Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
scope for one's energies
U
میدان برای ابراز فعالیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Holy moly!
<idiom>
U
اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
holy cow !
[holy smoke !]
<idiom>
U
اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
operating level
U
سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
home range
U
جای محدود برای فعالیت حیوانات
canvasses
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvass
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassing
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
euthenics
U
مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
half life period
U
مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
league of nations
U
تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
solenoid
U
سیم پیچی بشکل استوانه برای ایجاد میدان مغناطیسی مارپیچ کهربایی
dogmatic marxism
U
مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
compound wound generator
U
ژنراتوری که هم دارای میدان موازی و هم میدان سری میباشد
grenade court
U
میدان تیر یا میدان اموزش پرتاب نارنجک
high intensity magnetic field
U
میدان مغناطیسی شدت میدان بزرگ
lenz' law
U
جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
battlefield recovery
U
اخراجات میدان رزم اخراجات میدان نبرد جمع اوری وسایل از کار افتاده رزمی
proposal
U
ابراز
proposals
U
ابراز
manifestations
U
ابراز
irreticence
U
ابراز
revelation
U
ابراز
revelations
U
ابراز
manifestation
U
ابراز
closure minefield
U
میدان مین سد کننده حرکت میدان مین ممانعتی دریایی
evincing
U
ابراز کردن
irreticent
U
ابراز کننده
expresses
U
ابراز کردن
expressed
U
ابراز کردن
express
U
ابراز کردن
evinces
U
ابراز کردن
empressement
U
ابراز صمیمیت
presentation of evidance
U
ابراز دلیل
lay bare
U
ابراز کردن
merriment
U
ابراز شادی
expressing
U
ابراز کردن
divulges
U
ابراز کردن
divulging
U
ابراز کردن
evince
U
ابراز کردن
divulge
U
ابراز کردن
evinced
U
ابراز کردن
self assertiveness
U
ابراز وجود
divulged
U
ابراز کردن
heart goes out to someone
<idiom>
U
ابراز احساسات کردن
professes
U
ابراز ایمان کردن
professing
U
ابراز ایمان کردن
certificate of capacity
U
مدرک ابراز لیاقت
expressions
U
ابراز کلمه بندی
profess
U
ابراز ایمان کردن
certificate of achievement
U
مدرک ابراز لیاقت
expression
U
ابراز کلمه بندی
impemitently
U
بدون ابراز پشیمانی
evinces
U
معلوم کردن ابراز داشتن
evinced
U
معلوم کردن ابراز داشتن
evince
U
معلوم کردن ابراز داشتن
exhibited
U
ارائه دادن ابراز کردن
exhibiting
U
ارائه دادن ابراز کردن
exhibit
U
ارائه دادن ابراز کردن
exhibits
U
ارائه دادن ابراز کردن
evincing
U
معلوم کردن ابراز داشتن
display
U
نشان دادن ابراز کردن
displayed
U
نشان دادن ابراز کردن
displays
U
نشان دادن ابراز کردن
to say something to the effect that ...
U
ابراز کردن خود دایربراینکه ...
displaying
U
نشان دادن ابراز کردن
Everyone sends their regards to you.
U
همه بهت ابراز ارادت کردن.
citations
U
تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
citation
U
تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
self expression
U
ابراز وتصریح عقاید وخصوصیات خود
course
U
میدان تیر میدان
coursed
U
میدان تیر میدان
courses
U
میدان تیر میدان
brainstorming
U
گردهمایی که در آن همه چارهها و اندیشههای خود را ابراز میکنند
ideology
U
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideologies
U
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
stir
U
فعالیت
stirrings
U
فعالیت
exercise
U
فعالیت
exercised
U
فعالیت
stirred
U
فعالیت
exercises
U
فعالیت
actuality
U
فعالیت
functions
U
فعالیت
activity
U
فعالیت
activation
U
فعالیت
activeness
U
فعالیت
functioned
U
فعالیت
function
U
فعالیت
acting
U
فعالیت
activities
U
فعالیت
stirs
U
فعالیت
activity cycle
U
چرخه فعالیت
activity drive
U
سائق فعالیت
activity coefficient
U
ضریب فعالیت
activity chart
U
نمودار فعالیت
reactivation
U
فعالیت مجدد
activity analysis
U
تحلیل فعالیت
hey day
U
روز پر فعالیت
activity light
U
چراغ فعالیت
activity of soil
U
فعالیت خاک
activity quotient
U
بهر فعالیت
somatotonia
U
فعالیت گرایی
somatotonic
U
فعالیت گرا
cerebration
U
فعالیت مغزی
business activity
U
فعالیت بازرگانی
auxiliary activity
U
فعالیت فرعی
publicity drive
U
فعالیت تبلیغاتی
advertising campaign
U
فعالیت تبلیغاتی
activation
U
به فعالیت دراوردن
critical activity
U
فعالیت بحرانی
activity wheel
U
گردونه فعالیت
inaction
U
بدون فعالیت
activity ratio
U
نسبت فعالیت
activity rate
U
نرخ فعالیت
politicking
U
فعالیت سیاسی
activity time
U
زمان هر فعالیت
activate
U
به فعالیت پرداختن
operational environment
U
محیط فعالیت
operating level
U
سطح فعالیت
activating
U
به فعالیت پرداختن
operant
U
فعالیت کننده
venture
U
فعالیت اقتصادی
ventured
U
فعالیت اقتصادی
ventures
U
فعالیت اقتصادی
venturing
U
فعالیت اقتصادی
on stream
U
درحال فعالیت
event
U
عمل یا فعالیت
off year
U
سال کم فعالیت
random activity
U
فعالیت تصادفی
low activity
U
فعالیت پایین
turn over
U
عایدی فعالیت
activated
U
به فعالیت پرداختن
activates
U
به فعالیت پرداختن
inactivity
U
عدم فعالیت
events
U
عمل یا فعالیت
optical activity
U
فعالیت نوری
form
U
سابقه فعالیت اسب
deactivating group
U
گروه کم کننده فعالیت
seismism
U
فعالیت لزرشی وارتعاشی
self activity
U
فعالیت خود بخود
byway
U
کار یا فعالیت جنبی
formed
U
سابقه فعالیت اسب
forms
U
سابقه فعالیت اسب
class i activity
U
فعالیت امادی طبقه 1
class ii activity
U
فعالیت امادی طبقه 2
file activity ratio
U
نسبت فعالیت پرونده
business cycle
U
دور فعالیت بازرگانی
background
U
فعالیت ارتباط دادهای
muzzled
U
مانع فعالیت شدن
spheres
U
مرتبه حدود فعالیت
sphere
U
مرتبه حدود فعالیت
electioneer
U
فعالیت انتخاباتی کردن
muzzle
U
مانع فعالیت شدن
gross motor activity
U
فعالیت حرکت عمده
trade cycle
U
دوره فعالیت تجاری
muzzles
U
مانع فعالیت شدن
muzzling
U
مانع فعالیت شدن
backgrounds
U
فعالیت ارتباط دادهای
slump
U
کاهش فعالیت رکود
slumped
U
کاهش فعالیت رکود
slumping
U
کاهش فعالیت رکود
slumps
U
کاهش فعالیت رکود
pickup
U
تجدید فعالیت چیدن
activity sampling
U
نمونه گیری از فعالیت
activity group therapy
U
درمان با فعالیت گروهی
byways
U
کار یا فعالیت جنبی
keep the ball rolling
<idiom>
U
اجازه فعالیت دادن
in the swim
<idiom>
U
درکاری فعالیت داشتن
orbits
U
دور حدود فعالیت
orbited
U
دور حدود فعالیت
orbit
U
دور حدود فعالیت
efficiency
U
فعالیت مفید بازده
hasty breaching
U
نفوذ تعجیلی در میدان مین عبور تعجیلی از میدان مین رخنه تعجیلی
precipitance
U
شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
extra-curricular
U
فعالیت جنسی خارج از ازدواج
precipitancy
U
شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
early start
U
زودترین زمان شروع یک فعالیت
hyperthyroid
U
ازدیاد فعالیت غذه درقی
biological half time
U
زمان فعالیت یک عامل میکروبی
activity designator
U
شاخص فعالیت یکان یا قسمت
to work at a high pressure
U
با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
hyperactive
U
دارای فعالیت بیش ازاندازه
take the bull by the horns
<idiom>
U
چند نوع فعالیت داشتن
biogenic
U
محصول فعالیت موجودات زنده
activation
U
کنش ور سازی ایجاد فعالیت
force activity designator
U
شماره ترتیب فعالیت یکان
gastrovascular
U
دارای فعالیت درمعده ورگها
early finish
U
زودترین زمان ختم یک فعالیت
activating effect of functional group
U
گروه زیاد کننده فعالیت
latest finish time
U
دیرترین زمان ختم یک فعالیت
abuzz
<adj.>
U
پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
work in
U
با فعالیت و کوشش راه بازکردن
propounder
U
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
thermodynamics
U
مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
pyroclastic
U
تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
biological half time
U
زمان امکان فعالیت عامل میکربی
pyrochemical
U
وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
hardball
U
فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
clip someone's wings
<idiom>
U
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com