English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
midsection U قطعه میانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
vermis U قطعه میانی مخچه
Other Matches
segmentation U تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
lobation U قطعه قطعه شدگی مقطع زائده اویخته
companion part U لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
planar U روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
fasts U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fastest U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
segment U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
dismantling shot U تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
segments U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment U قطعه قطعه کردن
fragments U قطعه قطعه کردن
segments U قطعه قطعه کردن
fragmentation U قطعه قطعه شدن
mainland U قطعه اصلی قطعه
fritter U قطعه قطعه کردن
fritters U قطعه قطعه کردن
sectional U قطعه قطعه بخشی
fragmenting U قطعه قطعه کردن
fragment U قطعه قطعه کردن
innermost U میانی
centrical U میانی
mesal U میانی
middle deck U پل میانی
midline U خط میانی
centric U میانی
center back U بک میانی
center land U خط میانی
mediating U میانی
mediate U میانی
mediums U میانی
mediated U میانی
mediates U میانی
medium U میانی
mesne U میانی
median U میانی
medial U میانی
inmost U میانی
mesial U میانی
mesail U میانی
intermediate office U مرکز میانی
ridge rope U سیم میانی
halfback U بازیگر میانی
halfback U بازیگرخط میانی
central reserve U سکوی میانی
intermediate anneal U التهاب میانی
intermediate link U حلقه میانی
intermediate layer U لایه میانی
intermediate oscillation U نوسان میانی
intermediate phase U فاز میانی
central strip U نوار میانی
intermediate transmitter U فرستنده میانی
intermediate terminal U ترمینال میانی
cut splice U پیوند میانی
meddled U میانی وسطی
dorsomedial U پشتی- میانی
drop keel U تیغه میانی
intermediate points U جهات میانی
buffer U حافظه میانی
intermediate plate U صفحه میانی
interphase U فاز میانی
intermediate image U تصویر میانی
lower boom U بوم میانی
i.f. U فرکانس میانی
intermediate U طبقه میانی
intermediate frequency tank circuit U فرکانس میانی
intermediate U عضو میانی
middle part U قسمت میانی
mesencephalon U مغز میانی
middle fraction U پاره میانی
middle fraction U جزء میانی
middle ear U گوش میانی
neutral conductor U سیم میانی
median income U درامد میانی
neutral wire U سیم میانی
interband U باند میانی
intermediate band U باند میانی
interconnection U اتصال میانی
lower boom U تیرک میانی
intermediate contact U کنتاکت میانی
intermediate distribution frame U مقسم میانی
middle insomnia U بیخوابی میانی
intermediate field U میدان میانی
intermediate frequency U فرکانس میانی
mid flap U فلپ میانی
center wing U بال میانی
middle layer U قشر میانی
median U سکوی میانی
center line U خط میانی زمین
meddle U میانی وسطی
intermediate fuse U فیوز میانی
meddles U میانی وسطی
middle U میانی وسطی
tun dish throught U پاتیل میانی
center circle U دایره میانی
tympanum U گوش میانی
middles U میانی وسطی
center section U بال میانی
intermediate zone U ناحیه ی میانی
mid U میانی وسطی
mid- U میانی وسطی
hogging U تنش میانی
midpoint U نقطه میانی
midpoints U نقطه میانی
center stripe U خط میانی زمین
midfield line U خط میانی زمین
midpoint rule U قاعده نقطه میانی
medial layer U لایه میانی [پزشکی]
media U پوشش میانی سرخرگ
centred U نقط ه میانی چیزی
intermediate frequency sensitivity U حساسیت فرکانس میانی
intermediate frequency section U مقطع فرکانس میانی
medium frequency motor U موتور با فرکانس میانی
intermediate frequency breakdown U شکست فرکانس میانی
middle lintel in window U وادار میانی پنجره
centre U نقط ه میانی چیزی
middle U منطقه میانی زمین
intermediate temperature U درجه حرارت میانی
intermediate roll stand U مقام نورد میانی
rail U الت میانی در و پنجره
intermediate frequency transformer U مبدل فرکانس میانی
medice U قسمت میانی زمین
Somewhere in the darkness U جایی در میانی تاریکی
deep U نقطه میانی سر پیچ
deeper U نقطه میانی سر پیچ
intermediate frequency stage U طبقه ی فرکانس میانی
centered U نقط ه میانی چیزی
deepest U نقطه میانی سر پیچ
amidship U قسمت میانی قایق
middles U منطقه میانی زمین
centers U نقط ه میانی چیزی
intermediate transformer U مبدل یا ترانسفورماتور میانی
bilge board U تخته میانی قایق
center U نقط ه میانی چیزی
interband telegraphy U تلگراف باند میانی
loomed U قسمت میانی پارو
central concrete membrane U پرده میانی بتنی
insulated intermediate layer U لایه میانی عایق
dermis U غشاء میانی پوست
intercedes U پادر میانی کردن
loom U قسمت میانی پارو
third ventricle U بطن میانی مغز
steering wheel hub U قسمت میانی غربالک
half length illusion U خطای ادراکی میانی
dorsomedial thalamus U تالاموس پشتی- میانی
grounded neutral U سیم میانی زمین
interceding U پادر میانی کردن
looming U قسمت میانی پارو
interjacent U میانی در میان افتاده
flankerback U بازیگر میانی جناح
center back U بازیگر میانی خط عقب
cif U فرمت میانی معروف
intermediate frequency amplification U تقویت فرکانس میانی
intercede U پادر میانی کردن
interceded U پادر میانی کردن
intermediate aperiodic circuit U مدار میانی اپریودیک
intermediate amplifier U تقویت کننده میانی
center ice circle U داره میانی زمین
intermediate repeater U تقویت کننده میانی
looms U قسمت میانی پارو
midpoints U نقطه میانی یا نزدیک مرکز
drawman U مرد میانی برای رویارویی
king-pendant U [تیر عمودی در خرپای میانی]
midpoint U نقطه میانی یا نزدیک مرکز
inflammation of the middle ear U عفونت گوش میانی [پزشکی]
otitis media [OM] U عفونت گوش میانی [پزشکی]
infection of the middle ear U عفونت گوش میانی [پزشکی]
middle ear inflammation [MEI] U عفونت گوش میانی [پزشکی]
big man U بازیگر میانی بیس بال
intermediate frequency band filter U صافی باند فرکانس میانی
midgut U قسمت میانی مجرای هاضمه
intermediate frequency amplifier U تقویت کننده فرکانس میانی
interband recombination U ترکیب مجدد باند میانی
mesoblast U لایه جرثومه میانی جنین
proxinal U نزدیک به تنه یا خط میانی بدن
image camera tube U لامپ تصویر میانی دوربین
thalamic U ماده خاکستری مغز میانی
seats U قسمت میانی زین اسب
mesocarp U قشر میانی غلاف میوه
seat U قسمت میانی زین اسب
seated U قسمت میانی زین اسب
trombone U شیپور دارای قسمت میانی متحرک
center ice spot U نقطه شروع در مرکز دایره میانی
center face off spot U نقطه شروع در مرکز دایره میانی
center piece U قسمت میانی اسباب روی میز
atrium U اطاق میانی خانههای روم قدیم
Midwestern U وابسته به ایالتهای میانی ایالت متحده
thalamus U تالاموس ماده خاکستری مغز میانی
set back U مهاجمی که پشت سر مدافع میانی است
anatomize U قطعه قطعه کردن تجزیه کردن
midcourt U منطقه میانی بین دیوار مقابل و عقب
interpage U در روی صفحههای میانی چاپ کردن یا نوشتن
Biedermeier U [سبک معماری، دکوراسیون و نقاشی اروپای میانی]
stapedial U وابسته به عضله واستخوان رکابی گوش میانی
standoff half U بازیگر میانی پشت خط تجمع برای دریافت توپ
ES IS U امکان مکان یابی router سیستم میانی بدهند
center forward U نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
endodontia U شاخهای از دندانپزشکی که درباره بیماریهای حفره میانی دندان بحث میکند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com