English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
haemostatic U وابسته به ایست خون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
vehicle stopping distance U مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
whoa U ایست
breathing space U ایست
halts U ایست
halt U ایست
flag stop U ایست
hold U ایست
holds U ایست
stay U ایست
stayed U ایست
cessation U ایست
standstill U ایست
stand U ایست
perisystole U ایست دل
limit stop U حد ایست
stoppage U ایست
stoppages U ایست
standstil U ایست
stops U ایست
avast U ایست
time out U ایست
stop U ایست
stopped U ایست
halted U ایست
stopping U ایست
hold U ایست نگهداری
ceases U ایست توقف
close U ایست توقف
closer U ایست توقف
closes U ایست توقف
closest U ایست توقف
stop element U عنصر ایست
it is a thankless task U کاربیهوده ایست
suspension U ایست تعلیق
suspensions U ایست تعلیق
hold water U قایق ایست
ceased U ایست توقف
cease U ایست توقف
holds U ایست نگهداری
statics U ایست شناسی
unceasing U ایست ناپذیر
nodal point U نقطه ایست
truces U جنگ ایست
truce U جنگ ایست
to make a pause U ایست کردن
to make a stop U ایست کردن
at pause U در حال ایست
interval U ایست وقفه
pausal U ایست دار
caesura U وقفه ایست
ceasing U ایست توقف
periods U نوبت ایست
dynamic stop U ایست پویا
silences U ایست بی حرکت
silenced U ایست بی حرکت
silencing U ایست بی حرکت
period U نوبت ایست
whoa U ایست دادن
fixism U ایست گرایی
haemostasis U ایست خون
haemostasia U ایست خون
silence U ایست بی حرکت
to heave to U بحالت ایست دراوردن
halted U سکته ایست کردن
stopping sight distance U فاصله دید ایست
stop bit U ذرهء ایست نما
stop bit U بیت ایست نما
hockey stop U نوعی ایست ناگهانی
to come U بحال ایست درامدن
to be under ane U در حال ایست بودن
lay by U جایگاه ایست ایستگاه
the train runs without a stop U قطار بدون ایست
interludes U ایست میان دو پرده
lay-bys U جایگاه ایست ایستگاه
halts U سکته ایست کردن
lay-by U جایگاه ایست ایستگاه
halt U سکته ایست کردن
to put to a pause U بحال ایست دراوردن
avast U ایست توقف کنید
fetch up U بحال ایست درامدن
interlude U ایست میان دو پرده
what kind of a bird is that ? U چه قسم پرنده ایست
he has a loose conduct U ادم هرزه ایست
he is a prodigy of learning U اعجوبه ایست در دانش
total stopping distance U طول ایست کامل
torpidity U حالت سستی ایست
ease all U درکرجی رانی ایست
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
patience is a virtue U شکیبائی خوی پسندیده ایست
stopping sight distance U فاصله دید برای ایست
It is an extremely complicated problem. U مسأله بسیار پیچیده ایست
the child is a wonder U این بچه عجوبه ایست
hyphen U نشان اتصال ایست درسخن
hyphens U نشان اتصال ایست درسخن
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
menopause U بند امدن قاعدگی ایست طمث
lexigraphy U یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
to taxi to a standstill U حرکت آخر تا به ایست رسیدن [هواپیما]
hammock chair U صندلی راحتی تاشوکه پشت ان پارچه ایست
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
poetaster is pejorative word U شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
check string U ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
nowel U کلمه ایست که درسرود خوانی و هلهلههای عید میلادمسیح تکرار میکنند
pausal form U دردستور عبری شکلی که کلمه هنگام ایست درجمله پیدا میکند
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal U وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic U وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
coffins U جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
coffin U جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
abio U کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
appropriation U در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
hermitical U وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
morphic U وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
to pause upon a word U روی واژهای ایست کردن درادای واژهای معطل شدن
practician U کسیکه دست بکار پیشه ایست وکیل دست در کار
associated U وابسته وابسته کردن
associates U وابسته وابسته کردن
associate U وابسته وابسته کردن
associating U وابسته وابسته کردن
poplitaeal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
physico chemical U وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
popliteal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal U وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
stand U ایست کردن توقف کردن
life cycle hypothesis U فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
tuitionary U وابسته به
febile U وابسته به تب
diphtheric U وابسته به
federate U وابسته
elysian U وابسته به
carpal U وابسته به مچ
affiliating U وابسته
affiliates U وابسته
affiliated U وابسته
affiliate U وابسته
related U وابسته
hanger on U وابسته
cantabrigian U وابسته به
federates U وابسته
cephalic U وابسته به سر
pertinent U وابسته
wedded U وابسته
adjective U وابسته
monitorial U وابسته به
of kin U وابسته
interdependent U وابسته
thereof U وابسته به ان
pertianing U وابسته
commissarial U وابسته به
adjectives U وابسته
akin U وابسته
attendant U وابسته
attendants U وابسته
federating U وابسته
plantar U وابسته به کف پا
congenerous U وابسته
relevant U وابسته
relative U وابسته
messianic U وابسته به
comprador U وابسته
contingents U وابسته
subordinating U وابسته
correspondents U وابسته
subordinates U وابسته
sexual organs U وابسته به
subordinated U وابسته
subordinate U وابسته
dependant U وابسته
pertaining U وابسته
israelitish U وابسته به
belonging U وابسته ها
contingent U وابسته
federated U وابسته
dependent U وابسته
germane U وابسته
thereof=of that U وابسته به ان
correspondent U وابسته
syncop U وابسته به غش
dependants U وابسته
appurtenant U وابسته
elfin U وابسته به جن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com