English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
disfeature U صفات ممتازه چیزی را از بین بردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
characters U صفات ممتازه هرنوع حروف نوشتنی وچاپی
character U صفات ممتازه هرنوع حروف نوشتنی وچاپی
quantize U با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
To discover (realize, assess) something. U به چیزی پی بردن
to capitalize/capitalise [British English] on something U سود بردن از چیزی
make something do U با چیزی بسر بردن
make do with something U با چیزی بسر بردن
decolo U رنگ چیزی را بردن
to benefit from something U سود بردن از چیزی
to profit from something U سود بردن از چیزی
cancel out <idiom> U از بین بردن اثر چیزی
stale U تازگی وطراوت چیزی را از بین بردن
make something out <idiom> U ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
privileged U ممتازه
to shoot oneself in the foot <idiom> U بدبکار بردن [چیزی مربوط به خود شخص] [اصطلاح]
preference shares U سهام ممتازه
preferential claims payment U طلب ممتازه
preferential debts U دیون ممتازه
privileged shareholder U سهامدار ممتازه
gilt edged shares U سهام ممتازه
preferential debt U دین ممتازه
preferred stock U سهام ممتازه
preferential shares U سهام ممتازه
to offshore something U چیزی را [برای سود بیشتر] به خارج [از کشور] بردن [اقتصاد]
dousing U دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
douse U دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
doused U دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
douses U دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dowsed U دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dowses U دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
cast pearls before swine <idiom> U از بین بردن چیزی ارزشمندی بوسیله کسی که قدرش را نمی داند
upperclassman U عضو صنوف ممتازه اجتماع
cumulative preferential U سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
elite U طبقه ممتازه هرجامعه و بخصوص طبقهای که قدرت حاکمه را در دست دارد
makings U صفات یا
secondary qualities U صفات ثانوی
paternity U صفات پدری
womanliness U صفات زنانه
sportmanlike U صفات ورزشکارانه
ethos U صفات وشخصیت انسان
pattern U الگو صفات فردی
osculation U تماس اشتراک صفات
patterns U الگو صفات فردی
interosculate U صفات مشترک داشتن
characterization U توصیف صفات اختصاصی
homozygote U واجد صفات پدرومادر
admirable qualitics U صفات پسندیده یاستوده
attributes of god U صفات یا اسامی خدا
qualities inhering in a person U صفات جبلی شخص
osculate U صفات مشترک داشتن
animalization U واجد صفات حیوانی
epithetical U دارای صفات یا القال
germanity U صفات ویژه المانی
lineament U خطوط چهره صفات مشخصه
quantitative U بیان شده بر حسب صفات
lineaments U خطوط چهره صفات مشخصه
racy U دارای صفات اصلی و نژادی
whorish U دارای صفات هرزگی وفاحشه گی
dehumanization U از دست دادن صفات انسانی
to p any one's good qualities U صفات نیک کسی راستودن
quantitatively U بیان شده بر حسب صفات
well conditioned U نیکو خصال دارای صفات حسنه
dysgenic U مضر برای صفات وخصوصیات ارثی
cacogenesis U فساد نژادی دراثر حفظ وابقاء صفات بد
autosexing U دارای صفات جنسی مغایر بانوع خود
recapitulate U صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recapitulates U صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
echinoid U دارای صفات خوارپوست دریایی یاتوتیاء البحر
recapitulated U صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recapitulating U صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
These qualities are esteemed by managers. U مدیران این [نوع] صفات را ارجمند می شمارند.
recombinant U موجود دارای صفات ارثی متشکل جدید
genes U عامل موجود در کروموزوم که ناقل صفات ارثی است
incross U اختلاط و امیزش صفات ارثی یک طایفه میان افراد ان
gene U عامل موجود در کروموزوم که ناقل صفات ارثی است
telegony U انتقال فرضی صفات ونفوذاخلاقی شوهر اول در بچههای زن از شوهران بعدی
imbibe U تحلیل بردن فرو بردن
imbibed U تحلیل بردن فرو بردن
imbibing U تحلیل بردن فرو بردن
imbibes U تحلیل بردن فرو بردن
to push out U پیش بردن جلو بردن
masochism U لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
androgen U هورمونهای جنسی که باعث ایجاد صفات ثانویه جنسی درمرد
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
humanizing U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanised U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanises U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanising U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
professionalism U صفات وعادات مخصوص اهل حرفه حرفه یی
humanizes U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanized U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanize U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
resists U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
requires U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resisting U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
to paint something [with something] U چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
requiring U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
required U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
require U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resisted U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resist U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
(a) case in point <idiom> U مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
traces U پی بردن به
snatching U بردن
retracting U تو بردن
retract U تو بردن
carries U بردن
retracts U تو بردن
carry U بردن
transporting U بردن
retracted U تو بردن
steers U بردن
snatched U بردن
senses U پی بردن
sensed U پی بردن
sense U پی بردن
carrying U بردن
snatches U بردن
snatch U بردن
convey U بردن
abstracts U بردن
traced U پی بردن به
trace U پی بردن به
discovered U پی بردن
find out U پی بردن
show to the door U تا دم در بردن
overblow U بردن
discover U پی بردن
lead U به سر بردن
abstracting U بردن
abstract U بردن
carried U بردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com