Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
lame duck
<idiom>
U
نزدیک به بازنشسته شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pensioners
U
بازنشسته
retd
U
بازنشسته
retiree
U
بازنشسته
superannuate
U
بازنشسته
retirees
U
بازنشسته
pensionary
U
بازنشسته
pensioner
U
بازنشسته
senior citizen
U
بازنشسته
retired
U
بازنشسته
emeritus
U
بازنشسته
senior citizens
U
بازنشسته
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
pension off
U
بازنشسته کردن
to pension off
U
بازنشسته کردن
retire
U
بازنشسته کردن یا شدن
to retire from politics
U
از سیاست بازنشسته شدن
superannuate
U
بازنشسته دانستن یاشدن
retires
U
بازنشسته کردن یا شدن
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closes
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
retires
U
عقب نشینی کردن به دلخواه بازنشسته شدن
retire
U
عقب نشینی کردن به دلخواه بازنشسته شدن
inshore
U
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
U
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
approached
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approach lane
U
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
up to
<idiom>
U
نزدیک به
forthcoming
U
نزدیک
up against
<idiom>
U
نزدیک به
neared
U
نزدیک
near
U
نزدیک
near at hand
U
نزدیک
near-
U
نزدیک
nearer
U
نزدیک
beside
U
نزدیک
narrowly
U
از نزدیک
neighbouring
U
نزدیک
towards
U
نزدیک
nearby
U
نزدیک
near upon
U
نزدیک
not ahunderd mails flom
U
نزدیک
next door to
U
نزدیک
near by
U
نزدیک به
nears
U
نزدیک
approaching
U
نزدیک
nearest
U
نزدیک
upcoming
U
نزدیک
imminent
U
نزدیک
nearing
U
نزدیک
near by
U
نزدیک
to gain ground upon
U
نزدیک
close-ups
U
از نزدیک
nigh
U
نزدیک
forby
U
از نزدیک
on the verge of
U
نزدیک به
forbye
U
نزدیک
closer
U
نزدیک
forbye
U
از نزدیک
foreby
U
نزدیک
hand to hand
U
نزدیک
close-up
U
از نزدیک
close up
U
از نزدیک
close
U
نزدیک
adjacent
U
نزدیک
fast by
U
نزدیک
close aboard
U
نزدیک
forby
U
نزدیک
at hand
U
نزدیک
close by
U
نزدیک
accessible
U
نزدیک
proximate
U
نزدیک
contiguous
U
نزدیک
closes
U
نزدیک
by
U
از نزدیک
closest
U
نزدیک
vicinal
U
نزدیک
in sight
U
نزدیک
cephalo
U
نزدیک به سر
caudal
U
نزدیک به دم
hand-to-hand
U
نزدیک
hard by
U
نزدیک
on the eve of
U
نزدیک
parahepatic
U
نزدیک جگر
closest
U
نزدیک به ناو
closer
U
نزدیک بهم
short-sighted
U
نزدیک بین
nearsighted
U
نزدیک بین
near-sighted
U
نزدیک بین
neighbor
U
همسایه نزدیک
closest
U
نزدیک بهم
odd comeshortly
U
روز نزدیک
proximal
U
نزدیک مبدا
closer
U
نزدیک به ناو
come by
U
نزدیک شدن
closes
U
نزدیک به ناو
on the simmer
U
نزدیک بجوش
closes
U
نزدیک بهم
close
U
نزدیک بهم
odd comeshortly
U
اینده نزدیک
of kin
U
نزدیک همانند
close
U
نزدیک به ناو
cypres
U
تقریبی نزدیک
close control
U
کنترل نزدیک
close combat
U
رزم نزدیک
gain on
U
نزدیک شدن به
going on
U
نزدیک شدن
hail fellow
U
صمیمی نزدیک
hand and glove
U
خیلی نزدیک
caudal
U
نزدیک به انتها
hand in glove
U
خیلی نزدیک
hare sighted
U
نزدیک بین
his almost night
U
نزدیک شب است
approachable
U
نزدیک شدنی
immediate flanks
U
جناحین نزدیک
close controlled
U
همکاری نزدیک
close coordination
U
همکاری نزدیک
danger close
U
خطر نزدیک
close support
U
پشتیبانی نزدیک
close supervision
U
نظارت نزدیک
close range
U
فاصله نزدیک
close range
U
مسافت نزدیک
draw near
U
نزدیک شدن
close price
U
قیمت نزدیک
to draw near or nigh
U
نزدیک شدن
draw on
U
نزدیک شدن
erelong
U
در اینده نزدیک
far and near
U
دور و نزدیک
close coordination
U
هماهنگی نزدیک
in shore
U
در اب نزدیک کرانه
in the near f.
U
دراینده نزدیک
one of these days
U
دراینده نزدیک
paranasal
U
نزدیک بینی
adductor
U
نزدیک کننده
near by
U
دم دست نزدیک
myopia
U
نزدیک بینی
upcoming
U
دراتیه نزدیک
near point
U
نقطه نزدیک
near shore
U
نزدیک به ساحل
nearer the end
U
نزدیک تر بیابان
deciding
U
نزدیک به هدف
nearsightedness
U
نزدیک بینی
toward
U
نزدیک به مقارن
near sightedness
U
نزدیک بینی
near sight
U
نزدیک بینی
inapproachable
U
نزدیک نشدنی
inextremis
U
نزدیک بمرگ
infighting
U
نبرد نزدیک
keep back
U
نزدیک نشوید
aggress
U
نزدیک شدن
aftermost
U
نزدیک پاشنه
admaxillary
U
نزدیک ارواره
myopy
U
نزدیک بینی
adducent
U
نزدیک کننده
deepest
U
نزدیک به هدف
deeper
U
نزدیک به هدف
deep
U
نزدیک به هدف
low
U
نزدیک سبد
near sighted
U
نزدیک بین
shortest
U
نزدیک تور
neared
U
نزدیک به ضربه
near-
U
نزدیک به ضربه
stand by
<idiom>
U
نزدیک بودن
near
U
نزدیک به ضربه
close in
U
نزدیک شدن
upstream
U
نزدیک به سرچشمه
about
U
در اطراف نزدیک
in the near future
U
در آینده نزدیک
in-
U
نزدیک دم دست
nearer
U
نزدیک به ضربه
nearest
U
نزدیک به ضربه
shorter
U
نزدیک تور
short
U
نزدیک تور
in-
U
نزدیک ساحل
grazes
U
نزدیک به زمین
grazed
U
نزدیک به زمین
graze
U
نزدیک به زمین
Near our office .
U
نزدیک اداره ما
whitish
U
نزدیک به سفید
nears
U
نزدیک به ضربه
nearing
U
نزدیک به ضربه
in
U
نزدیک ساحل
in
U
نزدیک دم دست
approximates
U
نزدیک کردن
approach
U
نزدیک شدن
to be quite close
U
نزدیک به هم بودن
offing
U
در اینده نزدیک
neighbours
U
نزدیک مجاور
neighbour
U
نزدیک مجاور
approached
U
نزدیک شدن
approximated
U
نزدیک کردن
approximate
U
نزدیک کردن
accosts
U
نزدیک کشیدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com