English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
proctor U نظارت کردن بازرسی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
controlling U بازرسی نظارت جلوگیری
control U بازرسی نظارت جلوگیری
controls U بازرسی نظارت جلوگیری
inspection U بازرسی بازدید کردن بازرسی کردن
supervises U نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
supervising U نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
superintend U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintends U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
supervised U نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
supervise U نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
superintending U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintended U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
look over U بازرسی کردن صرف نظر کردن
monitor U بازبینی کردن نظارت کردن
controlling U نظارت کردن تنظیم کردن
administers U نظارت کردن وصایت کردن
administering U نظارت کردن وصایت کردن
monitors U بازبینی کردن نظارت کردن
administered U نظارت کردن وصایت کردن
control U نظارت کردن تنظیم کردن
controls U نظارت کردن تنظیم کردن
monitored U بازبینی کردن نظارت کردن
to a upon U نظارت کردن وصایت کردن
monitors U نظارت کردن
control U نظارت کردن
direct U نظارت کردن
directed U نظارت کردن
supervised U نظارت کردن
directs U نظارت کردن
supervise U نظارت کردن
supervising U نظارت کردن
supervises U نظارت کردن
monitored U نظارت کردن
controlling U نظارت کردن
controls U نظارت کردن
supervision U نظارت کردن
superintend U نظارت کردن بر
superintended U نظارت کردن بر
superintending U نظارت کردن بر
superintends U نظارت کردن بر
administer نظارت کردن
monitor U نظارت کردن
controls U نظارت و ممیزی کردن
control U نظارت و ممیزی کردن
invigilating U در امتحان نظارت کردن
invigilates U در امتحان نظارت کردن
watching U بر کسی نظارت کردن
watched U بر کسی نظارت کردن
watch U بر کسی نظارت کردن
controlling U نظارت و ممیزی کردن
invigilate U در امتحان نظارت کردن
invigilated U در امتحان نظارت کردن
watches U بر کسی نظارت کردن
inspects U بازرسی کردن تفتیش کردن
sights U بازرسی کردن رویت کردن
inspecting U بازرسی کردن تفتیش کردن
inspected U بازرسی کردن تفتیش کردن
sight U بازرسی کردن رویت کردن
inspect U بازرسی کردن تفتیش کردن
examine U بازرسی کردن معاینه کردن
examining U بازرسی کردن معاینه کردن
examined U بازرسی کردن معاینه کردن
examines U بازرسی کردن معاینه کردن
seach U بازرسی کردن
searchingly U بازرسی کردن
searches U بازرسی کردن
look over something <idiom> U بازرسی کردن
examined U بازرسی کردن
control U بازرسی کردن
surveyed U بازرسی کردن
check U بازرسی کردن
inspect U بازرسی کردن
search U بازرسی کردن
surveys U بازرسی کردن
searched U بازرسی کردن
examine U بازرسی کردن
controls U بازرسی کردن
controlling U بازرسی کردن
checked U بازرسی کردن
checks U بازرسی کردن
to look over U بازرسی کردن
survey U بازرسی کردن
inspects U بازرسی کردن
examining U بازرسی کردن
to browse through U بازرسی کردن
inspecting U بازرسی کردن
inspected U بازرسی کردن
to search after U بازرسی کردن
to rummage U بازرسی کردن
examines U بازرسی کردن
to have someone [something] under [close] scrutiny U کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
cargo checking U بازرسی کردن محمولات
to pick over U بازرسی کردن و برگزیدن
checked U امتحان کردن بازرسی
check U امتحان کردن بازرسی
checks U امتحان کردن بازرسی
check register U بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
espy U جاسوس بودن بازرسی کردن
tested U شهادت گواهی بازرسی کردن
tests U شهادت گواهی بازرسی کردن
espying U جاسوس بودن بازرسی کردن
espied U جاسوس بودن بازرسی کردن
espies U جاسوس بودن بازرسی کردن
test U شهادت گواهی بازرسی کردن
geologize U ازنظر زمین شناسی بازرسی کردن
interrogates U مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogated U مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogate U مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogating U مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
inspector general U بازرسی بازرسی کل ارتش
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
cancel check firing U فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
superintendence U نظارت
helms U نظارت
controllership U نظارت
supervision U نظارت
controls U نظارت
stewardship U نظارت
helm U نظارت
superintendency U نظارت
surveillance U نظارت
controlling U نظارت
inspection U نظارت
controlment U نظارت
governance U نظارت
control U نظارت
presidency U نظارت
intendancy U نظارت
monitoring U نظارت
proctorship U نظارت
uncontrollable U غیرقابل نظارت
uncontrollably U غیرقابل نظارت
qualitative controls U نظارت کیفی
inspector U نظارت کننده
inspectors U نظارت کننده
closed-circuit camera U دوربین نظارت
CCTV camera U دوربین نظارت
monetary control U نظارت پولی
exchange control U نظارت ارز
stewardship U نظارت خرج
surveillance camera U دوربین نظارت
security camera U دوربین نظارت
observation camera U دوربین نظارت
government control U نظارت دولتی
staff supervision U نظارت ستادی
supervisor state U حالت نظارت
close supervision U نظارت مستقیم
control of resources U نظارت بر منابع
supervisor state U وضعیت نظارت
foreign exchange control U نظارت بر ارز
controllable U قابل نظارت
invigilation U نظارت درامتحانات
control equipment U ابزار نظارت
bailiwick U مباشرت نظارت
close supervision U نظارت نزدیک
fiscal control U نظارت مالی
inspection certificate U گواهی نظارت
inspection clause U بند نظارت
span of control U حوزه نظارت
inspection clause U ماده نظارت
budgetary control U نظارت بودجهای
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
managed money U پول نظارت شده
election supervisory council U انجمن نظارت بر انتخابات
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
regulated monopoly U انحصار نظارت شده
election supervisor council U انجمن نظارت بر انتخابات
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
wardship U تحت سرپرستی یا نظارت بودن
to keep under control U تحت نظارت نگه داشتن
security monitoring U نظارت یا مراقبت تامینی یاحفافتی
watchers U کسیکه پاسداری و نظارت میکند
head quarters U برج نظارت مرکز کار
watcher U کسیکه پاسداری و نظارت میکند
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com