Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (44 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
gruel
U
عاجز کردن ناتوان کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
feebler
U
ناتوان عاجز
feeble
U
ناتوان عاجز
feeblest
U
ناتوان عاجز
flummoxed
U
گیج کردن درجواب عاجز کردن
flummoxing
U
گیج کردن درجواب عاجز کردن
flummox
U
گیج کردن درجواب عاجز کردن
flummoxes
U
گیج کردن درجواب عاجز کردن
importunes
U
عاجز کردن
importune
U
عاجز کردن
importuned
U
عاجز کردن
importuning
U
عاجز کردن
hagride
U
ناراحت کردن عاجز کردن
harass
U
عاجز کردن اذیت کردن
disable
U
عاجز کردن زله کردن
harasses
U
عاجز کردن اذیت کردن
disables
U
عاجز کردن زله کردن
disabling
U
عاجز کردن زله کردن
confounds
U
گیج کردن عاجز کردن
confound
U
گیج کردن عاجز کردن
crippling
U
عاجز لنگ کردن
crippled
U
عاجز لنگ کردن
cripple
U
عاجز لنگ کردن
cripples
U
عاجز لنگ کردن
besets
U
بستوه اوردن عاجز کردن
beset
U
بستوه اوردن عاجز کردن
hog tie
U
عاجز ودرمانده کردن از کار افتادن
debilitate
U
ناتوان کردن
disabling
U
ناتوان کردن
disables
U
ناتوان کردن
disable
U
ناتوان کردن
disenable
U
ناتوان کردن
invalid
U
ناتوان کردن
invalids
U
ناتوان کردن
invalidates
U
ناتوان کردن
invalidate
U
ناتوان کردن
invalidated
U
ناتوان کردن
interrupts
U
ناتوان کردن وقفه
interrupt
U
ناتوان کردن وقفه
interrupting
U
ناتوان کردن وقفه
enervate
U
ناتوان کردن بی اثرکردن
incapacitated
U
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitates
U
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitate
U
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitating
U
ناتوان ساختن محجور کردن
addled
<adj.>
U
گیج و ناتوان در درست فکر کردن
commenting
U
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
comment
U
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
commented
U
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
incompetent
<adj.>
U
عاجز
incapacitated
<adj.>
U
عاجز
inable
<adj.>
U
عاجز
impotent
<adj.>
U
عاجز
unfit
<adj.>
U
عاجز
incapable
<adj.>
U
عاجز
unable
U
عاجز
incapable
U
عاجز
impuissant
U
عاجز
septum
U
عاجز
incapacious
U
عاجز
Stop pushing!
U
عاجز نکنید !
lame
U
عاجز شدن
determinants
U
تصمیم گیرنده عاجز
determinant
U
تصمیم گیرنده عاجز
trigger happy
U
عاجز از کنترل خود در اثرشادی
importunate
U
عاجز کننده سماجت امیز
trigger-happy
U
عاجز از کنترل خود در اثرشادی
with one's back to the walking
U
درتنگنا عاجز شده تک مانده درجنگ
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
inviable
U
عاجز از ادامه بقا در اثرساختمان نژادی و ارثی
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
invalids
U
ناتوان
handicapped
U
ناتوان
impuissant
U
ناتوان
invalid
U
ناتوان
unable
U
ناتوان
disabled
U
ناتوان
inable
<adj.>
U
ناتوان
unfit
<adj.>
U
ناتوان
incapable
<adj.>
U
ناتوان
infirm
U
ناتوان
incompetent
<adj.>
U
ناتوان
impotent
<adj.>
U
ناتوان
incapacitated
<adj.>
U
ناتوان
incapable
U
ناتوان
asthenic
U
ناتوان
decayed
U
که ناتوان میشود
weakling
U
ناتوان بی بنیه
impotent
U
ناتوان اکار
sickliest
U
ناتوان رنجور
decay
U
که ناتوان میشود
disabling
U
ناتوان ساختن
decaying
U
که ناتوان میشود
debilitant
U
ناتوان کننده
disable
U
ناتوان ساختن
debilitation
U
ناتوان سازی
debilitative
U
ناتوان کننده
sicklier
U
ناتوان رنجور
decays
U
که ناتوان میشود
weaklings
U
ناتوان بی بنیه
sickly
U
ناتوان رنجور
disables
U
ناتوان ساختن
irretentive
U
ناتوان در نگاهداری
disabling
U
ناتوان ساختن از کارانداختن
disable
U
ناتوان ساختن از کارانداختن
disables
U
ناتوان ساختن از کارانداختن
disable pulse
U
تپش ناتوان ساز
inability to box
U
ناتوان از ادامه دادن
stalling torque
U
گشتاور پیچشی ناتوان
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
disarmed
U
وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
down
U
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
disarms
U
وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
disarm
U
وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
cycle stealing
U
ناتوان سازد و پس ازان حافظه داخلی کامپیوتر دراختیار دستگاه قرار گیرد چرخه دزدی
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com