English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
intercede U میانجی شدن میانه گیری کردن
interceded U میانجی شدن میانه گیری کردن
intercedes U میانجی شدن میانه گیری کردن
interceding U میانجی شدن میانه گیری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
interposition U دخالت میانه گیری
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me . U با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
mediated U میانجی گری کردن
intercede U میانجی گری کردن
mediates U میانجی گری کردن
interceding U میانجی گری کردن
mediating U میانجی گری کردن
interceded U میانجی گری کردن
intercedes U میانجی گری کردن
mediate U میانجی گری کردن
To meciate . To intervene . U پا درمیانی کردن ( واسطه یا میانجی شدن )
to split the difference U میانه را گرفتن مصالحه کردن
He's a wet blanket. U او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
interfaces U میانجی
mediator U میانجی
intermediate U میانجی
moderators U میانجی
arbitress U میانجی
refereeing U میانجی
interface U میانجی
arbitrator U میانجی
arbitrators U میانجی
referees U میانجی
mediators U میانجی
referee U میانجی
paraclete U میانجی
intermediaries U میانجی
go between U میانجی
conciliation officer U میانجی
intermediary U میانجی
intermediator U میانجی
go-between U میانجی
refereed U میانجی
intermedium U میانجی
conciliator U میانجی
moderator U میانجی
placater U میانجی
catalyzer U میانجی
intercessor U میانجی
interagent U میانجی
go-betweens U میانجی
shoot U زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoots U زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
mediums U میانجی واسطه
buffer U حافظه میانجی
medium U میانجی واسطه
boosters U خرج میانجی
booster U خرج میانجی
midway U متوسط میانجی
intercessions U میانجی گری
to stand between U میانجی شدن
intermediary bank U بانک میانجی
detonators U خرج میانجی
to stand or go between U میانجی شدن
detonator U خرج میانجی
lingua franca U زبان میانجی
interagency U میانجی گری
buster U خرج میانجی
communication interface U میانجی ارتباطی
user interface U میانجی کمکی
intermediation U میانجی گری
intercession U میانجی گری
intermediacy U میانجی گری مداخله
scsi U میانجی سیستم کامپیوترکوچک
mediacy U شفاعت میانجی گری
mediative U وابسته به میانجی گری
graphical user interface U میانجی نگارهای کاربر
intermedial U میانجی گری کننده
mediatory U وابسته به میانجی گری
system v interface definition U تعریف میانجی سیستم 5
detonators U خرج میانجی جنگی
detonator U خرج میانجی جنگی
network interface card U کارت میانجی شبکه
owl light U میانه
intermediate U میانه
of a middling quality U میانه
fairish U میانه
mezzo U میانه
so-so U میانه
mesne U میانه
mediums U میانه
mesosomatic U میانه تن
middle weight U میانه
mesocephalic U میانه سر
medium U میانه
frugal U میانه رو
moderated U میانه رو
sober U میانه رو
moderate U میانه رو
tolerable U میانه
meaner U میانه
soberly U میانه رو
center piece U میانه
moderating U میانه رو
middle-of-the-road U میانه رو
intermedial U میانه
mn U میانه
moderates U میانه رو
mean U میانه
meant U میانه
allegretto a U میانه
meanest U میانه
temperate U میانه رو
median U میانه
median line U میانه
small computer system interface U میانجی سیستم کامپیوتری کوچک
musical instrument digital interface U میانجی رقمی الات موسیقی
midi U میانجی رقمی الات موسیقی
interposing U در میان امدن میانجی شدن
interposes U در میان امدن میانجی شدن
interposed U در میان امدن میانجی شدن
interpose U در میان امدن میانجی شدن
enhanced system device interface U میانجی دستگاه سیستم پیشرفته
application program interface U میانجی یا رابط برنامه کاربردی
decoppering U مس گیری کردن
ensues U پی گیری کردن
follow up U پی گیری کردن
ensued U پی گیری کردن
ensue U پی گیری کردن
mean U میانه متوسط
halfway line U خط میانه زمین
middle course U میانه روی
halfback U بازیکن میانه
the middle finger U انگشت میانه
golden mean U میانه روی
meaner U میانه متوسط
meanest U میانه متوسط
bathyal U میانه ژرفی
moderation U میانه روی
middlings U ارد میانه
moderately U بطور میانه
temperateness U میانه روی
passably U بطور میانه
Middle West U باختر میانه
moderateness U میانه روی
waists U میانه ناو
averages U میانه متوسط
mean radius U شعاع میانه
moderate U میانه رو مناسب
moderated U میانه رو مناسب
moderates U میانه رو مناسب
averaging U میانه متوسط
averaged U میانه متوسط
average U میانه متوسط
moderating U میانه رو مناسب
intermediate frequency U فرکانس میانه
intermediately U بطور میانه
intermedium U میانه گیر
middle U میانه میدان
middles U میانه میدان
to split the d. U میانه را گرفتن
mediaeval ages U قرنهای میانه
temperance U میانه روی
mesokurtic U میانه پهنا
mesolithic U میانه سنگی
normal U میانه متوسط
medium frequency U فرکانس میانه
average radius U شعاع میانه
mesopic vision U دید میانه
tolerably U بطور میانه
waist U میانه ناو
medial U میانه متوسط
caviled U خرده گیری کردن
prevent U پیش گیری کردن
precluding U پیش گیری کردن
dry-cleans U لکه گیری کردن
cavils U خرده گیری کردن
precludes U پیش گیری کردن
ranging U قلق گیری کردن
precluded U پیش گیری کردن
cavil U خرده گیری کردن
preclude U پیش گیری کردن
cavilled U خرده گیری کردن
caviling U خرده گیری کردن
caulk U بتونه گیری کردن
deburr U پلیسه گیری کردن
prevents U پیش گیری کردن
preventing U پیش گیری کردن
prevented U پیش گیری کردن
tup U جفت گیری کردن
to split hairs U نکته گیری کردن
throw up U کناره گیری کردن از
decarbonize U کاربن گیری کردن
to take measures U اندازه گیری کردن
decarbonate U کاربن گیری کردن
hold aloof U کناره گیری کردن
secede U کناره گیری کردن
targetted U هدف گیری کردن
targetting U هدف گیری کردن
petrol U بنزین گیری کردن
point U هدف گیری کردن
proofreads U غلط گیری کردن
proofreading U غلط گیری کردن
proofread U غلط گیری کردن
intercept U جلو گیری کردن
intercepted U جلو گیری کردن
targets U هدف گیری کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com