Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
neighbor
U
همسایه نزدیک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
inshore
U
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
U
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
neighbours
U
همسایه
next door
[to]
<adv.>
U
همسایه ای
vicinage
U
همسایه
vicinal
U
همسایه
adjoining
U
همسایه
abutting
U
همسایه
neighbors
U
همسایه
neighbour
U
همسایه
neighbors
U
همسایه شدن با
bordering country
U
کشور همسایه
neighbouring state
U
دولتهای همسایه
neighbouring country
[British E]
U
ملت همسایه
collateral
U
همسایه مجاور
our next neighhbour
U
همسایه پهلویی ما
neighboring state
[American E]
U
ملت همسایه
bordering country
U
ملت همسایه
neighboring state
[American E]
U
کشور همسایه
neighbouring country
[British E]
U
کشور همسایه
neighbor
U
همسایه شدن با
neighbourly
U
همسایه وار
neighbours
U
همسایه شدن با
our neighbour door
U
همسایه پهلویی ما
abuttals
U
زمین همسایه
neighbourly
U
در خور همسایه
neighbour
U
همسایه شدن با
immediately next door
<adv.>
U
همین همسایه ای
adjacent
U
مجاور همسایه
ill neighboured
U
دارای همسایه بد
The grass is greener on the other side of the hI'll.
U
مرغ همسایه غازه
our next neighhbour
U
همسایه دیوار بدیوارما
approaches
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
He is next door.
U
او
[مرد]
نزد همسایه است.
The house next door was broken into/burgled/burglarized yesterday.
U
دیروز دزد خانه همسایه را زد.
He beats his own child to frighten his neighbour.
<proverb>
U
بچه خود را مى زند که همسایه بترسد .
love thy neighbour as thyself
U
همسایه یا نوع خود را مانندخود دوست داشته باش
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
The grass is always greener on the other side of the fence.
<proverb>
U
مرغ همسایه غازه
[مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
approach lane
U
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
free stroke
U
کشیدن ساده سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه منتقل می شود]
to plagiarize
U
در امتحان
[با نگاه کردن روی همسایه]
تقلب کردن
to copy
U
در امتحان
[با نگاه کردن روی همسایه]
تقلب کردن
to crib
U
در امتحان
[با نگاه کردن روی همسایه]
تقلب کردن
rest stroke
U
کشیدن سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
close by
U
نزدیک
near at hand
U
نزدیک
close aboard
U
نزدیک
cephalo
U
نزدیک به سر
caudal
U
نزدیک به دم
next door to
U
نزدیک
to gain ground upon
U
نزدیک
near by
U
نزدیک به
near upon
U
نزدیک
neighbouring
U
نزدیک
narrowly
U
از نزدیک
closest
U
نزدیک
closes
U
نزدیک
at hand
U
نزدیک
not ahunderd mails flom
U
نزدیک
hand-to-hand
U
نزدیک
forthcoming
U
نزدیک
approaching
U
نزدیک
close
U
نزدیک
proximate
U
نزدیک
nigh
U
نزدیک
vicinal
U
نزدیک
close-ups
U
از نزدیک
close up
U
از نزدیک
nearby
U
نزدیک
hand to hand
U
نزدیک
by
U
از نزدیک
closer
U
نزدیک
towards
U
نزدیک
imminent
U
نزدیک
up to
<idiom>
U
نزدیک به
on the eve of
U
نزدیک
up against
<idiom>
U
نزدیک به
on the verge of
U
نزدیک به
close-up
U
از نزدیک
beside
U
نزدیک
adjacent
U
نزدیک
fast by
U
نزدیک
neared
U
نزدیک
hard by
U
نزدیک
near-
U
نزدیک
contiguous
U
نزدیک
near
U
نزدیک
nearest
U
نزدیک
forbye
U
نزدیک
forbye
U
از نزدیک
accessible
U
نزدیک
upcoming
U
نزدیک
forby
U
از نزدیک
foreby
U
نزدیک
nears
U
نزدیک
nearing
U
نزدیک
in sight
U
نزدیک
forby
U
نزدیک
near by
U
نزدیک
nearer
U
نزدیک
erelong
U
در اینده نزدیک
upcoming
U
دراتیه نزدیک
paranephric
U
نزدیک گرده
his almost night
U
نزدیک شب است
hare sighted
U
نزدیک بین
paulo postfuture
U
اینده نزدیک
danger close
U
خطر نزدیک
draw near
U
نزدیک شدن
myopia
U
نزدیک بینی
immediate flanks
U
جناحین نزدیک
to draw near or nigh
U
نزدیک شدن
parotic
U
نزدیک به گوش
draw on
U
نزدیک شدن
paranasal
U
نزدیک بینی
to come by
U
نزدیک شدن
to be on the way
U
نزدیک شدن
subsaturated
U
نزدیک به اشباع
hail fellow
U
صمیمی نزدیک
subcentral
U
نزدیک مرکز
subapical
U
نزدیک راس
hand and glove
U
خیلی نزدیک
low
U
نزدیک سبد
hand in glove
U
خیلی نزدیک
subadult
U
نزدیک سن تکلیف
toward
U
نزدیک به مقارن
deciding
U
نزدیک به هدف
short sighted
U
نزدیک بین
recent memory
U
حافظه نزدیک
proximal
U
نزدیک مبدا
far and near
U
دور و نزدیک
approachable
U
نزدیک شدنی
going on
U
نزدیک شدن
close combat
U
رزم نزدیک
myopy
U
نزدیک بینی
close support
U
پشتیبانی نزدیک
gain on
U
نزدیک شدن به
close in
U
نزدیک شدن
near by
U
دم دست نزدیک
close price
U
قیمت نزدیک
close range
U
مسافت نزدیک
close range
U
فاصله نزدیک
near sight
U
نزدیک بینی
close coordination
U
هماهنگی نزدیک
nearsightedness
U
نزدیک بینی
close control
U
کنترل نزدیک
caudal
U
نزدیک به انتها
near point
U
نقطه نزدیک
near shore
U
نزدیک به ساحل
close controlled
U
همکاری نزدیک
nearer the end
U
نزدیک تر بیابان
near sightedness
U
نزدیک بینی
close coordination
U
همکاری نزدیک
odd comeshortly
U
روز نزدیک
odd comeshortly
U
اینده نزدیک
close supervision
U
نظارت نزدیک
one of these days
U
دراینده نزدیک
deepest
U
نزدیک به هدف
come by
U
نزدیک شدن
in the near f.
U
دراینده نزدیک
deeper
U
نزدیک به هدف
deep
U
نزدیک به هدف
in shore
U
در اب نزدیک کرانه
cypres
U
تقریبی نزدیک
inapproachable
U
نزدیک نشدنی
adducent
U
نزدیک کننده
adductor
U
نزدیک کننده
of kin
U
نزدیک همانند
keep back
U
نزدیک نشوید
infighting
U
نبرد نزدیک
inextremis
U
نزدیک بمرگ
on the simmer
U
نزدیک بجوش
aggress
U
نزدیک شدن
aftermost
U
نزدیک پاشنه
admaxillary
U
نزدیک ارواره
parahepatic
U
نزدیک جگر
closest
U
نزدیک بهم
accost
U
نزدیک شدن
inside
U
نزدیک بمرکز
accosting
U
نزدیک کشیدن
in the near future
U
در آینده نزدیک
accosts
U
نزدیک شدن
accosts
U
نزدیک کشیدن
besides
U
بعلاوه نزدیک
adjoining
U
نزدیک مجاور
at
U
پهلوی نزدیک
approximate
U
نزدیک کردن
accosted
U
نزدیک شدن
by
U
نزدیک کنار
stand by
<idiom>
U
نزدیک بودن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com