Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to be sparing of words
U
مضایقه ازحرف زدن کردن کم حرفی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to fly in the face of any one
U
اشکارا ازحرف کسی سرپیچی کردن
stints
U
مضایقه کردن
flinching
U
مضایقه کردن
flinches
U
مضایقه کردن
flinched
U
مضایقه کردن
stint
U
مضایقه کردن
flinch
U
مضایقه کردن
begrudges
U
غبطه خوردن مضایقه کردن
begrudge
U
غبطه خوردن مضایقه کردن
begrudged
U
غبطه خوردن مضایقه کردن
spare
U
مضایقه کردن چشم پوشیدن از
spared
U
مضایقه کردن چشم پوشیدن از
withheld
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
withhold
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
withholding
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
begrudging
U
غبطه خوردن مضایقه کردن
withholds
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
withold
U
دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
refusing
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuse
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refused
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
palaver
U
پر حرفی کردن
Suit the action to the word.
U
حرفی را فورا" عملی کردن
to make a remark
U
حرفی زدن افهار نظری کردن
floating
U
غیر ثابت . حرفی که جدا از حرفی است که باید به آن وصل باشد
fills
U
پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
fill
U
پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
tetragraph
U
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
BAT file extension
U
مشخصه استاندارد سه حرفی فایل در سیستم -MS DOS برای مشخص کردن فایل دستهای فایل متن حاوی دستورات سیستم
flinched
U
مضایقه
replacement part
U
مضایقه
flinch
U
مضایقه
flinches
U
مضایقه
unspairingly
U
بی مضایقه
flinching
U
مضایقه
sparing
U
مضایقه کننده صرفه جو
spared
U
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
shoot the works
<idiom>
U
از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
spare
U
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
taciturnity
U
کم حرفی
monomial
U
تک حرفی
pauciloquy
U
کم حرفی
lexical
U
حرفی
long tongue
U
پر حرفی
incommunicatively
U
با کم حرفی
lettered
U
حرفی
reviling
U
بد حرفی
triliteral
U
سه حرفی
uniliteral
U
یک حرفی
incommunicativeness
U
کم حرفی
garrulity
U
پر حرفی
four-letter words
U
واژهیچهار حرفی
literal
U
حرفی لفظی
four-letter word
U
واژهیچهار حرفی
who said so?
U
که چنین حرفی زد
triliteral
U
کلمه سه حرفی
triliteralism
U
حالت سه حرفی
pass a remark
U
حرفی زدن
what have you to say?
U
چه حرفی دارید
letter quality
U
کیفیت حرفی
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
To take offence at something . To take something to heart .
U
حرفی را بدل گرلتن
To tald someones head off.
U
سر کسی را بردن ( با پ؟ حرفی )
trigram
U
هجای بی معنی سه حرفی
slip of the tongue
<idiom>
U
حرفی رانسنجیده زدن
teragram
U
واژه چهار حرفی
trigraph
U
سه حرفی که مجموعانمایشگر یک صوت باشد
spirant
U
حرفی که بااصطکاک نفس اداگردد
epenthesis
U
الحاق حرفی درمیان کلمه
to insert a letter in a word
U
حرفی را در میان واژهای جادادن
labialize
U
حرفی را بصورت شفوی اداکردن
speak a word
U
چیزی بگویید حرفی بزنید
null
U
رشتهای که هیچ حرفی ندارد
That is fine by me if you agree.
U
اگر موافقی من هم حرفی ندارم
to gain any ones ear
U
کسیرا اماده شنیدن حرفی
empties
U
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
emptier
U
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
null
U
حرفی که معنای هیچ چیز میدهد.
But no one was ever talking about that!
U
اما هیچکس در آن مورد حرفی نزد!
emptiest
U
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
emptied
U
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
empty
U
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
escape character
U
حرفی که نشان دهنده کد espace باشد
slide
U
تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
erase character
U
حرفی که به معنای انجام هیچ کار است
ascii
U
حرفی که در لیست ASCII حروف قرار دارد
slides
U
تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
d. letter
U
حرفی که درسالنامه دلالت برروز یک شنبه میکند
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
new-
U
حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
logograph
U
واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
new
U
حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
logogram
U
واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
newer
U
حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
newest
U
حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
numeric
U
حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است .
LIST chunk
U
که چهار حرفی LIST که حاوی مجموعهای از زیر عضو است
ends
U
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
end
U
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
ended
U
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
codepages
U
تعریف حرفی که توسط کلیدی از صفحه کلید ایجاد شده است
nundinal letter
U
حرفی برای نامیدن هریک ازهشت روز بازار بکار میرفت
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
vertical diagraph
U
شکلی از سیستم رمز دو حرفی است که یک حرف بالا و یکی پایین نوشته میشود
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com