Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
golden opportunity
<idiom>
U
موقعیت طلایی وعالی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sumptuous
U
وعالی
cartesian coordinates
U
سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
buprestidan
U
طلایی
gilt-edged
U
لب طلایی
auburn
U
طلایی
aureate
U
طلایی
buprestis
U
طلایی
gilt edge
U
لب طلایی
gilt edged
U
لب طلایی
gilt
U
طلایی
gilts
U
طلایی
golden
U
طلایی
auric
U
طلایی
gold bug
U
سوسک طلایی
gold beetle
U
سوسک طلایی
hair of golden wire
گیسوان طلایی
goldstone
U
جام طلایی
buprestidan
U
سوسک طلایی
golden shoe
U
کفش طلایی
buprestis
U
سوسک طلایی
goldsmith beetle
U
یکجورسوسک طلایی
nitro muriate acid
U
تیزاب طلایی
chrysanthemum
U
مینای طلایی
chrysanthemums
U
مینای طلایی
aureate
U
طلایی رنگ
aureate
U
طلایی کردن
may bug
U
طلایی پردار
golden age
U
عصر طلایی
goldfish
U
ماهی طلایی
gold fish
U
ماهی طلایی
golden ages
U
عصر طلایی
chafer
U
سوسک طلایی پردار
orfe
U
یکجور ماهی طلایی
cockchafer
U
سوسک طلایی پردار
dordo
U
ماهی طلایی دریایی
golden ratio
U
نسبت طلایی
[ریاضی]
hesverides
U
باغ سیبهای طلایی
gold
U
ثروت رنگ زرد طلایی
rolled gold bracelet
U
دست بند طلایی
[غلتیده ]
golds
U
ثروت رنگ زرد طلایی
golden retriever
U
سگ شکاری طلایی رنگ دورگه
golden age
U
وابسته به مردمان عصر طلایی
golden ages
U
وابسته به مردمان عصر طلایی
relative plot
U
موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
oriole
U
پری شاهرخ طلایی مرغ انجیر خوار
air position
U
موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
kapton
U
نوعی پلاستیک عایق حرارتی باپوشش طلایی در فضاپیما
golden age
U
دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
golden ages
U
دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
goldstone
U
جامی که توسط اجسام طلایی رنگ پولک کاری شده
berths
U
موقعیت جا
locations
U
موقعیت
berthing
U
موقعیت جا
location
U
موقعیت
lodgment
U
موقعیت
occasioned
U
موقعیت
occasion
U
موقعیت
occasions
U
موقعیت
condition
U
موقعیت
occasioning
U
موقعیت
situs
U
موقعیت
berth
U
موقعیت جا
positioned
U
موقعیت
berthed
U
موقعیت جا
position
U
موقعیت
situation
U
موقعیت
situations
U
موقعیت
line of position
U
خط موقعیت
site
U
موقعیت
sited
U
موقعیت
sites
U
موقعیت
lodgment or lodge
U
موقعیت
orientation
U
موقعیت
endo position
U
موقعیت اندو
firing position
U
موقعیت احتراق
sign position
U
موقعیت علامت
situation of a building
U
موقعیت ساختمان
point guard
U
موقعیت گارد
forward position
U
موقعیت رو به جلو
pertinency
U
موقعیت شایستگی
social status
U
موقعیت اجتماعی
d. of a situation
U
موقعیت باریک
point
U
محل یا موقعیت
advantage ground
U
موقعیت خوب
ground position
U
موقعیت زمینی
monopoly position
U
موقعیت انحصاری
circumstantial
U
مربوط به موقعیت
razor edge
U
موقعیت بحرانی
radar location
U
موقعیت رادار
benzylic position
U
موقعیت بنزیلی
print position
U
موقعیت چاپ
rest position
U
موقعیت سکون
bit position
U
موقعیت ذره
position finding
U
موقعیت یابی
page orientation
U
موقعیت صفحه
pertinence
U
موقعیت شایستگی
position buoy
U
بویه موقعیت
exoposition
U
موقعیت اگزو
social situation
U
موقعیت اجتماعی
configurations
U
وضعیت یا موقعیت
pertinence or nency
U
دخل موقعیت
footing
U
موقعیت وضع
lies
U
موقعیت چگونگی
situation
U
موقعیت حالت
cases
U
وضعیت موقعیت
case
U
وضعیت موقعیت
positioning
U
تثبیت موقعیت
configuration
U
وضعیت یا موقعیت
plot
U
نقطه موقعیت
positioned
U
شکل موقعیت
situations
U
موقعیت حالت
stimulus situation
U
موقعیت محرک
orientation
U
تشخیص موقعیت
storage location
U
موقعیت انباره
orientation
U
تعیین موقعیت
status
U
اهمیت یا موقعیت
lie
U
موقعیت چگونگی
lied
U
موقعیت چگونگی
position
U
شکل موقعیت
plotted
U
نقطه موقعیت
plots
U
نقطه موقعیت
vacancy
U
موقعیت شغلی آزاد
iam ill bested
U
موقعیت بدی دارم
compass bearing
U
موقعیت برحسب قطبنما
opportuneness
U
موقعیت موقع بودن
d. situation
U
موقع یا موقعیت باریک
whiteout
U
عدم تشخیص موقعیت
circumstances
U
شرط موقعیت تشریفات
space orientation
U
موقعیت یابی فضایی
stationed
U
موقعیت اجتماعی وضع
flage pole position
U
موقعیت میله پرچمی
blow
U
هدر دادن موقعیت
blows
U
هدر دادن موقعیت
station
U
موقعیت اجتماعی وضع
pinch
U
موقعیت باریک سربزنگاه
downward
U
به طرف یک موقعیت پایین تر
trims
U
موقعیت قایق دراب
hold one's own (in an argument)
<idiom>
U
دفاع از موقعیت خود
stand
U
عهده دارشدن موقعیت
spatial orientation
U
موقعیت یابی فضایی
upwell
U
موقعیت بهتری یافتن
trim
U
موقعیت قایق دراب
trimmest
U
موقعیت قایق دراب
pinches
U
موقعیت باریک سربزنگاه
bowsprit position
U
موقعیت دکل خوابیده
whiteouts
U
عدم تشخیص موقعیت
positional
U
وابسته به موقعیت یامقام
stations
U
موقعیت اجتماعی وضع
It was the usual scene.
U
صحنه
[موقعیت]
معمولی بود.
ortho director
U
هدایت کننده به موقعیت ارتو
toties quoties
U
هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
strategic situation
U
حالت جنگی موقعیت استراتژیک
to not have it easy
U
[موقعیت]
ساده نیست
[برایشان]
solar orientation
U
تعیین موقعیت نسبت به افتاب
reposition
U
مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
para director
U
هدایت کننده به موقعیت پارا
We're all in the same boat.
U
ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
grids
U
موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
That's (just) the way things are.
U
موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
She is not mindful of her social position ( status ) .
U
متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
blade station
U
موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
trims
U
موقعیت تخته موج دراب
trimmest
U
موقعیت تخته موج دراب
trim
U
موقعیت تخته موج دراب
occasioning
U
سبب موقعیت باعث شدن
standing
U
موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
grid
U
موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
occasion
U
سبب موقعیت باعث شدن
hold one's ground
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
occasions
U
سبب موقعیت باعث شدن
hold one's own
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
occasioned
U
سبب موقعیت باعث شدن
meta director
U
هدایت کننده به موقعیت متا
last but not least
<idiom>
U
آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
executing
U
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executes
U
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executed
U
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
execute
U
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
shortstop
U
موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
reporting point
U
نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
bistable
U
که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
U
وقتی که موقعیت وخیم می شود
[اصطلاح]
feed
U
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feeds
U
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
centralized
U
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
to set a person on his feet
U
معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
to the manner born
U
فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
thaneship
U
قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
juncture
U
بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
dualism
U
وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
position buoy
U
بویه نشان دهنده موقعیت کاروان دریایی
proletarianism
U
موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
on occasion
U
لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
backtab
U
برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
cursors
U
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
blade tracking
U
مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
cursor
U
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
boot
U
اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
parallax
U
اختلاف جهت یا موقعیت فاهری یک جسم از دو زاویه دید مختلف
occasional
U
وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com