English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I'm looking forward to seeing you again. U منتظر دیدار دوباره شما هستم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I very much look forward to meeting you soon. U من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
i await you U منتظر شما هستم
i pause for a reply U منتظر پاسخ هستم
I'm really looking forward to the weekend. U من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
standbys U منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
standby U منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
caretaker status U وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
revives U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate U دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
unregenerate U دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
reship U دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
unregenerated U دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
visitant U دیدار گر
interviewing U دیدار
interviews U دیدار
interview U دیدار
visitation U دیدار
interviewed U دیدار
visitations U دیدار
visiter U دیدار گر
meet U دیدار
meets U دیدار
regaining U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
visitable U دیدار پذیر
visits U بازدید دیدار
visit U بازدید دیدار
See you again . So long. U به امید دیدار
visitational U عیادت دیدار
aurevior U بامید دیدار
drop in <idiom> U دیدار کوتاه
visited U بازدید دیدار
sight seeing U دیدار منافر جالب
grudged U دیدار دو رغیب دیرین
grudge U دیدار دو رغیب دیرین
grudges U دیدار دو رغیب دیرین
to have an i. with any one U باکسی دیدار و گفتگو کردن
reunion U بهم پیوستگی تجدید دیدار
reunions U بهم پیوستگی تجدید دیدار
landfalls U دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landfall U دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
loops U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
landfall n U دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
reopen U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
am U هستم
i am pushed for money U هستم
I'm U من هستم
groundhopper [British English] U طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور [از خانه] تیم خود را دیدار میکند.
I'm your age. U من هم سن شما هستم.
iam d. to go U ارزومندرفتن هستم
i have not a dry t. on me U سر تا پا خیس هستم
i feel U گرسنه هستم
i am under obligation to him U من ممنون او هستم
we owe him for his services U خدمات او هستم
I'm thirsty. من تشنه هستم.
I am sure that ... U من مطمئن هستم که ...
I'm hungry. من گرسنه هستم.
anticipatory U منتظر
trray U منتظر
expectant of U منتظر
wistful U منتظر
inexpectant U نا منتظر
anticipator U منتظر
anticipant U منتظر
waiting U منتظر
waiter U منتظر
waiters U منتظر
i a with you on that matter U من در ان موضوع با شماموافق هستم
i am bend on going U مصمم هستم بروم
own a house U دارای خانهای هستم
feet dry U روی هدف هستم
Next to you I'm slim. U در مقایسه با تو من لاغر هستم.
i own that house U من صاحب ان خانه هستم
i maintain U قائل هستم به اینکه ...
Join the club! U من هم درشرایطی مشابه هستم !
i feel sleepy U خواب الود هستم
I am at your disposal. U من دراختیار تان هستم
i am at your service U در خدمت شما هستم
i am under obligation to him U زیر بارمنت او هستم
iam in bad U خیلی در تنگی هستم
I am certain of it. U من درباره اش مطمئن هستم.
awaiting U منتظر بودن
awaits U منتظر بودن
awaited U منتظر بودن
trray U منتظر شدن
to look out U منتظر بودن
await U منتظر بودن
abhide U منتظر بودن
iam a for his life U برای جانش دل واپس هستم
I feel like a fifth wheel. U من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
i am impatient for it U ازان بابت بیطاقت هستم
I've been here for five days. U پنج روزه که من اینجا هستم.
i am about that U من در این خصوص دلواپس هستم
i owe him & U پنج لیره به او بدهکار هستم
I am on intimate terms with one of the ministers . U با یکی از وزراء نزدیک هستم
I come from Iran . I am Iranian. U من اهل ایران هستم (ایرانی ام )
i am in a hurry for it U عجله دارم یا در شتاب هستم
I am a strange in this town. U دراین شهر غریب هستم
That is my line ( field ) . U خودم این کاره هستم
redintegrate U دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
sweat out <idiom> U با دلواپسی منتظر بودن
to look forward to something U منتظر چیزی شدن
hold one's horses <idiom> U باصبوری منتظر ماندن
to wait for any one U منتظر کسی شدن
less than release unit U یکان منتظر حمل
hang about U در نزدیکی منتظر بودن
hold breath U منتظر یک اتفاق بودن
to look for anything U منتظر چیزی شدن
on deck U دونده منتظر نوبت
I have done my homework. I know how to cope . U من درسم را روان هستم (می دانم چه؟ کنم )
I'm full. U من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
I'll be happy to help [assist] you. U من با کمال میل در اختیار شما هستم.
I agree with you completely. U من کاملا با نظر شما موافق هستم.
I look forward to receiving your reply. U من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
I know the area more or less . U کم وبیش با این منطقه آشنا هستم
i wrote as neatly as he did U من همان اندازه پاکیزه هستم که او نوشت
I always make a point of being on time . I always try to be punctual . U همیشه مقید هستم که سر وقت بیایم
I am the bread winner of the family . U نان آور خانه ( خانواده ) هستم
I am your humble servant . I defer to you . U من کوچک شما هستم (اخلاص ارادت )
i am not made of salt U مگر من نمک هستم که ازباران بترسم
It seems I am not welcome (wanted) here. U مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
I am very orderly and systematic in my work . U درکارهایم خیلی مرتب ومنظم هستم
mark time <idiom> U منتظر وقوع چیزی بودن
lie over U متمایل بودن منتظر ماندن
abides U منتظر شدن وفا کردن
abide U منتظر شدن وفا کردن
abided U منتظر شدن وفا کردن
to wait for a favorable opportunity U منتظر یک فرصت مطلوب بودن
to look forward to something U با خوشحالی منتظر چیزی شدن
expects U انتظار داشتن منتظر بودن
awaiting U منتظر شدن انتظار داشتن
await U منتظر شدن انتظار داشتن
stick around <idiom> U همین دوروبر منتظر ماندن
bide one's time <idiom> U صبورانه منتظر فرصت بودن
awaits U منتظر شدن انتظار داشتن
we watched for his arrival U منتظر ورود او شدیم یا بودیم
expect U انتظار داشتن منتظر بودن
expected U انتظار داشتن منتظر بودن
expecting U انتظار داشتن منتظر بودن
awaited U منتظر شدن انتظار داشتن
I am prepared for any eventuality. U برای هر گونه پیش آمدی آماده هستم
steadying U فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steady U فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadiest U فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadied U فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
My only problem is money . U تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
steadies U فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry. U سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
iam so tired that i cannot eat U چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
No one sent me, I am here on my own account. U هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
sleeping U وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
job U شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
cool one's heels <idiom> U به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
he made me wait U مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
jobs U شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
waits U چشم براه بودن منتظر شدن
waited U چشم براه بودن منتظر شدن
sleeps U وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
wait U چشم براه بودن منتظر شدن
to feverishly look forward to something U با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
readying U که منتظر است تا قابل استفاده شود
ready U که منتظر است تا قابل استفاده شود
to look forward to something excitedly U با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
readies U که منتظر است تا قابل استفاده شود
readied U که منتظر است تا قابل استفاده شود
sleep U وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
I'm old enough to take care of myself. U من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
I'm dying to know what happened. U خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
readies U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
readied U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
queue U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
readying U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
ready U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
tasks U ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
task U ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
I'm looking forward to your next email. U من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
queued U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
Do you think it advisable to wait here U آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
queues U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
To stand someone up . U کسی را قال گذاشتن ( منتظر ؟ معطل گذاردن )
queueing U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
salvos U در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger. U من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
queued U لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
queueing U لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
queues U لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
it will pay to wait U به منتظر شدنش نمیارزد صبر کردنش ارزش دارد
Time and tide wait for no man . <proverb> U زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند.
queue U لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
Can you show me on the map where I am? U آیا ممکن است به من روی نقشه نشان بدهید که کجا هستم؟
I am a great believer in using natural things for cleaning. U من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com