English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
free float U مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
intuitionalism U عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
it can safely be said that... U بدون ترس از اشتباه میتوان گفت که
demand deposit U سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
uptime U پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
it is safe to say U بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
inaction U بدون فعالیت
stop U زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stops U زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stopping U زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stopped U زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
inadvisably U بدون اینکه صلاح باشد
off the point U بدون اینکه وابستگی داشته باشد
irrelevantly U بدون اینکه وابستگی داشته باشد
incomparably U بدون اینکه نظر داشته باشد
dead U دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
backgrounds U فرآیندی که در هر زمانی و بدون توجه به کاربر اجرا میشود
background U فرآیندی که در هر زمانی و بدون توجه به کاربر اجرا میشود
without lifting a finger U بدون اینکه اصلا کاری بکند [اصطلاح روزمره]
without lifting a finger U بدون اینکه به چیزی دستی بزند [اصطلاح روزمره]
Without wishing to belittle [disparage] [denigrate] the importance of this issue, I would like to ... U بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
productive U مدت زمانی که یک کامپیوتر میتواند کارهای بدون خطا را انجام دهد
box U وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
boxes U وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
vector U که باعث می شوند اندازه حروف تغییر کند بدون اینکه کیفیت عوض شود
vectors U که باعث می شوند اندازه حروف تغییر کند بدون اینکه کیفیت عوض شود
to be exposed to a constant stream of something U در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
asynchronous U انتقال داده بین دو وسیله که بدون هر گونه سیگنال زمانی قابل پیش بینی انجام میشود
assistance U کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
relocatable U آنچه قابل انتقال به محل دیگری ازحافظه است بدون اینکه روی عملیاتش اثربگذارد
standalone U ترمینال کامپیوتر با پردازنده و حافظه که مستقیماگ به مودم وصل میشود و بدون اینکه عنصر شبکه یا انشعابی از آن باشد
intensive cultivation U اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
dead time U زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
mttf U متوسط مدت زمانی که در ان سیستم یا مولفه سیستم بدون خطا کار کندFailure To Time ean
freedom of seas U ازادی رفت وامد کشتی ها در خارج ازابهای ساحلی کشور مجاوردر زمان صلح بدون اینکه کسی بتواند به نحوی از انحامعترض انها بشود
asynchronous transmission U اطلاعات در فواصل زمانی بدون قاعده و نامنظم به وسیله قراردادن یک بیت شروع قبل از هر کاراکتر ویک بیت خاتمه پس از ان انتقال می یابند
over break U خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
unmoderated list U لیست پست که هر مادهای که در لیست باشد را به زیرنویس دیگر منتقل میکند بدون اینکه کسی آنرا بخواند یا بررسی کند
theory of epigensis U فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
threw U انداخت
slice U مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slices U مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
he bobbed a curtsy U سلامی انداخت
i was prostrated by fever U تب مرا از پا انداخت
Her cheeks were fushed . U لپهایش گه انداخت
pareto criterion U ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
It set me thinking . It made me think . U مرابفکر واداشت ( انداخت )
It wI'll get us into trouble. U ما را به درد سر خواهد انداخت
He wI'll expedite our case. U اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
He hung his head in shame. U از خجالت سرش راپایین انداخت
He lowered himself in the esteem of his friends. U خودش را از چشم دوستانش انداخت
He shrugged his shoulders. U او [مرد] شانه اش را بالا انداخت.
He put me out of business. U مرا از کسب وکاسبی انداخت
as much as possible U هرچه میتوان
one may say U میتوان گفت
bolshevism U مکتبی متفرع از مارکسیسم که مبدع ان لنین بوده است و مبتنی است بر تاکید این مسئله که طبقه پرولتاریا باید با جنبش و اعمال قوه و بدون اینکه منتظر فرسودگی خودبخودی سیستم کاپیتالیستی باشد قدرت سیاسی را به دست گیرد.
His invevtion made a noise in the world. U اختراعش دردنیا سروصدائی براه انداخت
it filled their hearts with t U ترس زیاد دردل انها انداخت
Her sad story moved us to tears. U داستان غم انگیزش همه ما را بگریه انداخت
The baby was kicking and scraming . U نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
He kept glancing toward the entrance. U او دائما به سمت در ورودی نگاه می انداخت.
Such exravagance reduced her to beggary . U این ولخرجی با لاخره اورابگدایی انداخت
it turned my head U سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
ppm U Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
may U ممکن است میتوان
presumedly U بجرات میتوان گفت
sure enough U میتوان یقین کردکه
it is safe to say U بخوبی میتوان گفت
The incident set off a debate. U این رویداد بحثی را به راه انداخت [برانگیخت] .
IBM U اصط لاح کلی برای کامپیوتر شخصی که با سخت افزار و نرم افزار کامپیوتر IBM سازگار است بدون توجه به اینکه پردازنده Intel از کدام استفاده میکند. حاوی با EISA,ISA یا MCA است
can one pass it with safety? U ایا میتوان بیخطر ازانجاگذرنمود
penny bank U بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
the best thatone can do U بهترین کاری که میتوان کرد
She created a grave scandal . You cant imagine what a scene she made . U جنجالی (الم شنگه یی ) راه انداخت که نگه ونپرس
solid U رنگی که روی صفحه نمایش نمایش داده میشود یا روی چاپگر رنگی چاپ میشود بدون اینکه ترکیب شود
solids U رنگی که روی صفحه نمایش نمایش داده میشود یا روی چاپگر رنگی چاپ میشود بدون اینکه ترکیب شود
penny worth U انچه برابر یک پنی میتوان خرید
he is something of a musician U تا اندازهای میتوان اوراموسیقی دان شمرد
milch cow U کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
it may be presumed that U احتمال قوی میرود که میتوان فرض که
postponements U تعویق
postponement U تعویق
procrastination U تعویق
mora U تعویق
retardment U تعویق
deferment U تعویق
retardation U تعویق
supersedure U تعویق
rocking stone U سنگ بزرگی که باندک زوری میتوان انراغلتانید
extensiontable U میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
put off U عذر تعویق
suspense U در حال تعویق
prorogation U اطاله تعویق
procrastinator U تعویق انداز
suspends U به تعویق انداختن
cunctation U مکث تعویق
postponing U به تعویق انداختن
suspending U به تعویق انداختن
suspend U به تعویق انداختن
to delay U به تعویق انداختن
supersedure U تعویق اندازی
postpones U به تعویق انداختن
postponed U به تعویق انداختن
abeyance or adeyancy U تعلیق تعویق
to put off U به تعویق انداختن
postpone U به تعویق انداختن
to defer U به تعویق انداختن
to postpone U به تعویق انداختن
imparlance U تعویق دعوا
accelerationists U شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
provided he goes at once U بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
clevis pin U پینی که یک طرف ان رزوه شده و میتوان به ان مهره بست
that fruit packs easily U ان میوه را باسانی میتوان توی فرف یا حلبی ریخت
reversible propeller U ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
deferred dobit U تعویق در پرداخت هزینه
postponemnet of inception U تعویق شروع کار
suspension of the game U تعویق و تاخیر بازی
dowsing rod U چوبی که برخی برانندکه بوسیله ان میتوان باب یافلزات زیرزمین پ
passing lane U فاصله بین دو یار که میتوان از انجا توپ را پاس داد
suspensory U موجب تعویق بیضه بند
to stay something U موقتا به تعویق انداختن [قانون]
variable sweep U ایرفویلی که چنان لوله شده که میتوان زاویه سویپ ان راتغییر داد
assembly U 1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
hyperfocal distance U نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
thermoplastics U پلیمرهای ساختگی که میتوان انها را به دفعات نرم کرده وبه شکل دیگری دراورد
controllable twist U تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
ground adjustable propeller ملخی که گام آنرا تنها ازخارج و روی زمین میتوان تغییر داد و نه در حال پرواز
without any reservation U بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally U بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
to place somebody on probation U مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
to suspend somebody's sentence on probation U مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
unformed U بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
plea in abatement U دفاعی که باعث معلق ماندن یابه تعویق افتادن دعوی خواهان شود
flattest U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest U بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently U آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
Taoism U روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
wheatstone bridge U مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
we must see what can be done U به ببینم چه میتوان کرد بایددید چه میشود کرد
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
parataxis U مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
achylous U بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched U بدون انشعاب بدون شعبه
offhand U بدون مقدمه بدون تهیه
unstressed U بدون اضطراب بدون کشش
exercised U فعالیت
activation U فعالیت
actuality U فعالیت
activeness U فعالیت
function U فعالیت
functioned U فعالیت
exercises U فعالیت
exercise U فعالیت
functions U فعالیت
activities U فعالیت
activity U فعالیت
stirrings U فعالیت
acting U فعالیت
stirred U فعالیت
stir U فعالیت
stirs U فعالیت
mathematical school U مکتبی که مسائل اقتصادی را از دیدگاه ریاضی مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد از جمله اقتصاددانان این مکتب میتوان از استانلی جونز و لئون والراس نام برد
business activity U فعالیت بازرگانی
activity analysis U تحلیل فعالیت
activates U به فعالیت پرداختن
on stream U درحال فعالیت
activating U به فعالیت پرداختن
activity quotient U بهر فعالیت
cerebration U فعالیت مغزی
inactivity U عدم فعالیت
activity rate U نرخ فعالیت
auxiliary activity U فعالیت فرعی
activity ratio U نسبت فعالیت
optical activity U فعالیت نوری
operating level U سطح فعالیت
operant U فعالیت کننده
event U عمل یا فعالیت
off year U سال کم فعالیت
activation U به فعالیت دراوردن
advertising campaign U فعالیت تبلیغاتی
operational environment U محیط فعالیت
publicity drive U فعالیت تبلیغاتی
low activity U فعالیت پایین
activity time U زمان هر فعالیت
activity wheel U گردونه فعالیت
activated U به فعالیت پرداختن
turn over U عایدی فعالیت
activity of soil U فعالیت خاک
somatotonic U فعالیت گرا
somatotonia U فعالیت گرایی
reactivation U فعالیت مجدد
critical activity U فعالیت بحرانی
activity cycle U چرخه فعالیت
activity coefficient U ضریب فعالیت
politicking U فعالیت سیاسی
events U عمل یا فعالیت
random activity U فعالیت تصادفی
activity chart U نمودار فعالیت
activity light U چراغ فعالیت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com