English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reposition U مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
thaneship U قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
adjust U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusts U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
to trash something [American E] U دور انداختن [چیزی] [مانند مسیر مقام یا شغل]
to bin something U دور انداختن [چیزی] [مانند مسیر مقام یا شغل]
to bin something U لگد زدن به [چیزی] [مانند مسیر مقام یا شغل]
to trash something [American E] U لگد زدن به [چیزی] [مانند مسیر مقام یا شغل]
to open a can of worms <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to stir up a hornet's nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to poke one's head into a hornets' nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
cycles U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycle U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycled U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
cartesian coordinates U سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
plate milling stand U مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
alteration U تغییردادن
turns U تغییردادن
to alter [to] U تغییردادن
turn U تغییردادن
shifted U تغییردادن
shifts U تغییردادن
affects U تغییردادن
shift U تغییردادن
interchanged U تغییردادن
alter U تغییردادن
interchange U تغییردادن
altering U تغییردادن
affect U تغییردادن
interchanges U تغییردادن
interchanging U تغییردادن
alters U تغییردادن
altered U تغییردادن
to shift one's lodging U تغییردادن منزل
changing U عوض کردن تغییردادن
changed U عوض کردن تغییردادن
changes U عوض کردن تغییردادن
vary U تغییر داد تغییردادن
moved U تغییردادن انتقال دادن
moves U تغییردادن انتقال دادن
move U تغییردادن انتقال دادن
varies U تغییر داد تغییردادن
change U عوض کردن تغییردادن
redefined U تغییردادن تابع یا مقداریک متغیریاشی
to change one's course U خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
master file maintenance U تغییردادن یا اصلاح فایلهای اصلی
redefines U تغییردادن تابع یا مقداریک متغیریاشی
redefining U تغییردادن تابع یا مقداریک متغیریاشی
to move a bout U پیوسته جای خود را تغییردادن
redefine U تغییردادن تابع یا مقداریک متغیریاشی
relative plot U موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
preparing U تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
prepare U تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
prepares U تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
air position U موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
dip dodge U رد شدن از حریف با تغییردادن چوب لاکراس به دست دیگر
reprogram U تغییردادن برنامه به طوری که روی کامپیوتردیگری قابل اجرا باشد
accesses U مجاز بودن به استفاده از کامپیوتر و خواندن و تغییردادن فایلهای ذخیره شده
accessed U مجاز بودن به استفاده از کامپیوتر و خواندن و تغییردادن فایلهای ذخیره شده
accessing U مجاز بودن به استفاده از کامپیوتر و خواندن و تغییردادن فایلهای ذخیره شده
access مجاز بودن به استفاده از کامپیوتر و خواندن و تغییردادن فایل های ذخیره شده
embassage U مقام سفارت مقام ایلچی سفارت
positioned U موقعیت
locations U موقعیت
site U موقعیت
situs U موقعیت
location U موقعیت
orientation U موقعیت
berth U موقعیت جا
berthed U موقعیت جا
berthing U موقعیت جا
berths U موقعیت جا
occasions U موقعیت
occasioning U موقعیت
occasioned U موقعیت
occasion U موقعیت
sited U موقعیت
situation U موقعیت
sites U موقعیت
situations U موقعیت
lodgment or lodge U موقعیت
condition U موقعیت
line of position U خط موقعیت
position U موقعیت
lodgment U موقعیت
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
status U اهمیت یا موقعیت
lie U موقعیت چگونگی
lies U موقعیت چگونگی
ground position U موقعیت زمینی
razor edge U موقعیت بحرانی
page orientation U موقعیت صفحه
point U محل یا موقعیت
rest position U موقعیت سکون
firing position U موقعیت احتراق
orientation U تشخیص موقعیت
orientation U تعیین موقعیت
pertinence U موقعیت شایستگی
configuration U وضعیت یا موقعیت
position finding U موقعیت یابی
print position U موقعیت چاپ
storage location U موقعیت انباره
position buoy U بویه موقعیت
stimulus situation U موقعیت محرک
point guard U موقعیت گارد
benzylic position U موقعیت بنزیلی
radar location U موقعیت رادار
pertinency U موقعیت شایستگی
pertinence or nency U دخل موقعیت
configurations U وضعیت یا موقعیت
forward position U موقعیت رو به جلو
situation U موقعیت حالت
plots U نقطه موقعیت
case U وضعیت موقعیت
cases U وضعیت موقعیت
position U شکل موقعیت
plot U نقطه موقعیت
situation of a building U موقعیت ساختمان
sign position U موقعیت علامت
monopoly position U موقعیت انحصاری
advantage ground U موقعیت خوب
positioned U شکل موقعیت
bit position U موقعیت ذره
positioning U تثبیت موقعیت
social status U موقعیت اجتماعی
footing U موقعیت وضع
circumstantial U مربوط به موقعیت
lied U موقعیت چگونگی
plotted U نقطه موقعیت
d. of a situation U موقعیت باریک
exoposition U موقعیت اگزو
endo position U موقعیت اندو
social situation U موقعیت اجتماعی
situations U موقعیت حالت
circumstances U شرط موقعیت تشریفات
bowsprit position U موقعیت دکل خوابیده
trim U موقعیت قایق دراب
d. situation U موقع یا موقعیت باریک
positional U وابسته به موقعیت یامقام
compass bearing U موقعیت برحسب قطبنما
downward U به طرف یک موقعیت پایین تر
vacancy U موقعیت شغلی آزاد
blows U هدر دادن موقعیت
blow U هدر دادن موقعیت
station U موقعیت اجتماعی وضع
stations U موقعیت اجتماعی وضع
whiteouts U عدم تشخیص موقعیت
flage pole position U موقعیت میله پرچمی
pinch U موقعیت باریک سربزنگاه
hold one's own (in an argument) <idiom> U دفاع از موقعیت خود
whiteout U عدم تشخیص موقعیت
trims U موقعیت قایق دراب
trimmest U موقعیت قایق دراب
opportuneness U موقعیت موقع بودن
space orientation U موقعیت یابی فضایی
pinches U موقعیت باریک سربزنگاه
upwell U موقعیت بهتری یافتن
stationed U موقعیت اجتماعی وضع
golden opportunity <idiom> U موقعیت طلایی وعالی
spatial orientation U موقعیت یابی فضایی
stand U عهده دارشدن موقعیت
iam ill bested U موقعیت بدی دارم
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
occasioned U سبب موقعیت باعث شدن
It was the usual scene. U صحنه [موقعیت] معمولی بود.
She is not mindful of her social position ( status ) . U متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
grid U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
toties quoties U هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
standing U موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
strategic situation U حالت جنگی موقعیت استراتژیک
meta director U هدایت کننده به موقعیت متا
solar orientation U تعیین موقعیت نسبت به افتاب
ortho director U هدایت کننده به موقعیت ارتو
para director U هدایت کننده به موقعیت پارا
We're all in the same boat. U ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
blade station U موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
grids U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
trims U موقعیت تخته موج دراب
trimmest U موقعیت تخته موج دراب
trim U موقعیت تخته موج دراب
to not have it easy U [موقعیت] ساده نیست [برایشان]
occasion U سبب موقعیت باعث شدن
occasioning U سبب موقعیت باعث شدن
occasions U سبب موقعیت باعث شدن
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که موقعیت وخیم می شود [اصطلاح]
feeds U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
execute U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executed U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executes U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
feed U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
executing U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
reporting point U نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
centralized U آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
shortstop U موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
last but not least <idiom> U آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com