Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
middle
U
منطقه میانی زمین
middles
U
منطقه میانی زمین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
midcourt
U
منطقه میانی بین دیوار مقابل و عقب
midfield line
U
خط میانی زمین
center line
U
خط میانی زمین
center stripe
U
خط میانی زمین
grounded neutral
U
سیم میانی زمین
center ice circle
U
داره میانی زمین
medice
U
قسمت میانی زمین
landmass
U
منطقه وسیعی از زمین
back zone
U
منطقه عقب زمین والیبال
proportional clothing
U
لباس هماهنگ یا همرنگ زمین یا منطقه عملیات
terrain appreciation
U
ارزیابی و بررسی وضع زمین منطقه از نظر نظامی
offset distance
U
مسافتی که نقطه صفر زمین از مرکز منطقه هدف دورباشد
end zone
U
منطقه اخر زمین هاکی از خط ابی تادیوار پشت دروازه
suprapermafrost
U
ابهای زیرزمینی که بالای منطقه لایه منجمد زمین قرارمی گیرند
drop zone
U
منطقه پرش منطقه بارریزی منطقه ریزش
damage area
U
منطقه تولید خطر مین منطقه خسارت منطقه خطر
submarine havens
U
منطقه عبور در عملیات غیررزمی زیردریایی منطقه اموزشی زیردریایی درمنطقه غیررزمی منطقه محدوده تامینی اطراف زیردریایی
alley
U
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alleys
U
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alleyways
U
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
sanctuaries
U
منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuary
U
منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
run up area
U
منطقه ازمایش موتورهواپیما قبل از پرواز منطقه در جا زدن
airspace reservation
U
منطقه پرواز مخصوص درفضای هوایی منطقه پروازمخصوص
area of military significant fallout
U
منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
service area
U
منطقه تعمیر و نگهداری منطقه عقب یکانهای نظامی
landing area
U
منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
staging area
U
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
leave area
U
منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
haven submarine
U
منطقه امن زیردریایی منطقه تامین زیردریاییها
prohibited area
U
منطقه ممنوعه هوایی منطقه حفافت شده
grid zone
U
منطقه شبکه بندی نقشه منطقه نقشهای
polynia
U
منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
concentration area
U
منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
skid row
<idiom>
U
منطقه پایین شهر ،منطقه فقیرنشین
area oriented
U
بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
combat zone
U
منطقه رزمی منطقه نبرد
remote
U
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
sectors
U
منطقه عمل منطقه مسئولیت
sector
U
منطقه عمل منطقه مسئولیت
kill area
U
منطقه خطر منطقه تلفات
remoter
U
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
remotest
U
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
crossing area
U
منطقه گذار منطقه پایاب
zone of fire
U
منطقه اتش منطقه تیراندازی
tropopause
U
منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
ranging
U
تجسس کردن منطقه هدف با هواپیما یا گشت زنی در منطقه هدف
holding area
U
منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
motif
U
گلی خاص در زمینه فرش
[این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
axial route
U
مسیر طولی منطقه عقب جاده طولی منطقه مواصلات
demolition target
U
منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
clandestine assembly area
U
منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
line crosser
U
فراری از منطقه دشمن به خطوط خودی نفوذکننده به منطقه خودی
comparative cover
U
پوشش گاه بگاه منطقه یاوسایل پوشش نسبی منطقه
launching area
U
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
separation zone
U
منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
airspace prohibited area
U
منطقه ممنوعه هوایی منطقه منع پرواز هوایی
demilitarization
U
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
demolition guard
U
نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
defense coastal area
U
منطقه ساحلی مورد پدافند منطقه پدافندی ساحلی
sweep
U
تجسس منطقه با رادار مین روبی کردن پاک کردن منطقه عملیات پاک سازی
island bases
U
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
clowning
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
ground return
U
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clown
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge
U
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowned
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
pancakes
U
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
inductive earthing
U
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
geotaxis
U
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
hercules
U
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
pancake
U
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
center field
U
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
frost heave
U
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus
U
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
nap of the earth
U
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
off side
U
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
honest john
U
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
geognosy
U
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
to break up
U
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
tellurian
U
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
island
U
منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
islands
U
منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
perelotok
U
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
styx
U
نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeant
U
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain
U
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
sergeants
U
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
intersectional service
U
قسمت پشتیبانی داخل منطقه مواصلات یکان پشتیبانی منطقه مواصلات
centric
U
میانی
centrical
U
میانی
center back
U
بک میانی
middle deck
U
پل میانی
medial
U
میانی
mesail
U
میانی
mesal
U
میانی
mesial
U
میانی
median
U
میانی
mesne
U
میانی
innermost
U
میانی
center land
U
خط میانی
inmost
U
میانی
mediate
U
میانی
mediums
U
میانی
midline
U
خط میانی
mediated
U
میانی
mediating
U
میانی
medium
U
میانی
mediates
U
میانی
covenant runing with land
U
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
central strip
U
نوار میانی
median
U
سکوی میانی
intermediate plate
U
صفحه میانی
intermediate points
U
جهات میانی
middle fraction
U
پاره میانی
center section
U
بال میانی
median income
U
درامد میانی
neutral wire
U
سیم میانی
center wing
U
بال میانی
central reserve
U
سکوی میانی
neutral conductor
U
سیم میانی
intermediate
U
طبقه میانی
intermediate
U
عضو میانی
meddle
U
میانی وسطی
meddled
U
میانی وسطی
intermediate terminal
U
ترمینال میانی
interphase
U
فاز میانی
tympanum
U
گوش میانی
intermediate layer
U
لایه میانی
cut splice
U
پیوند میانی
mesencephalon
U
مغز میانی
intermediate image
U
تصویر میانی
intermediate fuse
U
فیوز میانی
middle ear
U
گوش میانی
intermediate frequency tank circuit
U
فرکانس میانی
hogging
U
تنش میانی
intermediate link
U
حلقه میانی
intermediate frequency
U
فرکانس میانی
i.f.
U
فرکانس میانی
middle
U
میانی وسطی
middles
U
میانی وسطی
center circle
U
دایره میانی
intermediate oscillation
U
نوسان میانی
intermediate office
U
مرکز میانی
middle fraction
U
جزء میانی
mid flap
U
فلپ میانی
meddles
U
میانی وسطی
halfback
U
بازیگر میانی
intermediate anneal
U
التهاب میانی
intermediate phase
U
فاز میانی
midpoints
U
نقطه میانی
midsection
U
قطعه میانی
intermediate band
U
باند میانی
interconnection
U
اتصال میانی
mid-
U
میانی وسطی
buffer
U
حافظه میانی
mid
U
میانی وسطی
interband
U
باند میانی
drop keel
U
تیغه میانی
middle part
U
قسمت میانی
halfback
U
بازیگرخط میانی
lower boom
U
بوم میانی
lower boom
U
تیرک میانی
intermediate contact
U
کنتاکت میانی
ridge rope
U
سیم میانی
intermediate transmitter
U
فرستنده میانی
intermediate field
U
میدان میانی
middle insomnia
U
بیخوابی میانی
tun dish throught
U
پاتیل میانی
intermediate zone
U
ناحیه ی میانی
midpoint
U
نقطه میانی
dorsomedial
U
پشتی- میانی
intermediate distribution frame
U
مقسم میانی
middle layer
U
قشر میانی
no man's land
U
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying
U
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
vermis
U
قطعه میانی مخچه
media
U
پوشش میانی سرخرگ
flankerback
U
بازیگر میانی جناح
intercedes
U
پادر میانی کردن
interceding
U
پادر میانی کردن
interceded
U
پادر میانی کردن
centers
U
نقط ه میانی چیزی
looms
U
قسمت میانی پارو
looming
U
قسمت میانی پارو
intercede
U
پادر میانی کردن
bilge board
U
تخته میانی قایق
middle lintel in window
U
وادار میانی پنجره
midpoint rule
U
قاعده نقطه میانی
loomed
U
قسمت میانی پارو
loom
U
قسمت میانی پارو
half length illusion
U
خطای ادراکی میانی
intermediate roll stand
U
مقام نورد میانی
dermis
U
غشاء میانی پوست
intermediate frequency transformer
U
مبدل فرکانس میانی
intermediate frequency stage
U
طبقه ی فرکانس میانی
dorsomedial thalamus
U
تالاموس پشتی- میانی
intermediate frequency sensitivity
U
حساسیت فرکانس میانی
intermediate frequency section
U
مقطع فرکانس میانی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com