English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
flow cycle U مدار ترتیب کار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
basic circuit arrangement U ترتیب مدار ساده
Other Matches
duplex U مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
duplexes U مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
random processing U پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
schedules U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
pad U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
composite circuit U مدار الکترونیکی که از چندین مدار و قطعه کوچکتر تشکیل شده است
switching U مدار الکترونیکی که میتواند پیام ها را از یک خط یا مدار د مرکز کنترل به دیگری ارسال کند
chains U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
inferior planet U سیارهای که مدار گردش ان کوچکتر از مدار زمین میباشد
pinned U یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pinning U یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pin U یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
firing order U ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
mask design U اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
powder train U مدار خرج مدار باروت
firing circuit U مدار چاشنی مدار انفجار
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
one hook U مدار انفجاری که فقط به یک عامل انفجاری نیاز دارد مدار یک عامله
interface U 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interfaces U 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
gradient circuit U مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
ordonnance U ترتیب
out of kelter U بی ترتیب
sequences U ترتیب
sequence U ترتیب
to make an arrangement U ترتیب
pial U بی ترتیب
disorderly U بی ترتیب
collocation U ترتیب
order U ترتیب
lay out U ترتیب
systems U ترتیب
kelter or kilter U ترتیب
kelter U ترتیب
regularities U ترتیب
regularity U ترتیب
catenation U ترتیب
in series U به ترتیب
configurations U ترتیب
configuration U ترتیب
immethodical U بی ترتیب
arr U ترتیب
to order <idiom> U به ترتیب
randomly U بی ترتیب
random U بی ترتیب
system U ترتیب
managements U ترتیب
arrangements U ترتیب
arrangement U ترتیب
organisations U ترتیب
organization U ترتیب
organizations U ترتیب
ataxic U بی ترتیب
respectively U به ترتیب
set up U ترتیب
serialization U ترتیب
arrangment U ترتیب
arramgement U ترتیب
management U ترتیب
ordering U ترتیب
anomaly U بی ترتیب
anomalies U بی ترتیب
orderless U بی ترتیب
orderliness U ترتیب
regvlarity U ترتیب
irregular U بی ترتیب
assortment U ترتیب
assortments U ترتیب
sequencing U ترتیب دهی
sequencing U ترتیب گذاری
march order U ترتیب راهپیمایی
precedence U ترتیب تقدم
partial order U پاره ترتیب
lighting scheme U ترتیب روشنایی
trains U نظم ترتیب
train U نظم ترتیب
random fill U خاکریز بی ترتیب
formation U ترتیب قرارگرفتن
sequence U رشته ترتیب
sequencer U ترتیب سنج
schemed U ترتیب رویه
partial order U ترتیب جزئی
order of battle U ترتیب نیرو
rearrangements U ترتیب مجدد
instrumentation U ترتیب اهنگ
relative location U ترتیب نسبی
sequence U ترتیب دادن
sequences U ترتیب دادن
sequences U رشته ترتیب
sequence check U مقابله ترتیب
rearrangement U ترتیب مجدد
rearrngement U ترتیب مجد د
sequence control U کنترل ترتیب
sequence counter U ترتیب شمار
sequence number U شماره ترتیب
trained U نظم ترتیب
permanencies U ترتیب همیشگی
connecting arrangement U ترتیب پیوسته
connecting arrangement U ترتیب متصل
make-up U ترتیب گریم
disordered U بی ترتیب اشفته
control sequence U ترتیب کنترل
critical assembly U ترتیب بحرانی
curialism U ترتیب دربارپاپ
data set U ترتیب داده
decreasing order U ترتیب کاهنده
descending order U ترتیب نزولی
permanency U ترتیب همیشگی
compose sequence U ترتیب ساختگی
ascending order U ترتیب صعودی
arrengement U ترتیب دادن
birth order U ترتیب ولادت
alphabetical order U ترتیب رکوردها
calling sequence U ترتیب فراخوانی
castrametation U فن ترتیب اردو
orchestrations U ترتیب هم اهنگی
orchestration U ترتیب هم اهنگی
schemes U ترتیب رویه
scheme U ترتیب رویه
collating sequence U ترتیب تلفیقی
descending sort U ترتیب نزولی
desultorily U بطور بی ترتیب
dress U ترتیب دادن
gradational U به ترتیب درجه
ratings U ترتیب تقدم
rating U ترتیب تقدم
in chronological order U به ترتیب تاریخ
indue order U به ترتیب صحیح
line-ups U به ترتیب ایستادن
line-up U به ترتیب ایستادن
line up U به ترتیب ایستادن
tactics U نظم و ترتیب
kelter U بی ترتیب مختل
systems U نظم ترتیب
dresses U ترتیب دادن
discipline U تادیب ترتیب
expandede order U ترتیب مبسوط
firing order U ترتیب احتراق
first in first out U به ترتیب ورود
runs U ترتیب محوطه
run U ترتیب محوطه
fifo U به ترتیب ورود
ordains U ترتیب دادن
ordaining U ترتیب دادن
ordained U ترتیب دادن
ordain U ترتیب دادن
disciplining U تادیب ترتیب
disciplines U تادیب ترتیب
system U نظم ترتیب
at the same time [on the other hand] <adv.> U به ترتیب دیگر
on the other side <adv.> U به ترتیب دیگر
on the other hand <adv.> U به ترتیب دیگر
layout U ترتیب وسایل
word order U ترتیب واژه ها
to map out U ترتیب دادن
untune U بی ترتیب کردن
by the same token <adv.> U به ترتیب دیگر
layouts U ترتیب وسایل
apart from that <adv.> U به ترتیب دیگر
alternatively <adv.> U به ترتیب دیگر
In this order. In this way. U باین ترتیب
arrangements U ترتیب تنظیم
arrangement U ترتیب اصلاح
for this purpose <adv.> U به این ترتیب
hereto <adv.> U به این ترتیب
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگر
concerning this <adv.> U به این ترتیب
arrangement U ترتیب تنظیم
sort order U نظم ترتیب
chronological U به ترتیب تاریخ
hereunto <adv.> U به این ترتیب
on this <adv.> U به این ترتیب
rough and tumble U بی نظم و ترتیب
as to that <adv.> U به این ترتیب
arrangements U ترتیب اصلاح
sort key کلید ترتیب
dictionary sort U ترتیب واژه نامهای
balustrade Order U ترتیب نرده ستون ها
order U ترتیب انجام کار
ranks U طلب شده ترتیب
ranked U طلب شده ترتیب
match maker U ترتیب دهنده مسابقه
rank U طلب شده ترتیب
fifo U خروج به ترتیب ورود
data access arangement U ترتیب دستیابی داده ها
daa U ترتیب دستیابی داده ها
order of fire U ترتیب احتراق موتور
order of fire U ترتیب توالی اتش
phase out U به ترتیب خارج کردن
queue U که به ترتیب بررسی می شوند
phase in U به ترتیب داخل شدن
chronologically U به ترتیب زمان یا تاریخ
pagination U ترتیب صفحات در کتاب
chronological U ترتیب زمانی وقوع
arranging U ترتیب دادن اراستن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com