Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
closed
U
پای جلو را نزدیک خط گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to verge toward old age
U
پابسن گذاشتن به پیری نزدیک شدن
Other Matches
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
point bland
U
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore
U
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
approached
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
approach lane
U
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
hard by
U
نزدیک
contiguous
U
نزدیک
by
U
از نزدیک
cephalo
U
نزدیک به سر
caudal
U
نزدیک به دم
close by
U
نزدیک
accessible
U
نزدیک
near at hand
U
نزدیک
at hand
U
نزدیک
forby
U
از نزدیک
near by
U
نزدیک به
near by
U
نزدیک
on the verge of
U
نزدیک به
towards
U
نزدیک
proximate
U
نزدیک
up to
<idiom>
U
نزدیک به
neighbouring
U
نزدیک
hand-to-hand
U
نزدیک
in sight
U
نزدیک
near upon
U
نزدیک
foreby
U
نزدیک
forbye
U
از نزدیک
forbye
U
نزدیک
narrowly
U
از نزدیک
forby
U
نزدیک
imminent
U
نزدیک
fast by
U
نزدیک
next door to
U
نزدیک
not ahunderd mails flom
U
نزدیک
on the eve of
U
نزدیک
up against
<idiom>
U
نزدیک به
nearby
U
نزدیک
forthcoming
U
نزدیک
vicinal
U
نزدیک
hand to hand
U
نزدیک
nears
U
نزدیک
nearer
U
نزدیک
to gain ground upon
U
نزدیک
neared
U
نزدیک
close-ups
U
از نزدیک
close-up
U
از نزدیک
close up
U
از نزدیک
upcoming
U
نزدیک
nearest
U
نزدیک
close
U
نزدیک
closest
U
نزدیک
nearing
U
نزدیک
closes
U
نزدیک
close aboard
U
نزدیک
closer
U
نزدیک
near-
U
نزدیک
nigh
U
نزدیک
adjacent
U
نزدیک
near
U
نزدیک
approaching
U
نزدیک
beside
U
نزدیک
almost
U
بطور نزدیک
proximal
U
نزدیک مبدا
grazed
U
نزدیک به زمین
at
U
پهلوی نزدیک
to keep close
U
نزدیک ماندن
insides
U
نزدیک بمرکز
Near East
U
خاور نزدیک
near shore
U
نزدیک به ساحل
short
U
نزدیک تور
near by
U
دم دست نزدیک
grazes
U
نزدیک به زمین
short sighted
U
نزدیک بین
nears
U
نزدیک به ضربه
recent memory
U
حافظه نزدیک
near point
U
نقطه نزدیک
shortest
U
نزدیک تور
shorter
U
نزدیک تور
graze
U
نزدیک به زمین
subadult
U
نزدیک سن تکلیف
subcentral
U
نزدیک مرکز
paranephric
U
نزدیک گرده
neighbor
U
همسایه نزدیک
besides
U
بعلاوه نزدیک
odd comeshortly
U
روز نزدیک
odd comeshortly
U
اینده نزدیک
of kin
U
نزدیک همانند
to be on the way
U
نزدیک شدن
subsaturated
U
نزدیک به اشباع
neighbors
U
نزدیک مجاور
parotic
U
نزدیک به گوش
adjoining
U
نزدیک مجاور
nearer the end
U
نزدیک تر بیابان
inside
U
نزدیک بمرکز
to gain on
U
نزدیک شدن به
whitish
U
نزدیک به سفید
subapical
U
نزدیک راس
on the simmer
U
نزدیک بجوش
nearsightedness
U
نزدیک بینی
paulo postfuture
U
اینده نزدیک
myopic
U
نزدیک بین
to come by
U
نزدیک شدن
parahepatic
U
نزدیک جگر
close controlled
U
همکاری نزدیک
accedes
U
نزدیک شدن
acceding
U
نزدیک شدن
deepest
U
نزدیک به هدف
converge
U
به هم نزدیک شدن
converged
U
به هم نزدیک شدن
converges
U
به هم نزدیک شدن
converging
U
به هم نزدیک شدن
deeper
U
نزدیک به هدف
acceded
U
نزدیک شدن
accede
U
نزدیک شدن
close control
U
کنترل نزدیک
close combat
U
رزم نزدیک
caudal
U
نزدیک به انتها
aggress
U
نزدیک شدن
aftermost
U
نزدیک پاشنه
admaxillary
U
نزدیک ارواره
adductor
U
نزدیک کننده
adducent
U
نزدیک کننده
deep
U
نزدیک به هدف
close price
U
قیمت نزدیک
short-sighted
U
نزدیک بین
close
U
نزدیک به ناو
close
U
نزدیک بهم
closer
U
نزدیک بهم
closes
U
نزدیک به ناو
closes
U
نزدیک بهم
closest
U
نزدیک به ناو
nearsighted
U
نزدیک بین
near-sighted
U
نزدیک بین
myopia
U
نزدیک بینی
upcoming
U
دراتیه نزدیک
approachable
U
نزدیک شدنی
deciding
U
نزدیک به هدف
toward
U
نزدیک به مقارن
low
U
نزدیک سبد
beetle eyed
U
نزدیک بین
near sighted
U
نزدیک بین
closest
U
نزدیک بهم
paranasal
U
نزدیک بینی
inapproachable
U
نزدیک نشدنی
one of these days
U
دراینده نزدیک
in the near f.
U
دراینده نزدیک
in shore
U
در اب نزدیک کرانه
immediate flanks
U
جناحین نزدیک
his almost night
U
نزدیک شب است
hare sighted
U
نزدیک بین
hand in glove
U
خیلی نزدیک
inextremis
U
نزدیک بمرگ
infighting
U
نبرد نزدیک
near sightedness
U
نزدیک بینی
short range
U
نزدیک برد
short-range
U
نزدیک برد
by
U
نزدیک کنار
near sight
U
نزدیک بینی
myopy
U
نزدیک بینی
foreground
U
نزدیک نما
keep back
U
نزدیک نشوید
hand and glove
U
خیلی نزدیک
hail fellow
U
صمیمی نزدیک
going on
U
نزدیک شدن
close supervision
U
نظارت نزدیک
close range
U
فاصله نزدیک
close range
U
مسافت نزدیک
close in
U
نزدیک شدن
close coordination
U
هماهنگی نزدیک
close coordination
U
همکاری نزدیک
abut
U
نزدیک بودن
abuts
U
نزدیک بودن
close support
U
پشتیبانی نزدیک
come by
U
نزدیک شدن
gain on
U
نزدیک شدن به
far and near
U
دور و نزدیک
erelong
U
در اینده نزدیک
draw on
U
نزدیک شدن
to draw near or nigh
U
نزدیک شدن
draw near
U
نزدیک شدن
danger close
U
خطر نزدیک
cypres
U
تقریبی نزدیک
abutted
U
نزدیک بودن
Near our office .
U
نزدیک اداره ما
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com