English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 226 (8497 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
equalised U مساوی کردن
equalises U مساوی کردن
equalising U مساوی کردن
equalize U مساوی کردن
equalized U مساوی کردن
equalizes U مساوی کردن
equalizing U مساوی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
equalised U مساوی یاهم شکل کردن
equalised U مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalises U مساوی یاهم شکل کردن
equalises U مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalising U مساوی یاهم شکل کردن
equalising U مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalize U مساوی یاهم شکل کردن
equalize U مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalized U مساوی یاهم شکل کردن
equalized U مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalizes U مساوی یاهم شکل کردن
equalizes U مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalizing U مساوی یاهم شکل کردن
equalizing U مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
quarter U به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
aliquot U بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
eualize U مساوی کردن مانند کردن
to add equals U اعداد مساوی را با هم جمع کردن
trisect U بسه بخش مساوی تقسیم کردن
Other Matches
gini coefficient U شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
no set U مساوی
identical U مساوی
ties U مساوی
square U مساوی
tie U مساوی
identic U مساوی
plus/equals key U مساوی
even <adj.> U مساوی
equivalent U مساوی
all square U مساوی
equivalents U مساوی
all U مساوی
adequate U مساوی
equalise U مساوی
save off U مساوی
squared U مساوی
peel U مساوی
squaring U مساوی
split U مساوی
draws U مساوی
draw U مساوی
all- U مساوی
peels U مساوی
squares U مساوی
hikiwate U مساوی
euqal U مساوی
bracketed U مساوی
moiety U قسمت مساوی
equalling U برابر مساوی
equals U برابر مساوی
tie vote U اراء مساوی
part U جزء مساوی
equidistance U مسافت مساوی
On an equal footing. U بر پایه مساوی
even U تراز مساوی
equalled U برابر مساوی
equaled U برابر مساوی
nonpareil U غیر مساوی
go halves <idiom> U تقسیم مساوی
paripassu U مساوی همدرجه
dead even U کاملا مساوی
measure up <idiom> U مساوی بودن
equally <adv.> U به طور مساوی
just as well <adv.> U به طور مساوی
equal U برابر مساوی
equaling U برابر مساوی
adequate U مساوی ساختن
equidistant U دارای مسافت مساوی
isoelectric U دارای فشارالکتریکی مساوی
equated U برابرگرفتن مساوی پنداشتن
three square U دارای سه ضلع مساوی
isodiametric U دارای ابعاد مساوی
isotonic U دارای کشش مساوی
equates U برابرگرفتن مساوی پنداشتن
stand-off U مساوی یاهیچ به هیچ
homographic U مساوی از حیث املاء
chronologer U مساوی است بازاقخگخمخلهسف
equate U برابرگرفتن مساوی پنداشتن
stand-offs U مساوی یاهیچ به هیچ
isodiametric U دارای قطر مساوی
equaliser U امتیاز مساوی کننده
equiangular U دارای زوایای مساوی
stand off U مساوی یاهیچ به هیچ
equaled U : برابر شدن با مساوی بودن
equalled U : برابر شدن با مساوی بودن
equalling U : برابر شدن با مساوی بودن
equaling U : برابر شدن با مساوی بودن
equal U : برابر شدن با مساوی بودن
skittering U ماهیگیری با نخ و چوب به میزان مساوی
isodynamic U دارای نیروی مغناطیسی مساوی
spacing U در فواصل مساوی تقسیم بندی
equals U : برابر شدن با مساوی بودن
fair play <idiom> U عدالت ،مساوی ،عمل درست
tie-breaks U بهم خوردن وضع مساوی
equally U بیک درجه بطور مساوی
isotonic U دارای اهنگ مساوی هم توان
amortization U پرداخت بدهی به اقساط مساوی
ana U ازهر کدام بمقدار مساوی
equicaloric U دارای کالری و نیروی مساوی
tie break U بهم خوردن وضع مساوی
like as we lie U طرفین دارای ضربات مساوی
tie-break U بهم خوردن وضع مساوی
deuce U مساوی در امتیاز 41 که به 61 ختم میشود
coursed rubble masonry U سنگ بادبر با ارتفاع مساوی در یک رگ
equimolal U دارای غلظت ملکولی مساوی
even money U مبلغ مساوی در شرط بندی
sou U مسکوک فرانسه یا سویس مساوی 50/0 فرانک
furlongs U واحد درازا مساوی با یک هشتم میل
velocity stacks U لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
furlong U واحد درازا مساوی با یک هشتم میل
sit on a lead U بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
sit on the ball U بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
neck and neck <idiom> U درمسابقه مساوی ویا نزدیک به تساوی بودن
isochronal U همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
bifid U بوسیله شکاف بدو قسمت مساوی تقسیم شده
imparity U غیر قابل تقسیم بودن اعداد بدوقسمت مساوی
To swindle (fleece) someone . U سر بسر شدن ( مساوی درآمدن ؟ نه سود ونه زیان )
halve U مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
halved U مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
neutral soil U خاکی که نه خاصیت اسیدی دارد نه قلیائی یعنی پ هاش ان مساوی 7است
isotherm U خطی که نقاط دارای گرمای متوسط سالیانه مساوی رانشان میدهد
isallobaric U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
isallobar U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
langley U واحد تشعشع خورشید مساوی یک گرم کالری در هرسانتیمتر مربع از سطح غیرمتشعشع
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
protons U هسته اتم سبک و دارای تعداد مساوی اتم هیدروژن
proton U هسته اتم سبک و دارای تعداد مساوی اتم هیدروژن
euler theorem U در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
ballade U قطعه منظومی مرکب از سه مصرع مساوی و متشابه ویک مصرع کوتاه تر که هریک از این چهار قسمت یک بیت ترجیع بند دارد
acceleration principle U یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com