Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
bundle
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to form into groups
U
دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
sorted
U
دسته دسته کردن
regiment
U
دسته دسته کردن
distribute
U
دسته دسته کردن
classify
U
دسته دسته کردن
assort
U
دسته دسته کردن
groups
U
دسته دسته کردن
windrow
U
دسته دسته کردن
sorts
U
دسته دسته کردن
regiments
U
دسته دسته کردن
group
U
دسته دسته کردن
sort
U
دسته دسته کردن
mounting
U
دسته و پشت بند دسته شمشیر
wreathes
U
گل ها را دسته کردن
batching
U
دسته کردن
wreathed
U
گل ها را دسته کردن
wreathe
U
گل ها را دسته کردن
sheaf
U
دسته کردن
bundling
U
دسته کردن
wreathing
U
گل ها را دسته کردن
truss
U
دسته کردن
trussed
U
دسته کردن
bands
U
دسته کردن
band
U
دسته کردن
faggot
U
دسته کردن
trusses
U
دسته کردن
bundle
U
دسته کردن
trussing
U
دسته کردن
faggots
U
دسته کردن
fagot
U
دسته کردن
cluster
U
دسته کردن
bundles
U
دسته کردن
aggroup
U
دسته کردن
nosegay
U
دسته گل یایک دسته علف
sort
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
sorted
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
grade
U
دسته بندی کردن
categorizes
U
دسته بندی کردن
ratings
U
دسته بندی کردن
groupage
U
دسته بندی کردن
cluster bombs
U
سنبله دسته کردن
categorizing
U
دسته بندی کردن
resorted
U
دسته بندی کردن
quire
U
کاغذ را دسته کردن
cluster bomb
U
سنبله دسته کردن
categorize
U
دسته بندی کردن
grades
U
دسته بندی کردن
cluster
U
سنبله دسته کردن
categorising
U
دسته بندی کردن
classifying
U
دسته بندی کردن
regimentalation
U
دسته بندی کردن
categorises
U
دسته بندی کردن
sort
U
دسته بندی کردن
categorised
U
دسته بندی کردن
groups
U
دسته بندی کردن
resorts
U
دسته بندی کردن
record blocking
U
دسته کردن رکوردها
categorized
U
دسته بندی کردن
to form into groups
U
دسته بندی کردن
to categorize
U
دسته بندی کردن
group
U
دسته بندی کردن
to erect into
U
دسته بندی کردن به
team
U
دسته درست کردن
teams
U
دسته درست کردن
rally
U
دسته بندی کردن
resort
U
دسته بندی کردن
clusters
U
سنبله دسته کردن
classifies
U
دسته بندی کردن
rating
U
دسته بندی کردن
classify
U
دسته بندی کردن
To drop a brick .
<idiom>
U
دسته گل به آب دادن
[افتضاح کردن]
troupes
U
بصورت دسته حرکت کردن
rat
U
دسته خود را ترک کردن
To put ones foot in it .
<idiom>
U
دسته گل به آب دادن
[افتضاح کردن]
choruses
U
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
chorus
U
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
chorused
U
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
To make a gaffe .
<idiom>
دسته گل به آب دادن
[افتضاح کردن]
troupe
U
بصورت دسته حرکت کردن
chorusing
U
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
gang
U
دسته جمعی عمل کردن
hand to hand
U
دسته و پنجه نرم کردن
hand-to-hand
U
دسته و پنجه نرم کردن
gangs
U
دسته جمعی عمل کردن
to make up hay in to bundles
U
علف خشک را دسته کردن
lorgnette
U
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnettes
U
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
ranks
U
درجه دادن دسته بندی کردن
rank
U
درجه دادن دسته بندی کردن
ranked
U
درجه دادن دسته بندی کردن
sheave
U
دسته کردن بصورت بافه دراوردن
beam
U
دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
beams
U
دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
to crack
[break up]
a gang
U
دسته جنایتکاران را منحل کردن
[اصطلاح روزمره]
bunches
U
دسته کردن خوشه کردن
bunch
U
دسته کردن خوشه کردن
batch
U
دسته کردن مجموع کردن
batches
U
دسته کردن مجموع کردن
bunched
U
دسته کردن خوشه کردن
bunching
U
دسته کردن خوشه کردن
to go a mumming
U
در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
to go on a picnic
U
بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
resorts
U
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resort
U
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
lot integrity
U
دسته بندی مهمات به حسب نوبه یا جدا کردن انها درانبار
resorted
U
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
they came in bands
U
دسته دسته امدند
assort
U
دسته دسته شدن
in detail
U
مفصلا دسته دسته
shoals of people
U
دسته دسته مردم
trooped
U
دسته دسته شدن
sects
U
دسته دسته مذهبی
sect
U
دسته دسته مذهبی
trooping
U
دسته دسته شدن
scores of people
U
دسته دسته مردم
streams of people
U
دسته دسته مردم
troop
U
دسته دسته شدن
coaction
U
عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
grade
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
dizen
U
دسته یا بسته کتان وکنف کتان را اماده کردن
lies
U
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie
U
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied
U
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
strike
U
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes
U
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
localizes
U
متمرکز کردن
centralizing
U
متمرکز کردن
centralised
U
متمرکز کردن
concentrates
U
متمرکز کردن
concenter
U
متمرکز کردن
localizing
U
متمرکز کردن
localising
U
متمرکز کردن
concentrating
U
متمرکز کردن
localises
U
متمرکز کردن
centralizes
U
متمرکز کردن
localize
U
متمرکز کردن
centralize
U
متمرکز کردن
center
U
متمرکز کردن
concentrate
U
متمرکز کردن
centralising
U
متمرکز کردن
centralises
U
متمرکز کردن
epitomize
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomised
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomises
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizing
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomising
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizes
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomized
U
متمرکز کردن مجسم کردن
fixate
U
محکم کردن متمرکز کردن
focuses
U
متمرکز کردن توجه
focussing
U
متمرکز کردن توجه
focalize
U
درکانون متمرکز کردن
focus
U
متمرکز کردن توجه
focused
U
متمرکز کردن توجه
focussed
U
متمرکز کردن توجه
decentralization
U
غیر متمرکز کردن
focusses
U
متمرکز کردن توجه
pool
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pools
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pooled
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
scores
U
دسته دسته
sheaf
U
دسته
classing
U
دسته
skulks
U
دسته
hilt
U
دسته
skulking
U
دسته
skulk
U
دسته
groups
U
دسته
kindest
U
دسته
ranges
U
دسته
skulked
U
دسته
cheque book
U
دسته چک
gang
U
دسته
levers
U
دسته
processions
U
دسته
horde
U
دسته
lever
U
دسته
A bouquet (bunch)of flowers.
U
دسته گه
tufts
U
دسته
haft
U
دسته
bail arm
U
دسته
hilts
U
دسته
detachments
U
دسته
groups
U
دسته دسته
detachment
U
دسته
genus
U
دسته
tuft
U
دسته
skein
U
دسته
platoon
U
دسته
category
U
دسته
ringleaders
U
سر دسته
faggot
U
دسته
classed
U
دسته
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com