English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 103 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
mediacy U شفاعت میانجی گری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
piacular U شفاعت امیز نیازمندبه شفاعت
intermediacy U شفاعت
intervention U شفاعت
interventions U شفاعت
intercessorial U شفاعت امیز
expiatory U شفاعت امیز
intercede U شفاعت کردن
intercession U پایمردی شفاعت
intercessions U پایمردی شفاعت
interceding U شفاعت کردن
pleading U شفاعت دادخواهی
intercedes U شفاعت کردن
interceded U شفاعت کردن
intercessory U شفاعت امیز
interceder U شفاعت کننده واسطه
to plead for a person U از کسی شفاعت یادفاع کردن
sacrifices U قربانی برای شفاعت فداکاری
sacrificed U قربانی برای شفاعت فداکاری
sacrifice U قربانی برای شفاعت فداکاری
sacrificing U قربانی برای شفاعت فداکاری
pleadingly U دادخواهانه ازروی دفاع یادادخواهی شفاعت خواهانه معترضانه
mediators U میانجی
intermediaries U میانجی
intermediary U میانجی
moderator U میانجی
moderators U میانجی
arbitress U میانجی
paraclete U میانجی
intermedium U میانجی
intermediator U میانجی
interagent U میانجی
go between U میانجی
intercessor U میانجی
placater U میانجی
conciliator U میانجی
conciliation officer U میانجی
catalyzer U میانجی
go-between U میانجی
go-betweens U میانجی
arbitrator U میانجی
arbitrators U میانجی
interface U میانجی
interfaces U میانجی
referees U میانجی
mediator U میانجی
intermediate U میانجی
refereeing U میانجی
referee U میانجی
refereed U میانجی
intermediary bank U بانک میانجی
intermediation U میانجی گری
buffer U حافظه میانجی
mediums U میانجی واسطه
medium U میانجی واسطه
user interface U میانجی کمکی
lingua franca U زبان میانجی
to stand or go between U میانجی شدن
to stand between U میانجی شدن
interagency U میانجی گری
communication interface U میانجی ارتباطی
detonators U خرج میانجی
boosters U خرج میانجی
booster U خرج میانجی
intercession U میانجی گری
intercessions U میانجی گری
midway U متوسط میانجی
buster U خرج میانجی
detonator U خرج میانجی
mediates U میانجی گری کردن
detonator U خرج میانجی جنگی
scsi U میانجی سیستم کامپیوترکوچک
system v interface definition U تعریف میانجی سیستم 5
mediating U میانجی گری کردن
mediated U میانجی گری کردن
network interface card U کارت میانجی شبکه
interceded U میانجی گری کردن
intercede U میانجی گری کردن
intercedes U میانجی گری کردن
intermediacy U میانجی گری مداخله
detonators U خرج میانجی جنگی
intermedial U میانجی گری کننده
interceding U میانجی گری کردن
mediate U میانجی گری کردن
mediative U وابسته به میانجی گری
mediatory U وابسته به میانجی گری
graphical user interface U میانجی نگارهای کاربر
musical instrument digital interface U میانجی رقمی الات موسیقی
interposing U در میان امدن میانجی شدن
interposes U در میان امدن میانجی شدن
enhanced system device interface U میانجی دستگاه سیستم پیشرفته
midi U میانجی رقمی الات موسیقی
application program interface U میانجی یا رابط برنامه کاربردی
small computer system interface U میانجی سیستم کامپیوتری کوچک
interpose U در میان امدن میانجی شدن
interposed U در میان امدن میانجی شدن
intercede U میانجی شدن میانه گیری کردن
intercedes U میانجی شدن میانه گیری کردن
interceding U میانجی شدن میانه گیری کردن
To meciate . To intervene . U پا درمیانی کردن ( واسطه یا میانجی شدن )
interceded U میانجی شدن میانه گیری کردن
presentation manager U تهیه شده است IB , icrosoftیک میانجی رابط نگارهای ورابط برنامه نویسی کاربردی
to join in [on] a conversation U واسطه شدن [میانجی شدن] در مذاکره ای
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com