Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 175 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
extensiontable
U
میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
penny bank
U
بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
differentiator
U
وسیلهای که برون گذاشت ان با مشتق سیگنال درون گذاشت متناسب است
from opposite directions
U
از دوطرف روبروی هم
restrained beam
U
تیر دوطرف گیردار
double-breasted
U
دوطرف تکمه خور
two way switch
U
قطع و وصل کننده برق از دوطرف
reefing jacket
U
یکجور نیمتنه چسبان که از دوطرف دکمه میخورد
cross voting
U
رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
guard rail
U
نرده هائیکه در دوطرف پل جهت عابرین ساخته میشود
variety saw
U
اره میزی
table set
U
دستگاه میزی
mensal
U
میزی سفرهای
bench press
U
پرس میزی
hematuria
U
خون میزی
spindle molder
U
دستگاه فرز میزی
dial feed press
U
پرس میزی گردان
circular saw bench
U
اره کمانهای میزی
knife board
U
میزی که روی ان کاردهاراپاک می کنند
toilet cover
U
رو میزی برای میز ارایش
dysuria
U
دش میزی
[سوزش ادرار]
[پزشکی]
painful urination
U
دش میزی
[سوزش ادرار]
[پزشکی]
console table
U
میزی که پایههای کج داردوبه دیوارتکیه میدهند
as much as possible
U
هرچه میتوان
one may say
U
میتوان گفت
planer
U
دستگاه رنده نجاری میزی ماشین صفحه تراش دروازهای
presumedly
U
بجرات میتوان گفت
it is safe to say
U
بخوبی میتوان گفت
sure enough
U
میتوان یقین کردکه
may
U
ممکن است میتوان
music stands
U
میزی که نت های موسیقی را روی آن گذاشته و جلو نوازنده قرار میدهند
overlay
U
جای گذاشت
inputted
U
درون گذاشت
input
U
درون گذاشت
overlays
U
جای گذاشت
overlaying
U
جای گذاشت
She just left ( went ) . off she went .
U
گذاشت ورفت
negligence
U
فرو گذاشت
feed
U
درون گذاشت
feeds
U
درون گذاشت
can one pass it with safety?
U
ایا میتوان بیخطر ازانجاگذرنمود
the best thatone can do
U
بهترین کاری که میتوان کرد
outputs
U
برون گذاشت برونگذار
output
U
برون گذاشت برونگذار
The fellow just took off.
U
طرف گذاشت دررفت
he put orlaid the blame me
U
تقصیر را به گردن من گذاشت
He left his family in Europe .
U
خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
abutments
U
تکیه گاههای انتهائی دیوارهای پشتیبان دیوارههای انتهائی دوطرف پل
penny worth
U
انچه برابر یک پنی میتوان خرید
it may be presumed that
U
احتمال قوی میرود که میتوان فرض که
it can safely be said that...
U
بدون ترس از اشتباه میتوان گفت که
he is something of a musician
U
تا اندازهای میتوان اوراموسیقی دان شمرد
milch cow
U
کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
drew
U
دریافت کرد ناتمام گذاشت
demand deposit
U
سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
rocking stone
U
سنگ بزرگی که باندک زوری میتوان انراغلتانید
Mother left me 500 tomans .
U
مادرم برایم 500 تومان گذاشت
The professor stepped into the classroom.
U
استاد بداخل کلاس قدم گذاشت
He left a large fortuue.
U
ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
incommunicably
U
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
reversible propeller
U
ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
clevis pin
U
پینی که یک طرف ان رزوه شده و میتوان به ان مهره بست
that fruit packs easily
U
ان میوه را باسانی میتوان توی فرف یا حلبی ریخت
it is safe to say
U
بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
He left a great name behid him .
U
نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
She laid the book aside .
U
کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
dowsing rod
U
چوبی که برخی برانندکه بوسیله ان میتوان باب یافلزات زیرزمین پ
passing lane
U
فاصله بین دو یار که میتوان از انجا توپ را پاس داد
handing
U
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
hand
U
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
variable sweep
U
ایرفویلی که چنان لوله شده که میتوان زاویه سویپ ان راتغییر داد
intuitionalism
U
عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
identity of indiscernibles
U
یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
hyperfocal distance
U
نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
in between
U
درمیان
alternates
U
یک درمیان
amid
U
درمیان
alternated
U
یک درمیان
midst
U
درمیان
alternate
U
یک درمیان
twixt
U
درمیان
amidst
U
درمیان
tween
U
درمیان
betwixt
U
درمیان
between
U
درمیان
altern
U
یک درمیان
differentiating cicuit
U
مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
free float
U
مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
thermoplastics
U
پلیمرهای ساختگی که میتوان انها را به دفعات نرم کرده وبه شکل دیگری دراورد
controllable twist
U
تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
among
U
درمیان درزمرهء
enclosing
U
درمیان گذاشتن
interjects
U
درمیان انداختن
interjecting
U
درمیان انداختن
interjected
U
درمیان انداختن
Every three days .
U
سه روز درمیان
interject
U
درمیان انداختن
amid ships
U
درمیان کشتی
amidships
U
درمیان کشتی
encloses
U
درمیان گذاشتن
interlucent
U
درمیان درخشنده
Every other day . On alternate days .
U
یکروز درمیان
double space
U
یک خط درمیان نوشتن
affiliates
U
درمیان خودپذیرفتن
affiliate
U
درمیان خودپذیرفتن
affiliating
U
درمیان خودپذیرفتن
Among the people .
U
درمیان مردم
affiliated
U
درمیان خودپذیرفتن
every other day
U
یک روز درمیان
every other d.
U
یک روز درمیان
d. about
U
یک روز درمیان
triple space
U
دو خط درمیان کردن
enclose
U
درمیان گذاشتن
rough handling of a thing
U
گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
ground adjustable propeller
ملخی که گام آنرا تنها ازخارج و روی زمین میتوان تغییر داد و نه در حال پرواز
alternated
U
یک درمیان امدن متناوب
alternates
U
یک درمیان امدن متناوب
alternate
U
یک درمیان امدن متناوب
to stand across the road
U
درمیان جاده ایستادن
mediate
U
درمیان واقع شدن
mediates
U
درمیان واقع شدن
mediated
U
درمیان واقع شدن
mediating
U
درمیان واقع شدن
cross file
U
یک درمیان در دو جهت قراردادن
across
U
ازاین سو بان سو درمیان
medially
U
چنانکه درمیان باشد
midship
U
واقع درمیان کشتی
adopts
U
درمیان خود پذیرفتن
adopting
U
درمیان خود پذیرفتن
adopt
U
درمیان خود پذیرفتن
DIMM
U
سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود
break-ins
U
درمیان صحبت کسی دویدن
mediates
U
واقع درمیان غیر مستقیم
in
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
in-
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
mediated
U
واقع درمیان غیر مستقیم
break in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
mediating
U
واقع درمیان غیر مستقیم
break-in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
epenthesis
U
الحاق حرفی درمیان کلمه
interscholastic
U
واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
pierglass
U
اینه قدی درمیان دوپنجره
storage interleaving
U
درمیان انباره جای دادن
mediate
U
واقع درمیان غیر مستقیم
epizootic
U
منتشر شونده درمیان جانوران
intermediate
U
درمیان اینده مداخله کننده
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
U
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
ruderal
U
روینده درمیان مواد پوسیده وفاسد
to put in
U
درمیان اوردن نقل قول کردن
to run the gauntlet
U
درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
bass viol
U
ویالن بزرگ بم که درمیان زانوهاگذاشته شود
to get in a word edgeways
U
سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
intervale
U
پارچهای از زمین پست درمیان تپههای یا در کناررودها
intercurrent
U
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
intra
U
پیشوند بمعنی در داخل ودرتوی و در درون و درمیان
pyrenran
U
وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
triggerman
U
ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
endobiotic
U
زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
intercurreace
U
مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
quadrages imal
U
وابسته به چله روزه وپرهیزکه درمیان نصارامعمول است
wheatstone bridge
U
مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
we must see what can be done
U
به ببینم چه میتوان کرد بایددید چه میشود کرد
canoness
U
زنی که درمیان جامعه مذهبی یادانشکدهای با سایراهل ان زندگی کند
to knit peace between nations
U
ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
bran pie
U
فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
water plate
U
بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
gofer
U
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gofers
U
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gophers
U
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
mathematical school
U
مکتبی که مسائل اقتصادی را از دیدگاه ریاضی مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد از جمله اقتصاددانان این مکتب میتوان از استانلی جونز و لئون والراس نام برد
variable ratio
U
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
Tahmasb
U
شاه تهماسب
[پسر شاه اسماعیل موسس سلسله صفوی خدمات زیادی برای حفظ و اعتلا هنر فرشبافی ایران به جای گذاشت.]
density
U
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
densities
U
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
quantity theory of money
U
حاصلضرب حجم در سرعت گردش پول برابر است باحاصلضرب سطح عمومی قیمت و تولید واقعی نظریه مقداری پول که درحقیقت عقیده اقتصاددانان کلاسیک را درباره پول نشان میدهد را میتوان بصورت زیرنوشت : یعنی PQ = V
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com