Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
collate
U
مقابله وتطبیق کردن
collated
U
مقابله وتطبیق کردن
collates
U
مقابله وتطبیق کردن
collating
U
مقابله وتطبیق کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
checks
U
مقابله کردن مقابله
checked
U
مقابله کردن مقابله
check
U
مقابله کردن مقابله
scissoring
U
برش وتطبیق
beard
U
مقابله کردن
countered
U
مقابله کردن
collates
U
مقابله کردن
collate
U
مقابله کردن
collated
U
مقابله کردن
collating
U
مقابله کردن
counter
U
مقابله کردن
repel
U
مقابله کردن
repelled
U
مقابله کردن
repelling
U
مقابله کردن
repels
U
مقابله کردن
beards
U
مقابله کردن
countering
U
مقابله کردن
acounter
U
مقابله کردن
emergency drill
U
تمرین مقابله با سوانح تمرین مقابله با حوادث غیرمترقبه
recaption
U
مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
checks
U
مقابله کردن بررسی
check
U
مقابله کردن بررسی
parity check
U
مقابله کردن توازن
checked
U
مقابله کردن بررسی
rencontre
U
با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
rencounter
U
با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
retaliation
U
تلافی کردن مقابله کردن به مثل
countered
U
مقابله کردن تلافی کردن
reluctate
U
مقابله کردن بی میلی کردن
counter
U
مقابله کردن تلافی کردن
countering
U
مقابله کردن تلافی کردن
collations
U
مقابله
bucking
U
مقابله
opposition
U
مقابله
contrasts
U
مقابله
contrasting
U
مقابله
contrasted
U
مقابله
contrast
U
مقابله
echo check
U
مقابله
collation
U
مقابله
checking
U
مقابله
check
U
مقابله
transfer check
U
مقابله
checked
U
مقابله
checks
U
مقابله
counterview
U
مقابله
confrontations
U
مقابله
confrontation
U
مقابله
controlment
U
مقابله
check point
U
نقطه مقابله
opposability
U
مقابله پذیری
sequence check
U
مقابله ترتیب
overflow check
U
مقابله سرریز
parity checking
U
مقابله توازن
sight check
U
مقابله چشمی
checks and balance
U
کنترل و مقابله
checklist
U
سیاهه مقابله
parity check
U
مقابله ایستایی
diagnostic check
U
مقابله تشخیصی
parity check
U
مقابله توازن
automatic check
U
مقابله خودکار
check list
U
سیاهه مقابله
cross-examinations
U
پرسش و مقابله
cyclic check
U
مقابله چرخهای
data check
U
مقابله داده ها
cross-examination
U
پرسش و مقابله
built in check
U
مقابله توکار
selection check
U
مقابله گزینش
casting out nines
U
مقابله نه نهی
bucking coil
U
پیچک مقابله
check boxes
U
جعبههای مقابله
sequence checking
U
مقابله ترتیبی
check indicator
U
نماینده مقابله
crossecheck
U
مقابله مجدد
limit check
U
مقابله حدود
marginal check
U
مقابله مرزی
spot checks
U
مقابله موضعی
spell checker
U
مقابله گر املائی
modulo n check
U
مقابله به پیمانه
sum check
U
مقابله جمعی
spot check
U
مقابله موضعی
reciprocity
U
مقابله به مثل
visual check
U
مقابله دیداری
arithmetic check
U
مقابله حسابی
sight check
U
مقابله نظری
dynamic check
U
مقابله پویا
system check
U
مقابله سیستم
loop checking
U
مقابله حلقه
visual check
U
مقابله بصری
algebra
U
جبر و مقابله
twin check
U
مقابله توام
validity check
U
مقابله اعتبار
retaliation
U
مقابله به مثل
odd even check
U
مقابله فرد و زوج
machine check interrupt
U
وقفه مقابله ماشین
counter military
U
مقابله باعملیات نظامی
longitudinal redundancy check
U
مقابله افزونگی طولی
checking program
U
برنامه مقابله کننده
vertical parity check
U
مقابله توان عمدی
check indicator
U
مشخص کننده مقابله
hardware check
U
مقابله سخت افزاری
reciprocate
U
مقابله به مثل نمودن
syntax checker
U
مقابله نحوه گری
reciprocates
U
مقابله به مثل نمودن
duplication check
U
مقابله از راه تکرار
reciprocated
U
مقابله به مثل نمودن
dump check
U
مقابله حین روبرداری
tick off
U
نشان رسیدگی و مقابله
programmable check
U
مقابله برنامه ریزی شده
programmed check
U
مقابله برنامه ریزی شده
checkpoint restart
U
اغازگر مجدد نقطه مقابله
Touché!
U
خوب مقابله کردی!
[در بحثی]
i raked all algebra
U
جبر و مقابله را زیر و روکردم
disaster control
U
روش مقابله با سوانح و بلایا
lrc
U
Check LongitudinalRedundancy مقابله افزونگی طولی
checkpoint
U
محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
check-points
U
محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
desk checking
U
فرایند بررسی بوسیله دست مقابله رومیزی
checkpoints
U
محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
winterize
U
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
assistance
U
کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
north atlantic treaty organization (nato
U
پیمانی که در 9491 باشرکت 51 کشور به وجود امدو هدف ان در واقع مقابله نظامی با پیمان ورشو وبلوک شرق است
resisted
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resist
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resists
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
counter force
U
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com