English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 226 (640 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
abridge U مختصر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
outline U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlined U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlines U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlining U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
abbreviate U مختصر یا مفید کردن
abbreviates U مختصر یا مفید کردن
abbreviating U مختصر یا مفید کردن
shorten U مختصر کردن کاستن
shortened U مختصر کردن کاستن
shortens U مختصر کردن کاستن
simplifies U اسان تر کردن مختصر کردن
simplifies U مختصر کردن اسانتر کردن
simplify U اسان تر کردن مختصر کردن
simplify U مختصر کردن اسانتر کردن
simplifying U اسان تر کردن مختصر کردن
simplifying U مختصر کردن اسانتر کردن
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
precise U مختصر کردن مختصر
look in U دیدن کردن مختصر
out lawry U طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
step in U بازدید مختصر وکوتاهی کردن
to d. into a book U نگاه مختصر بکتابی کردن
to run in to a person U دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
Other Matches
synoptic U مختصر
little U مختصر
shorter U مختصر
abbreviated U مختصر
shortest U مختصر
partial U مختصر
summaries U مختصر
short U مختصر
brief U مختصر
fleeting <adj.> U مختصر
curt <adj.> U مختصر
succinct <adj.> U مختصر
concise <adj.> U مختصر
compend U مختصر
viz U مختصر
terse U مختصر
terser U مختصر
tersest U مختصر
abstracted U مختصر
concise U مختصر
summary U مختصر
short <adj.> U مختصر
short term U مختصر
epitome U مختصر
tis U مختصر ti is
briefed U مختصر
laconic U مختصر گو
grammalogue U مختصر
briefest U مختصر
gnomical U مختصر
febricula U تب مختصر
sum U مختصر
abridged U مختصر
briefer U مختصر
laconically U مختصر گو
incomprehensive U مختصر
sums U مختصر
succinct U مختصر
squabbles U نزا مختصر
grind out U پیشروی مختصر
squabbled U نزا مختصر
squabble U نزا مختصر
squabbling U نزا مختصر
inking U اطلاع مختصر
comedietta U کمدی مختصر
let us be brief U مختصر کنیم
lacanic U مختصر و مفید
snacks U خوراک مختصر
curtailing U مختصر نمودن
scumble U مالش مختصر
brachygraphy U مختصر نویسی
shorthand U مختصر نویسی
my initials are s.h U امضای مختصر من
briefest U کوتاه مختصر
tendencies U علاقه مختصر
briefed U کوتاه مختصر
tot U یادداشت مختصر
tots U یادداشت مختصر
short and sweet <idiom> U مختصر ومفید
paraph U امضای مختصر
petit mal U صرع مختصر
brief U کوتاه مختصر
compendium U مختصر کوتاهی
briefer U کوتاه مختصر
handlist U فهرست مختصر
tendency U علاقه مختصر
potluck U غذای مختصر
concisely U بطور مختصر
nodding acquaintance آشنایی مختصر
velitation U جنگ مختصر
shortener U مختصر کننده
apercu U خلاصه مختصر
click U صدای مختصر
clicked U صدای مختصر
clicks U صدای مختصر
telegraphic U تلگرافی مختصر
snack U خوراک مختصر
tiffin U ناهار مختصر
curtailed U مختصر نمودن
cheep U اشاره مختصر
synopsis U اجمال مختصر
synopses U اجمال مختصر
curtails U مختصر نمودن
summaries U خلاصه مختصر
contracted U مختصر محدود
briefly speaking U مختصر کنیم
flashed U روشنایی مختصر
summary U خلاصه مختصر
pithy U مختصر ومفید
flash U روشنایی مختصر
simplifier U مختصر کننده
curtail U مختصر نمودن
flashes U روشنایی مختصر
pull U برتری جزئی و مختصر
byword U اشاره یانگاه مختصر
blockhouse U بنای استحکامی مختصر
prospectus U شرح حال مختصر
simplification U تسهیل مختصر سازی
abriviated addressing U ادرس مختصر شده
feather U فشار مختصر به گاز
metastable U دارای ثبات مختصر
in a nutshell U بطور خیلی مختصر
spot U زمان مختصر لحظه
prospectuses U شرح حال مختصر
spots U زمان مختصر لحظه
simplifications U تسهیل مختصر سازی
bowing acquaintance آشنایی مختصر سلامی و بس
pulls U برتری جزئی و مختصر
briefly <adv.> U بصورت مختصر و مفید
pittance U کمک هزینه مختصر
compendious U موجز مختصر ومفید
curtly <adv.> U بصورت مختصر و مفید
pocket expenses U هزینه مختصر شخصی
bywords U اشاره یانگاه مختصر
compendiously <adv.> U بصورت مختصر و مفید
simplifcation U ساده گردانی مختصر سازی
multocular U مختصر و مفید کوتاه و سودمند
blinked U نادیده گرفته نگاه مختصر
simplification U ساده گردانی مختصر سازی
smacks U چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
simplifications U ساده گردانی مختصر سازی
blink U نادیده گرفته نگاه مختصر
billets U ورقه جیره یادداشت مختصر
blinks U نادیده گرفته نگاه مختصر
billeting U ورقه جیره یادداشت مختصر
billet U ورقه جیره یادداشت مختصر
billeted U ورقه جیره یادداشت مختصر
smack U چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
smacked U چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
flash U ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
nuance U اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
nuances U اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
flashed U ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashes U ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
luncheonettes U رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
That is it in a nutshell. U موضوع به طور خیلی مختصر اینطوری است.
luncheonette U رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
absorption representation U [حذف یا مختصر سازی جزییات در ترسیم ساختمان یا مناظر آن]
mnemonic U حامت مختصر کلمه یا تابع که برای یادآوری کمک میکند.
sclaff U تماس چوگان بازمین قبل از خوردن به توپ ضربت مختصر
action architecture U [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
shortening reaction U واکنش مختصر واکنش کوتاه کننده
tints U رنگ مختصر سایهء رنگ
stenography U مختصر نویسی کوتاه نویسی
tint U رنگ مختصر سایهء رنگ
tinting U رنگ مختصر سایهء رنگ
glance U نگاه نگاه مختصر
glanced U نگاه نگاه مختصر
glances U نگاه نگاه مختصر
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com