English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
they came to a rupture U میانه انها بهم خورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
They became estranged . They fell out . U میانه آنها بهم خورد
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me . U با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything. U او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
notobranchiate U در باب ماهیانی گفته میشود که نفس کش انها در روی پشت انها است
He had a nast fall. U بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
moderated U میانه رو
moderates U میانه رو
moderating U میانه رو
allegretto a U میانه
center piece U میانه
middle-of-the-road U میانه رو
fairish U میانه
moderate U میانه رو
sober U میانه رو
soberly U میانه رو
temperate U میانه رو
so-so U میانه
median U میانه
medium U میانه
frugal U میانه رو
meant U میانه
intermediate U میانه
tolerable U میانه
intermedial U میانه
mesosomatic U میانه تن
mn U میانه
median line U میانه
meanest U میانه
middle weight U میانه
mesne U میانه
mesocephalic U میانه سر
of a middling quality U میانه
mezzo U میانه
meaner U میانه
mediums U میانه
owl light U میانه
mean U میانه
passably U بطور میانه
middle course U میانه روی
middle U میانه میدان
middles U میانه میدان
temperance U میانه روی
moderateness U میانه روی
middlings U ارد میانه
moderation U میانه روی
moderate U میانه رو مناسب
moderated U میانه رو مناسب
mean radius U شعاع میانه
the middle finger U انگشت میانه
Middle West U باختر میانه
intermedium U میانه گیر
tolerably U بطور میانه
golden mean U میانه روی
to split the d. U میانه را گرفتن
halfback U بازیکن میانه
halfway line U خط میانه زمین
mediaeval ages U قرنهای میانه
bathyal U میانه ژرفی
average radius U شعاع میانه
mesopic vision U دید میانه
mesokurtic U میانه پهنا
moderates U میانه رو مناسب
medium frequency U فرکانس میانه
intermediately U بطور میانه
moderating U میانه رو مناسب
medial U میانه متوسط
temperateness U میانه روی
mesolithic U میانه سنگی
intermediate frequency U فرکانس میانه
normal U میانه متوسط
meaner U میانه متوسط
mean U میانه متوسط
averaging U میانه متوسط
waist U میانه ناو
averaged U میانه متوسط
meanest U میانه متوسط
moderately U بطور میانه
waists U میانه ناو
average U میانه متوسط
averages U میانه متوسط
engagement U زد و خورد
engagements U زد و خورد
punch-up U زد و خورد
prize fighting U زد و خورد
encountering U زد و خورد
encountered U زد و خورد
feed U خورد
passage of arms U زد و خورد
encounter U زد و خورد
punch-ups U زد و خورد
ate U خورد
feeds U خورد
feedback U پس خورد
encounters U زد و خورد
ambivert U ادم معتدل و میانه رو
meanest U متوسط میانه روی
bigeneric U میانه یا حد وسط دوجنس
meaner U متوسط میانه روی
embroils U میانه برهم زدن
to set two men at variance U میانه دو کس رابهم زدن
interposition U دخالت میانه گیری
mean U متوسط میانه روی
embroilment U میانه بهم زنی
embroiled U میانه برهم زدن
scholastic theology U الهیات قرنهای میانه
embroiling U میانه برهم زدن
embroil U میانه برهم زدن
drank U خورد سرکشید
melec U زدو خورد
he partook of fare U ازخوراک ما خورد
to rub a thing in U چیزیرا خورد
drank U نوشابه خورد
misfeed U سوء خورد
cross feed U خورد متقابل
he drank himself to death U خورد که مرد
in-fighting U زد و خورد از فاصلهی کم
eating U خورد و خوراک
face down feed U خورد رو به پایین
face up feed U خورد رو به بالا
feedback circuit U مدار پس خورد
the timber warped U تیرپیچ خورد
waterline U خط بر خورد اب باکشتی
it ran into ten editions U ده چاپ خورد
card feed U خورد کارت
to sinister in U خورد رفتن
drank U عرق خورد
feedback U باز خورد
pin feed U خورد سنجاقی
self absorbed U در خورد فرورفته
parallel feed U خورد موازی
squish U خورد کردن
passage at arms U زدو خورد
pulverizer U خورد کننده
regulating slack U خورد دادن
those U انها
yond U انها
they U انها
to keep in with any one U با کسی میانه خوب داشتن
centrist wing U طرفدار جناح میانه رو [سیاست]
middleman U نفر وسط صف ادم میانه رو
middlemen U نفر وسط صف ادم میانه رو
mediaevalism U رسم ها وعقیدههای قرون میانه
to split the difference U میانه را گرفتن مصالحه کردن
We are on very friendly terms . U میانه ماخیلی گرم است
To try to effect a reconciliation . between two people . U میانه دونفرراگرفتن ( آشتی دادن )
middle body U قسمت میانه ناو یا کشتی
To set two people against each other . To stir up bad blood between tow persons. U میانه دونفررا بهم زدن
the ship struck a arock U کشتی بسنگ خورد
he wrenched his ankle U قوزکش پیچ خورد
I don't believe that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
the ship was snagged U کشتی بچیزی خورد
THere is not even a ripple in the water . <proverb> U آب از آب تکان نمى خورد .
he sprained his ankle U قوزکش پیچ خورد
diners U کسی که شام می خورد
it is quite another story now U ان دفتر را گاو خورد
diner U کسی که شام می خورد
I don't expect that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
warfare U نزاع زدو خورد
eating disorder U اختلال خورد و خوراک
It melts in the mouth. U مثل آب مشروب می خورد
It is of no use to me. I have no use for it. U بدرد من نمی خورد
He is good for nothing. U به هیچ دردنمی خورد
The stone struch me on the face. U سنگ خورد به صورتم
He sprained (twisted) his ankle. U پایش پیچ خورد
He fell on his face. U با صورت خورد زمین
At the beginning of the month (year). U سرش ؟ بسنگ خورد
I am in a good mood today. U حالش بهم خورد
My head hit the wall. U سرم خورد به دیوار
It wI'll pass off without one single incident U آب از آب تکان نخواهد خورد
a dog in the manger <idiom> U نه خود خورد نه کس دهد
overwhelmingly U خورد کننده پرقدرت
whang U صدای بر خورد دو جسم
overwhelming U خورد کننده پرقدرت
She had three bowls of soup. U سه کاسه سوپ خورد
one of them U یکی از انها
most of them U بیشتر انها
many of them U بسیاری از انها
the most that i can do U بیشتر انها
who are they? U انها کی هستند
averaged U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averages U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaging U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
sea king U دزد دریایی اسکاندیناوی درقرنهای میانه
intercedes U میانجی شدن میانه گیری کردن
pavis U سپربزرگی که در قرنهای میانه بکارمیبرندوسرتاپارامی پوشانید
barytone U کلمهای که اخران بی تکیه است میانه
interceding U میانجی شدن میانه گیری کردن
interceded U میانجی شدن میانه گیری کردن
intercede U میانجی شدن میانه گیری کردن
I heard a sound . U صدائی به گوشم خورد( رسید )
He drank himself to death. U آنقدر مشروب خورد تامرد
The bell goes at 9 . U ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
force-fed U به زور به خورد کسی دادن
You're a pain in the neck! U اعصاب آدم را خورد می کنی!
force-feed U به زور به خورد کسی دادن
force-feeding U به زور به خورد کسی دادن
force-feeds U به زور به خورد کسی دادن
Where does this street lead on to ? U این خیابان یکجا می خورد ؟
The ball hit the wall and bounced back. U توپ خورد به دیوار وبرگشت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com