Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
moom dollyo bandea dollyo chagi
U
ضربه پا برعکس دورانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dollyo chagi
U
ضربه دورانی پا
mawashi geri
U
ضربه دورانی پا
kwon toul chigi
U
ضربه مشت دورانی
moom dolly chagi
U
ضربه پا به عکس دورانی
hitting
U
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
U
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits
U
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
per contra
U
برعکس
vice versa
<adv.>
U
برعکس
on the contrary
U
برعکس
contrariwise
U
برعکس
vice versa
U
برعکس
to the contrary
U
برعکس ان
come full circle
<idiom>
U
کاملا برعکس
unlike
U
غیر برعکس
inverse
U
برعکس مقابل
unfavorable
U
برعکس زشت
overhand
U
رویهم برعکس
quotes
U
کامای برعکس
quote
U
کامای برعکس
quoted
U
کامای برعکس
combination grasp
U
گرفتن معمولی و برعکس
quotes
U
دوتای کامای برعکس
backwaters
U
برعکس پارو زدن
backwater
U
برعکس پارو زدن
instead of the other way around
U
بجای برعکس این
quoted
U
دوتای کامای برعکس
quote
U
دوتای کامای برعکس
instead of vice versa
U
بجای برعکس این
On the contrary , he is very honest.
U
برعکس خیلی هم درستکار است
punt
U
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted
U
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts
U
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
rotary
U
دورانی
vertiginous
U
دورانی
dollyo
U
دورانی
mawashi
U
دورانی
out flanking
U
دورانی
impluse response
U
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
quoted
U
علامت نقل قول یا کامای برعکس
quote
U
علامت نقل قول یا کامای برعکس
quotes
U
علامت نقل قول یا کامای برعکس
concentricity
U
حرکت دورانی
concentric running
U
حرکت دورانی
revolving
U
گردنده دورانی
diode lamp
U
دیود دورانی
circular frequency
U
تکرار دورانی
centrifugal pump
U
پمپ دورانی
rotary drilling
U
حفاری دورانی
rotary switch
U
کلید دورانی
rotation flow
U
شارش دورانی
rotation inertia
U
لختی دورانی
rotational
U
چرخشی دورانی
rotational inertia
U
لختی دورانی
rotary pump
U
پمپ دورانی
revolutions
U
سرعت دورانی
turning movement
U
حرکت دورانی
cyclic pitch
U
گام دورانی
cyclical unemployment
U
بیکاری دورانی
eyre
U
گردش دورانی
encirclement
U
احاطه دورانی
turning movement
U
احاطه دورانی
revolution
U
سرعت دورانی
cyclical budget
U
بودجه دورانی
turbo compressor
U
کمپرسور دورانی
gender changer
U
وسیله تغییر اتصال مادگی به نری و برعکس
sex changer
U
وسیله مبدل اتصال نری به مادگی و برعکس
concentricity test
U
ازمایش حرکت دورانی
cyclic pitch control
U
کنترل گام دورانی
evolution
U
چرخش حرکت دورانی
gyratory crusher
U
سنگ شکن دورانی
gyratory breaker
U
سنگ شکن دورانی
circular dischroism
U
دو رنگ نمایی دورانی
circular flow of income
U
گردش دورانی درامد
vertical envelopement
U
حرکت دورانی قائم
inverter
U
وسیلهای که جریان متناوب را به مستقیم با برعکس تبدیل میکند
electronic
U
استفاده ازکامپیوتر برای انتقال پول از بانک و برعکس
semi roller
U
پرتاب دورانی گوی بولینگ
semi spinner
U
پرتاب دورانی گوی بولینگ
cycled
U
:بصورت دورانی فاهر شدن
cycles
U
:بصورت دورانی فاهر شدن
cycle
U
:بصورت دورانی فاهر شدن
screwing
U
حرکات دورانی یخهای دریایی
D type connector
U
اتصالی که شبیه حرف D است . که مانع از نصب برعکس میشود
rocked
U
حرکت دورانی بال به دور بدنه
rock
U
حرکت دورانی بال به دور بدنه
rocks
U
حرکت دورانی بال به دور بدنه
rotaglider
U
گلایدرهایی که دارای بالهای دورانی ازاد هستند
vortex flow
U
جریان سیال با حرکت ترتیبی دورانی و انتقالی
circulation
U
حرکت دورانی سیال دراطراف یک جسم یا نقطه
circulations
U
حرکت دورانی سیال دراطراف یک جسم یا نقطه
polarized
U
اتصال لبه که یک سوراخ یا کلید دارد که مانع از نصب آن به صورت برعکس میشود
expansion bearing
U
تکیه گاهی که موجب حرکت طولی یا دورانی میشود
coffee grinder
U
حرکت دورانی یک پای ژیمناست با دو دست روی زمین
coffee grinders
U
حرکت دورانی یک پای ژیمناست با دو دست روی زمین
crossest
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
gear ratio
U
نسبت سرعتهای دورانی محورهای ورودی و خروجی یک جعبه دنده
not stage
U
مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
sclaff
U
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
blast hole drill
U
مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
collimate
U
تنظیم کردن هرنوع تجهیزات اپتیکی برای داشتن پرتو نوری موازی از یک منبع نقطهای نور یا برعکس
quotation marks
U
کاماس برعکس , که در ابتدا و انتهای متن چاپ گرفتنی ایجاد میشود تا مشخس شود از منبع دیگر جدا شده است
shank
U
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
kelly
U
قطعهای از لوله حفاری که باعث میشود علاوه برحرکت دورانی مته در جهت عمود نیز حرکت نماید
placekick
U
ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
tapes
U
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tape
U
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
taped
U
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
reversion
U
برعکس کردن وارونه کردن
interface
U
مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد.
interfaces
U
مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد.
Soumak
U
بافت سوماک
[سوماخ]
[این روش بافت که نوعی از گلیم بافی است به سه صورت ساده، ضربیو برعکس بافته شده و در ابتدا و انتهای فرش استفاده می شود. این روش در بافت پارچه، کیسه، پتو و زیر انداز استفاده می شود.]
hacked
U
ضربه
shocked
U
ضربه
impulse
U
ضربه
impulses
U
ضربه
surges
U
ضربه
shocks
U
ضربه
impact
U
ضربه
butting
U
ضربه با سر
surge
U
ضربه
impacts
U
ضربه
surged
U
ضربه
double kick
U
دو ضربه پی در پی
thud
U
ضربه
pushed
U
ضربه
pushes
U
ضربه
pulse
U
ضربه
pulsed
U
ضربه
antiknock
U
ضد ضربه
hack
U
ضربه
thudding
U
ضربه
thuds
U
ضربه
brunt
U
ضربه
collision
U
ضربه
head
U
ضربه با سر
collisions
U
ضربه
flap
U
ضربه
flaps
U
ضربه
hacks
U
ضربه
push
U
ضربه
kick
U
ضربه با پا
kick
U
ضربه
kicked
U
ضربه با پا
kicked
U
ضربه
kicking
U
ضربه با پا
kicking
U
ضربه
kicks
U
ضربه با پا
kicks
U
ضربه
tit
U
ضربه
butt joint
U
ضربه
tits
U
ضربه
flapped
U
ضربه
strokes
U
ضربه
bonking
U
ضربه بر سر
blow
U
ضربه
impluse
U
ضربه
bonked
U
ضربه بر سر
sole trap
U
ضربه با کف پا
shock proof
U
ضد ضربه
sole of the foot kick
U
ضربه با کف پا
bonks
U
ضربه بر سر
whang
U
ضربه
sole kick
U
ضربه با کف پا
interrupter
U
ضربه گر
shockproof
U
ضد ضربه
stroking
U
ضربه
mishit
U
ضربه بد
slugger
U
ضربه زن
strikeless
U
بی ضربه
shot
U
ضربه
stroked
U
ضربه
blows
U
ضربه
shock
U
ضربه
left
U
ضربه چپ
shots
U
ضربه
thudded
U
ضربه
stroke
U
ضربه
pops
U
ضربه
yee jupkki
U
ضربه پا
bonk
U
ضربه بر سر
pop
U
ضربه
popped
U
ضربه
POW
U
صدای ضربه
jolts
U
تکان ضربه
jolted
U
تکان ضربه
POWs
U
صدای ضربه
spot kick
U
ضربه کاشته
tee off
U
ضربه محکم
jolt
U
تکان ضربه
jolting
U
تکان ضربه
lash
U
ضربه شلاق
belt
U
ضربه محکم
belted
U
ضربه محکم
belts
U
ضربه محکم
rectangular pulse
U
ضربه مستطیلی
lash
U
ضربه مژگان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com