Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Perhaps you expect me to work like an automaton ( robot ) .
U
لابد انتظاری داری مثل یک ماشین کار کنم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Perhaps you are waiting for the plums fall into your mouth.
U
لابد انتظار داری که لقمه را بجوند ودهانت بگذارند
must
U
لابد
dude ranch
U
گله داری واسب سواری وحشم داری
anticipatory error
U
خطای انتظاری
anticlimactic
U
خلاف انتظاری
anticipatory response
U
پاسخ انتظاری
zero wait state computer
U
کامپیوتر با وضعیت انتظاری صفر
You deserve it.
U
حق داری ( استحقاق آنرا داری )
statecraft
U
کشور داری ملک داری
collapse capitalism
U
فروپاشی سرمایه داری سقوط سرمایه داری
marxist economics
U
نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
hoped
U
امیدواری چشم داشت چشم انتظاری
hope
U
امیدواری چشم داشت چشم انتظاری
hoping
U
امیدواری چشم داشت چشم انتظاری
hopes
U
امیدواری چشم داشت چشم انتظاری
self binder
U
ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal
U
نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed .
U
نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
machinist
U
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinists
U
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
capitalism
U
کاپیتالیزم سیستم سرمایه داری سیستم سرمایه گرایی سرمایه داری
cybernetics
U
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading
U
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe
U
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machines
U
ماشین کردن با ماشین رفتن
machined
U
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines
U
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
U
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined
U
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
U
ماشین کردن با ماشین رفتن
cross compiler
U
کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
fax
U
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed
U
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxing
U
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes
U
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler
U
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill
U
ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
assembles
U
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled
U
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble
U
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler
U
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
tensility
U
کش داری
blind man's buff
U
از من داری
wet storage
U
تر داری
grittiness
U
شن داری
bigamy
U
دو زن داری
bulkiness
U
تنه داری
bean caper
U
پیرسن داری
bulkiness
U
جثه داری
bank protection
U
ساحل داری
angularity
U
گوشه داری
cellarge
U
حق انبار داری
viscosity
U
شیره داری
vigilance
U
شب زنده داری
anti capitalist
U
ضد سرمایه داری
blind mans buff
U
ازمن داری
angularity
U
زاویه داری
angulation
U
زاویه داری
trusteeship
U
امانت داری
trusteedhip
U
امانت داری
fisk
U
خزانه داری
serrulation
U
دندانه داری
self restraint
U
خود داری
house work
U
خانه داری
household art
U
هنرخانه داری
rhythmicity
U
نواخت داری
retenv
U
خود داری
bursaries
U
خزانه داری
incumbency
U
عهده داری
pernoctation
U
شب زنده داری
patchiness
U
وصله داری
lucubration
U
شب زنده داری
notbility
U
خانه داری
refusal
U
خود داری رد
slaveholding
U
برده داری
tresury general
U
خزانه داری کل
housekeeping
U
خانه داری
treasury general
U
خرانه داری کل
treasurership
U
خزانه داری
tenancies
U
اجاره داری
tenancy
U
اجاره داری
conchiferous
U
داری صدف
continenece
U
خود داری
creaminess
U
خامه داری
stigmatism
U
خال داری
fasting
U
روزه داری
dry storage
U
خشک داری
spinosity
U
سیخ داری
refusals
U
خود داری رد
non commital
U
خود داری
altruism
U
همگونه داری
capitalism
U
سرمایه داری
slavery
U
برده داری
night waking
U
شب زنده داری
wakefulness
U
شب زنده داری
tenure
U
اجاره داری
treasury
U
خزانه داری
leasehold
U
اجاره داری
sang froid
U
خود داری
bursary
U
خزانه داری
communism
U
مردم داری
thrift
U
خانه داری
Exchequer
U
خزانه داری
quartermaster
U
سررشته داری
sang-froid
U
خود داری
wakes
U
شب زنده داری
vigils
U
شب زنده داری
charges
U
عهده داری
wake
U
شب زنده داری
leasing
U
اجاره داری
menage
U
خانه داری
charge
U
عهده داری
abstinence;or abstinency
U
خود داری
waked
U
شب زنده داری
quartermasters
U
سررشته داری
farming
U
مزرعه داری
vigil
U
شب زنده داری
to govern one's passions
U
خود داری کردن
chests
U
تابوت خزانه داری
chest
U
تابوت خزانه داری
explicit rent
U
اجاره داری کردن
continence
U
خویشتن داری پرهیزگاری
bourgeoisie
U
سرمایه داری بورژوازی
day nursery
U
بچه داری در روز
day nurseries
U
بچه داری در روز
double entry
U
دفتر داری مضاعف
spatiality
U
فضا داری فضائیت
home economics
U
اقتصاد خانه داری
joint tenancy
U
اجاره داری مشترک
joint tenancy
U
شرکت در اجاره داری
precapitalism
U
ماقبل سرمایه داری
precapitalism
U
پیش از سرمایه داری
keep house
U
خانه داری کردن
keepworthy
U
قابل نگه داری
land tenure
U
اجاره داری زمین
light housekeeping
U
کارهای خانه داری
You have cobwebs in your head.
<idiom>
U
تو گچ تو سرت داری.
[اصطلاح]
nolle proseequi
U
خود داری از پی کرد
industrial capitalism
U
سرمایه داری صنعتی
procurator general
U
کفیل خزانه داری
Chancellor of the Exchequer
U
وزیر خزانه داری
Chancellors of the Exchequer
U
وزیر خزانه داری
capitalistic
U
منسوب به سرمایه داری
get by
U
نگه داری کردن
capitalism
U
رژیم سرمایه داری
house keeping operation
U
اعمال خانه داری
run the show
U
اختیار داری کردن
household art
U
اصول خانه داری
refrainment
U
خود داری اجتناب
housekeep
U
خانه داری کردن
mixed capitalism
U
سرمایه داری مختلط
black capitalism
U
سرمایه داری سیاه
chamberlainship
U
پرده داری گنجوری
keeps
U
حفافت امانت داری
keep
U
حفافت امانت داری
refrains
U
خود داری کردن
refraining
U
خود داری کردن
refrained
U
خود داری کردن
refrain
U
خود داری کردن
wakes
U
شب زنده داری کردن
quartermasters
U
رسته سررشته داری
What do you feel like having today?
U
امروز تو به چه اشتها داری؟
capitalist system
U
نظام سرمایه داری
baby-sitting
U
بچه داری کردن
baby-sits
U
بچه داری کردن
baby-sit
U
بچه داری کردن
baby-sat
U
بچه داری کردن
baby sit
U
بچه داری کردن
quartermaster
U
رسته سررشته داری
succulence
U
اب داری حالت ابکی
To keep late nights
[hours]
شب زنده داری کردن
How old are you?Whats your age?
U
چند سال داری ؟
capitalist countries
U
کشورهای سرمایه داری
waked
U
شب زنده داری کردن
to keep shop
U
دکان داری کردن
to rule the roast
U
اختیار داری کردن
angularity
U
زاویه داری لاغری
wake
U
شب زنده داری کردن
to keep house
U
خانه داری کردن
advanced capitalism
U
سرمایه داری پیشرفته
holding
U
متصرفی اجاره داری
to possess oneself
U
خود داری کردن
bailment
U
امانت داری سمساری
attorn
U
اجاره داری کردن
the machine is in operation
U
ماشین در گردش است ماشین دایر است
automated teller machine
U
ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
digital computer
U
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
d.c. machine
U
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
I cant be bothered. bother the flies!
U
برو بابا حوصله داری !
He has a glib (an oily, a persuasive,asmooth)tongue.
U
آدم سر وزبان داری است
Do you have an extra pen to lend me?
U
یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
mental reservation
U
خود داری از ذکر مطلبی
jointure
U
اجاره داری مشترک و مشاعی
Treasury Department
U
اداره خزانه داری
[ در آمریکا]
passive resistance
U
خود داری از قبول یاموافقت
laws of motion of capitalism
U
قوانین حرکت سرمایه داری
purulence
U
زخم چرکی چرک داری
quartermasters
U
فروشگاه وسایل سررشته داری
He is a brainy person .
U
آدم کله داری است
You really are cheeky!
U
واقعا" عجب رویی داری !
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com