English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
genealogically U موافق شجره نامه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pedigrees U شجره نامه
pedigree U شجره نامه
gender tree U شجره نامه
family trees U شجره نامه
genealogical tree U شجره نامه
genealogical U شجره نامه
family tree U شجره نامه
genealogies U شجره نامه نسب
geneatlogic U وابسته به شجره نامه
genealogize U شجره نامه نوشتن
genealogy U شجره نامه نسب
stemma U شجره
familytree U شجره
family tree U شجره
family trees U شجره
genealogy U شجره النسب
geneologist U شجره نویس
genealogy U شجره نسب
pedigreed U شجره دار
stipes U شجره النسب
genealogies U شجره النسب
genealogies U شجره نسب
genealogist U شجره شناس
job's tears U شجره التسبیح
laburnum U قصاص شجره النحل
laburnums U قصاص شجره النحل
genealogize U شجره کسی را پیدا کردن
tree U شجره النسب درخت کاشتن
post script U مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent U تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
pourparler U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts U بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
libelling U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libels U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeled U هجو نامه یا توهین نامه افترا
credential U گواهی نامه اعتبار نامه
certificate U رضایت نامه شهادت نامه
affidavits U شهادت نامه قسم نامه
certificates U رضایت نامه شهادت نامه
written agreement U موافقت نامه پیمان نامه
to a. letter U روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
testacy U دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
sympathisers U موافق
sympathetic U موافق
sympathizer U موافق
according U موافق
sympathizers U موافق
accordant U موافق
congruent U موافق
in keeping U موافق
respondent U موافق
in suit with U موافق با
in suit with U موافق
respondents U موافق
agreed U موافق
incompatible U نا موافق
compatible <adj.> U موافق
attune U موافق
congruous U موافق
amicable U موافق
consilient U موافق
consentient U موافق
consentaneous U موافق
concordant U موافق
textually U موافق نص
prosodiacal U موافق
attuned U موافق
prosodial U موافق
agreeably to U موافق
compossible <adj.> U موافق
non concurrent U نا موافق
pro U له موافق
compliant U موافق
pro- U له موافق
placet U رای موافق
string along U موافق بودن
non placer U موافق نیستم
harmoniously U بطور موافق
prorenata U شخص موافق
disagrees U موافق نبودن
see eye to eye <idiom> U موافق بودن
quarter wind U باد موافق
palatably U موافق ذائقه
consistently U بطور موافق
rationally U موافق عقل
to go along U موافق بودن
truly U موافق باحقایق
friendly U مهربان موافق
adapt U موافق بودن
friendliest U مهربان موافق
friendlies U مهربان موافق
disagree U موافق نبودن
friendlier U مهربان موافق
disagreed U موافق نبودن
disagreeing U موافق نبودن
prorenata U نسبت موافق
to my satisfaction U موافق دلخواه من
yea U رای موافق
satisfactorily U موافق دلخواه
accomodating U راحت موافق
go along U موافق بودن
fair tide U جریان اب موافق
compatibly U بطور موافق
fair wind U باد موافق
agonist muscle U عضله موافق
fellow countryman U موافق شدن
shaken U موافق شیوه
after one's will U موافق میل
after ones own heart U موافق دلخواه
fellow countryman U موافق کردن
at will U موافق میل
in accordance with U مطابق موافق
favourable U موافق مطلوب
no deal <idiom> U موافق نبودن ،رد کردن
to agree on something U موافق بودن با چیزی
comkpliant U موافق اجابت کننده
accommodatingly U بطور موافق راحت
to a toa praposal U باپیشنهادی موافق بودن
to bring in to line U وفق دادن موافق
concurring opinion U رای موافق مشروط
no cigar <idiom> U موافق نبودن ،رد کردن
harmonious U موزون سازگار موافق
in tune <idiom> U با یکدیگر موافق بودن
naturalistic U موافق با اصول طبیعی
crony U رفیق موافق هم اطاق
physically U موافق علم فیزیک
quite the thing U موافق سبک روز
genetically U موافق علم پیدایش
geometrically U موافق علم هندسه
cronies U رفیق موافق هم اطاق
scientifically U موافق اصول علمی
geodetically U موافق قاعده پیمایش
agree U موافقت کردن موافق بودن
agrees U موافقت کردن موافق بودن
agreeing U موافقت کردن موافق بودن
fall in U مطابقت کردن موافق شدن
harmonized U موافق کردن هم اهنگ شدن
pros and cons U موافق و مخالف طرفداران و منتقدان
in obdience to U برای اطاعت از موافق امر
harmonised U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonises U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonising U موافق کردن هم اهنگ شدن
gastronomically U موافق علم خوب خوردن
harmonize U موافق کردن هم اهنگ شدن
to put over a play U موافق بدادن نمایشی شدن
bandae jireugi U ضربه دست موافق ایستادن
she always had her way U همیشه موافق میل اوعمل می شد
adapts U وفق دادن موافق بودن
adapting U وفق دادن موافق بودن
harmonizing U موافق کردن هم اهنگ شدن
physiognomically U موافق علم قیافه شناسی
harmonizes U موافق کردن هم اهنگ شدن
physico theology U حکمت الهی موافق اصول طبیعی
live up to one's principles U موافق مرام خود رفتار کردن
To view something approvingly ( favourably ) . U چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
I agree with you completely. U من کاملا با نظر شما موافق هستم.
pragmatize U موافق دلائل عقلی تعبیر کردن
concurrent U دریک وقت واقع شونده موافق
keep up with the times U موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
irish bull U بیان بظاهر موافق و درحقیقت مخالف
propitiously U بطور مساعد یا موافق خجسته وار
argues U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
homosexual U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
argued U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
arguing U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
The pros and cons ( of something ) . U جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
argue U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
homosexuals U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
chronologize U بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
package U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packs U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packaged U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
scholastically U موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
packages U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
layers U بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
layer U بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
live up to <idiom> U طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
phrenologically U ازروی علم براهین جمجمه موافق قواعد این علم
well assorted U جور دارای کالا یا اجناس جور موافق سازگار
to little up to one's principl U اصول و مرام خود را اجراکردن موافق مرام خودزیستن
breve U نامه
manifests U نامه
manifesting U نامه
manifested U نامه
correspoundence U نامه ها
post boy U نامه بر
manifest U نامه
carriers U نامه بر
carrier U نامه بر
letter U نامه
epistle U نامه
letters U نامه
epistles U نامه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com