones pride and request someone (to do something). U نزد کسی رو انداختن ( تقاضایی کردن )
teaze U اذیت کردن کسی را دست انداختن
catapulted U منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
to play off U از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
disunited U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
to make sport of any one U کسی را استهزا کردن یا دست انداختن
disunites U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disuniting U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
catapult U منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
teases U اذیت کردن کسی را دست انداختن
teased U اذیت کردن کسی را دست انداختن
runs U به کار انداختن روشن کردن موتور
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com