English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
intermediate transmitter U فرستنده میانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
signalling U 1-روش فرستنده برای هشدار به گیرنده برای ارسال یک پیام . 2-ارتباط با فرستنده درباره وضعیت گیرنده
agents U فرستنده
shipper U فرستنده
senders U فرستنده
agent U فرستنده
transmitting set U فرستنده
sending set U فرستنده
transmitter U فرستنده
transmitters U فرستنده
wireless station U فرستنده
dispatcher U فرستنده
forwarder U فرستنده
chooser U فرستنده
consignor U فرستنده
sender U فرستنده
noise transmitter U فرستنده پارازیت
service area U برد فرستنده
sending state U کشور فرستنده
pulse transmitter U فرستنده پالس
transmitter U فرستنده رادیویی
transmitter U دستگاه فرستنده
emergency transmitter U فرستنده اضطراری
intermediate transmitter U فرستنده واسطه
amateur station U فرستنده تفننی
amateur transmitter U فرستنده اماتور
broadcast station U ایستگاه فرستنده
forwarding country U کشور فرستنده
mobile station U فرستنده متحرک
transmitters U دستگاه فرستنده
consignor U فرستنده کالا
transmitters U فرستنده رادیویی
jamming transmitter U فرستنده پارازیت
transceiver U فرستنده و گیرنده
senders U فرستنده پیام
transreceiver U فرستنده و گیرنده
transmitting antenna U انتن فرستنده
sender U فرستنده پیام
television broadcasting station U فرستنده تلویزیون
long wave transmitter U فرستنده موج بلند
broadcasting station U ایستگاه رادیویی فرستنده
directional transmitter U فرستنده جهت دار
handsets U دستگاه فرستنده وگیرنده
handset U دستگاه فرستنده وگیرنده
amateur station call letters U علامت فرستنده تفننی
amateur bands U باندهای فرستنده تفننی
radio telephone transmitter U فرستنده تلفن بیسیم
directive sending U فرستنده جهت دار
shipper U فرستنده کالا با کشتی
reverse U داده ازگیرنده به فرستنده
reversing U داده ازگیرنده به فرستنده
reversed U داده ازگیرنده به فرستنده
reverses U داده ازگیرنده به فرستنده
handie talkie U فرستنده دستی کوچک
transceiver U دستگاه گیرنده فرستنده
impluse sender U فرستنده ضربه جریان
transmissive U انتقال دهنده فرستنده
median U میانی
center land U خط میانی
inmost U میانی
midline U خط میانی
innermost U میانی
centrical U میانی
centric U میانی
center back U بک میانی
medial U میانی
mediated U میانی
middle deck U پل میانی
mediates U میانی
mesne U میانی
mesial U میانی
mediating U میانی
mesal U میانی
mesail U میانی
mediums U میانی
medium U میانی
mediate U میانی
ultrashort wave transmitter U فرستنده موج خیلی کوتاه
cross talk U تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
squad cars U اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
squad car U اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
midsection U قطعه میانی
middle fraction U پاره میانی
middle fraction U جزء میانی
halfback U بازیگر میانی
halfback U بازیگرخط میانی
i.f. U فرکانس میانی
intermediate layer U لایه میانی
intermediate link U حلقه میانی
middle insomnia U بیخوابی میانی
middle part U قسمت میانی
intermediate anneal U التهاب میانی
middle U میانی وسطی
ridge rope U سیم میانی
dorsomedial U پشتی- میانی
drop keel U تیغه میانی
neutral wire U سیم میانی
neutral conductor U سیم میانی
interband U باند میانی
intermediate band U باند میانی
interconnection U اتصال میانی
intermediate phase U فاز میانی
interphase U فاز میانی
intermediate plate U صفحه میانی
intermediate points U جهات میانی
intermediate terminal U ترمینال میانی
mid flap U فلپ میانی
intermediate zone U ناحیه ی میانی
mesencephalon U مغز میانی
lower boom U بوم میانی
lower boom U تیرک میانی
middle ear U گوش میانی
intermediate oscillation U نوسان میانی
intermediate image U تصویر میانی
tun dish throught U پاتیل میانی
tympanum U گوش میانی
intermediate contact U کنتاکت میانی
intermediate distribution frame U مقسم میانی
intermediate field U میدان میانی
intermediate frequency U فرکانس میانی
intermediate frequency tank circuit U فرکانس میانی
intermediate fuse U فیوز میانی
middle layer U قشر میانی
median income U درامد میانی
intermediate U عضو میانی
intermediate office U مرکز میانی
center line U خط میانی زمین
central strip U نوار میانی
meddled U میانی وسطی
center section U بال میانی
central reserve U سکوی میانی
intermediate U طبقه میانی
midfield line U خط میانی زمین
meddles U میانی وسطی
center stripe U خط میانی زمین
meddle U میانی وسطی
middles U میانی وسطی
center circle U دایره میانی
midpoints U نقطه میانی
midpoint U نقطه میانی
median U سکوی میانی
center wing U بال میانی
hogging U تنش میانی
cut splice U پیوند میانی
buffer U حافظه میانی
mid- U میانی وسطی
mid U میانی وسطی
omnidirectional U گیرنده یا فرستنده امواج درجهت مناسب
maintain watch U مراقبت دایمی از پیام یک فرستنده رادیویی
carrier U فرستنده بار شرکت حمل و نقل
carriers U فرستنده بار شرکت حمل و نقل
transmitter signal element timing U زمان گیری عنصر سیگنال فرستنده
frequency drift U تغییر تدریجی فرکانس یک فرستنده یا اسلاتور
doppler effect U اثر برگشت امواج روی فرستنده
station break U وقفه برنامه فرستنده رادیویی وتلویزیونی
centered U نقط ه میانی چیزی
steering wheel hub U قسمت میانی غربالک
centre U نقط ه میانی چیزی
intercede U پادر میانی کردن
medice U قسمت میانی زمین
third ventricle U بطن میانی مغز
vermis U قطعه میانی مخچه
medial layer U لایه میانی [پزشکی]
centred U نقط ه میانی چیزی
intermediate transformer U مبدل یا ترانسفورماتور میانی
deep U نقطه میانی سر پیچ
intermediate temperature U درجه حرارت میانی
medium frequency motor U موتور با فرکانس میانی
rail U الت میانی در و پنجره
centers U نقط ه میانی چیزی
midpoint rule U قاعده نقطه میانی
loom U قسمت میانی پارو
loomed U قسمت میانی پارو
middle lintel in window U وادار میانی پنجره
looming U قسمت میانی پارو
looms U قسمت میانی پارو
middle U منطقه میانی زمین
interceding U پادر میانی کردن
intercedes U پادر میانی کردن
interceded U پادر میانی کردن
middles U منطقه میانی زمین
intermediate roll stand U مقام نورد میانی
deeper U نقطه میانی سر پیچ
insulated intermediate layer U لایه میانی عایق
intermediate frequency breakdown U شکست فرکانس میانی
intermediate amplifier U تقویت کننده میانی
intermediate frequency amplification U تقویت فرکانس میانی
dorsomedial thalamus U تالاموس پشتی- میانی
flankerback U بازیگر میانی جناح
grounded neutral U سیم میانی زمین
half length illusion U خطای ادراکی میانی
cif U فرمت میانی معروف
central concrete membrane U پرده میانی بتنی
intermediate aperiodic circuit U مدار میانی اپریودیک
center ice circle U داره میانی زمین
intermediate repeater U تقویت کننده میانی
interjacent U میانی در میان افتاده
interband telegraphy U تلگراف باند میانی
intermediate frequency sensitivity U حساسیت فرکانس میانی
intermediate frequency stage U طبقه ی فرکانس میانی
intermediate frequency section U مقطع فرکانس میانی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com