English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to kern a letter U فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
kerning U کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
to kern U کاهش دادن [و تنظیم کردن ] فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
automatic kerning U کاهش [و تنظیم ] خودکار فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
autokerning U کاهش [و تنظیم ] خودکار فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
blank character U دخشه فاصله
single space U در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
eurythmy U ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
eurhythmy U ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
shipshape U منظم کردن
regularises U منظم کردن
regularising U منظم کردن
regularized U منظم کردن
regularizes U منظم کردن
regularised U منظم کردن
arrays U منظم کردن
array U منظم کردن
to set in order U منظم کردن
to set to rights U منظم کردن
order U منظم کردن
regularizing U منظم کردن
regulater U منظم کردن
regularize U منظم کردن
rank U اراستن منظم کردن
tidy U پاکیزه منظم کردن
tidiest U پاکیزه منظم کردن
pick up U کندن منظم کردن
tidier U پاکیزه منظم کردن
tidied U پاکیزه منظم کردن
ranked U اراستن منظم کردن
tidying U پاکیزه منظم کردن
systemmatize U منظم یامرتب کردن
tidies U پاکیزه منظم کردن
shipshape U مرتب کردن منظم
ranks U اراستن منظم کردن
tax friction U کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
compression U روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
stacks U جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacked U جمع اوری و منظم کردن وسایل
stack U جمع اوری و منظم کردن وسایل
grades U شیب منظم دادن تسطیح کردن
grade U شیب منظم دادن تسطیح کردن
optical character recognition U تشخیص نوری دخشه تشخیص کاراکتر نوری شناسایی نوری دخشه بازشناسی نوری دخشه بازشناسی کاراکتر نوری
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
following distance U فاصله بین وسائط نقلیه فاصله میان خودروها
fcc U CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
point blank range U فاصله از محل تیراندازی تاهدف فاصله تا هدف
to marshal one's creditors U صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن
qualify U منظم کردن کنترل کردن
qualifies U منظم کردن کنترل کردن
interval U فاصله اختلاف فاصله مدت زمان
decreased U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decrease U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases U کاهش یافتن کم شدن کاهش
deflates U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflate U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
grader U ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
space U فاصله دادن فاصله داشتن
spaces U فاصله دادن فاصله داشتن
abating U بزورتصرف کردن کاهش
abate U بزورتصرف کردن کاهش
abated U بزورتصرف کردن کاهش
abates U بزورتصرف کردن کاهش
collision parameter U در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
put down U پست کردن کاهش دادن
put-down U پست کردن کاهش دادن
put-downs U پست کردن کاهش دادن
alleys U منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alleyways U منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alley U منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
character generator U دخشه زا
asterisk U دخشه
blank character U دخشه
special character U دخشه
characters U دخشه
character U دخشه
asterisks U دخشه
paragraphs U فاصله گذاری کردن
interspace U فاصله دار کردن
paragraph U فاصله گذاری کردن
character per second U دخشه در ثانیه
null character U دخشه پوچ
check character U دخشه مقابلهای
swash U دخشه متون
character recognition U دخشه شناسی
character based program U برنامه دخشه
character density U تراکم دخشه ها
numeric character U دخشه عددی
character per inch U دخشه در اینچ
character reader U دخشه خوان
optical character U دخشه نوری
coded character U دخشه رمزی
characters U دخشه کاراکتر
rub out character U دخشه پاک کن
escape charaoter U دخشه گریز
special character U دخشه ویژه
character U دخشه کاراکتر
floating charactep U دخشه شناور
forbidden character U دخشه ممنوعه
gap character U دخشه شکاف پر کن
graphic character U دخشه نگارهای
control character U دخشه کنترلی
control character U دخشه کنترل
magnetic character U دخشه مغناطیسی
backspace character U دخشه پسبرد
compose sequence U دخشه ساختگی
characters per second U دخشه بر ثانیه
hyphenate U بوسیله خط دارای فاصله کردن
new line character U دخشه تعویض سطر
illigal character U دخشه غیر مجاز
functional character U دخشه وفیفه بندی
optical character reader U دخشه خوان نوری
oversrike U چاپ مضاعف دخشه
line feed character U دخشه تعویض پذیر
separating character U دخشه جدا ساز
sign character U دخشه علامت نما
decreases U کاهش دادن کاهش
decreased U کاهش دادن کاهش
decrease U کاهش دادن کاهش
hole U فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes U فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing U فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed U فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
accuracy control character U دخشه یا کاراکتر کنترل دقت
cpi U Inch Per Character دخشه در اینچ
compact U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compacted U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compacting U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compacts U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
close march U راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
privacy act of قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
ocr U Recognition OpticalCharacter تشخیص نوری دخشه
retardation U [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
economic of scale U کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
staging area U فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
accelerationists U شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
to space out letters [text] U فاصله گذاری [بین حروف را بیشتر کردن] [رایانه شناسی ] [چاپ]
go no go U اچار تنظیم فاصله سر تیر بارکالیبر 7/21 اچار تنظیم فاصله پیشانی گلنگدن
to anneal U سخت کردن [روند گرمایش و سرمایش آهسته جهت سفت شدن و کاهش شکنندگی] [فلزات] [مهندسی]
shim U واشر نازکی از جنس فلز بادقت زیاد جهت پر کردن فاصله بین دو قطعه
tabulation U 1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
fair <adj.> U منظم
neat <adj.> U منظم
systematic U منظم
regulars U منظم
uncluttered <adj.> U منظم
trim <adj.> U منظم
decent <adj.> U منظم
tidy <adj.> U منظم
steady <adj.> U منظم
proper <adj.> U منظم
business like U منظم
symmetric U منظم
first string U منظم
ordered U منظم
pitched U منظم
orderlies U منظم
orderly U منظم
in kelter U منظم
kelter U منظم
in good order <adj.> U منظم
straight <adj.> U منظم
businesslike U منظم
presentable <adj.> U منظم
well-ordered <adj.> U منظم
regular <adj.> U منظم
methodical U منظم
water injection U پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
stand-off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-offs U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
squaring U منظم حسابی
tidily <adv.> U بطور منظم
lattices U توری منظم
orderly <adv.> U بطور منظم
well conditioned U مرتب و منظم
neatly <adv.> U بطور منظم
duly <adv.> U بطور منظم
regular army U ارتش منظم
tidily <adv.> U بصورت منظم
orderly <adv.> U بصورت منظم
duly <adv.> U بصورت منظم
regular expression U مبین منظم
regular polymer U بسپار منظم
regular set U مجموعه منظم
well ordered U مرتب و منظم
lattice U توری منظم
neatly <adv.> U بصورت منظم
square U منظم حسابی
squared U منظم حسابی
squares U منظم حسابی
standing army U ارتش منظم
systematic irrigation U ابیاری منظم
systematic error U خطای منظم
acid reduction U کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
systematic U منظم نظم پذیر
regular U پرسنل کادر منظم
regulars U پرسنل کادر منظم
irregular U نا منظم غیر رسمی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com