Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (44 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
worm
U
مارپیچ کردن
wormed
U
مارپیچ کردن
worms
U
مارپیچ کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
thread
U
دنده دار کردن مارپیچ
threads
U
دنده دار کردن مارپیچ
Other Matches
slaloms
U
مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
slalom
U
مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
spirals
U
مارپیچ
spiraled
U
مارپیچ
spiralled
U
مارپیچ
spiraling
U
مارپیچ
helix
U
مارپیچ
spiry
U
مارپیچ
hair pin bend
U
مارپیچ
pinwheel
U
مارپیچ
serpentiform
U
مارپیچ
gyroidal
U
مارپیچ
spiralling
U
مارپیچ
wedel
U
مارپیچ
flexuose
U
مارپیچ
spiral
U
مارپیچ
spiriferous
U
مارپیچ
inside thread
U
مارپیچ داخلی
snake
U
مارپیچ رفتن
snaked
U
مارپیچ رفتن
inflationary spiral
U
مارپیچ تورمی
double helix
U
مارپیچ دوگانه
labyrinth
U
پلکان مارپیچ
dancer
U
پله مارپیچ
snakes
U
مارپیچ رفتن
balanced winder
U
پله مارپیچ
helix angle
U
زاویه مارپیچ
left hand helix
U
مارپیچ به سمت چپ
newel spindle
U
مارپیچ پله
spiral spring
U
فنر مارپیچ
caracol
U
پله مارپیچ
labyrinths
U
پلکان مارپیچ
caracole
U
پله مارپیچ
mercury thread
U
مارپیچ جیوهای
right handed helix
U
مارپیچ راستگرد
twist drill
U
مته مارپیچ
wedelen
U
مارپیچ زدن
hair pin bend
U
مارپیچ کوهستان
giant slalmon
U
مارپیچ بزرگ
corkscrew staircase
U
پلکان مارپیچ
helical spring
U
متر مارپیچ
sinistrorsal helix
U
مارپیچ چپ گرد
spirally
U
بطور مارپیچ
left handed helix
U
مارپیچ چپ گرد
snake fence
U
نرده مارپیچ
screw auger
U
مته مارپیچ
spiral drill
U
مته مارپیچ
spiral test
U
ازمون مارپیچ
spiral stairs
U
پلکان مارپیچ
spiral reinforcement
U
فولادگذاری مارپیچ
coils
U
مارپیچ سیم پیچ
spiral
U
حلزونی فنر مارپیچ
coil
U
مارپیچ سیم پیچ
coiled
U
مارپیچ سیم پیچ
spirality
U
شکل مارپیچ یا حلزونی
metal filament
[رشته مارپیچ فلزی]
dogleg
U
پله کان مارپیچ
serpentine
U
شکل مارپیچ مارمانند
spire
U
ساقه باریک مارپیچ
spires
U
ساقه باریک مارپیچ
box spring
U
فنر مارپیچ تختخواب
spiral
U
بشکل مارپیچ دراوردن
spiraled
U
حلزونی بشکل مارپیچ
spirals
U
بشکل مارپیچ دراوردن
spiraled
U
بشکل مارپیچ دراوردن
spirals
U
حلزونی بشکل مارپیچ
spiralling
U
حلزونی فنر مارپیچ
spiralled
U
حلزونی بشکل مارپیچ
spiralling
U
بشکل مارپیچ دراوردن
spiralling
U
حلزونی بشکل مارپیچ
spiraled
U
حلزونی فنر مارپیچ
spiralled
U
بشکل مارپیچ دراوردن
spiraling
U
حلزونی بشکل مارپیچ
spiraling
U
بشکل مارپیچ دراوردن
spirals
U
حلزونی فنر مارپیچ
newel
U
تیرمیان پلکان مارپیچ
spiralled
U
حلزونی فنر مارپیچ
spiral
U
حلزونی بشکل مارپیچ
spirochaeta
U
هر نوع باکتری مارپیچ
spirochaete
U
هر نوع باکتری مارپیچ
spiraling
U
حلزونی فنر مارپیچ
spirochete
U
هر نوع باکتری مارپیچ
helical binding
U
دورپیچی مارپیچ وار
newels
U
ستون پلکان مارپیچ
newels
U
تیرمیان پلکان مارپیچ
newel
U
ستون پلکان مارپیچ
flexural
U
پیچ وخم دار مارپیچ
mazes
U
پیچ وخم پلکان مارپیچ
flexuous
U
پیچ وخم دار مارپیچ
helicoid
U
بشکل پوسته حلزون مارپیچ
maze
U
پیچ وخم پلکان مارپیچ
Hertfordshire spike
U
[میل بالای مناره مارپیچ]
snail
U
بشکل مارپیچ جلو رفتن
fleche
U
میل بالای مناره مارپیچ
snails
U
بشکل مارپیچ جلو رفتن
seelos
U
دروازه بشکل اچ در مارپیچ کوچک
aerial cartwheel
U
مارپیچ همراه با پرش وچرخش
turbinate
U
فرفرهای مانند مخروط وارونه مارپیچ
capacole
U
چرخش بطرف چپ وراست پلکان مارپیچ
simple motion
U
حرکت ساده در خط مستقیم یادایره یا مارپیچ
slalomist
U
مسابقه دهنده اسکی روی اب مارپیچ
solenoid
U
سیم پیچی بشکل استوانه برای ایجاد میدان مغناطیسی مارپیچ کهربایی
orthoferrite
U
یک ماده که به صورت طبیعی وجود دارد و از نواحی متناوب مارپیچ با پلاریته مغناطیسی متضاد تشکیل یافته است
acrostolium
U
[قسمتی از دماغه کشتی در ناو جنگی باستان مه معمولا مدور، مارپیچ یا شکلی شبیه حیوانات داشته است.]
spiral of wages and prices
U
حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com