Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
contract note
U
سند مقاطعه توافق نامه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
agreed value policy
U
بیمه نامه با ارزش توافق شده
We have agreed in princeple .
U
درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
enewal of contract by tacit agreement
U
تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
contract
U
پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
post script
U
مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent
U
تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
pourparley
U
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler
U
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts
U
بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
libel
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libels
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeled
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
piece-workers
U
مقاطعه چی ها
pieceworker
U
مقاطعه چی
piece worker
U
مقاطعه چی
piece-worker
U
مقاطعه چی
operator on incentive
U
مقاطعه چی
jobber
[piece worker]
U
مقاطعه چی
incentive operator
U
مقاطعه چی
contract
U
مقاطعه
operators on incentive
U
مقاطعه چی ها
piece workers
U
مقاطعه چی ها
pieceworkers
U
مقاطعه چی ها
incentive operators
U
مقاطعه چی ها
written agreement
U
موافقت نامه پیمان نامه
affidavits
U
شهادت نامه قسم نامه
certificates
U
رضایت نامه شهادت نامه
certificate
U
رضایت نامه شهادت نامه
credential
U
گواهی نامه اعتبار نامه
contractor
U
مقاطعه کار
piece-worker
U
مقاطعه کار
by contract
U
بطور مقاطعه
by the job
U
به طور مقاطعه
jobber
U
مقاطعه کار
pieceworker
U
مقاطعه کار
piece worker
U
مقاطعه کار
jobber
[piece worker]
U
مقاطعه کار
incentive operator
U
مقاطعه کار
fat work
U
مقاطعه کار
operator on incentive
U
مقاطعه کار
pieceworkers
U
مقاطعه کار ها
jobs
U
کار مقاطعه
piece workers
U
مقاطعه کار ها
piece-workers
U
مقاطعه کار ها
job
U
کار مقاطعه
contractors
U
مقاطعه کار
incentive operators
U
مقاطعه کار ها
operators on incentive
U
مقاطعه کار ها
lumper
U
مقاطعه کار
main contractor
U
مقاطعه کار اصلی
assumpsit
U
مقاطعه کاری فرض
master builder
U
بنای مقاطعه کار
contract
U
مقاطعه کاری کردن
jobbery
U
سوء استفاده مقاطعه
piecework
U
کار از روی مقاطعه
subcontractors
U
مقاطعه کار فرعی
subcontractor
U
مقاطعه کار فرعی
subcontracts
U
مقاطعه کاری فرعی
subcontracting
U
مقاطعه کاری فرعی
subcontracted
U
مقاطعه کاری فرعی
timework
U
کار از روی مقاطعه
subcontract
U
مقاطعه کاری فرعی
road contractor
U
مقاطعه کار جاده
jobs
U
ایوب مقاطعه کاری کردن
job
U
ایوب مقاطعه کاری کردن
package deals
U
مقاطعه در بست و خرید یکجا
package deal
U
مقاطعه در بست و خرید یکجا
to a. letter
U
روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
entrepremership
U
اداره و سازماندهی فعالیتهای تجاری یا مقاطعه کاری
entrepreneur
U
مدیر یک موسسه اقتصادی بزرگ مقاطعه کار
entrepreneurs
U
مدیر یک موسسه اقتصادی بزرگ مقاطعه کار
testacy
U
دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
agreement
U
توافق
settlement
U
توافق
agreements
U
توافق
adaptations
U
توافق
adaptation
U
توافق
conciliation
U
توافق
concord
U
توافق
rapport
U
توافق
accommodations
U
توافق
accommodation
U
توافق
concerts
U
توافق
concert
U
توافق
settlements
U
توافق
consistency
U
توافق
coincidence
U
توافق
coincidences
U
توافق
to come to an understanding
U
توافق
analogy
U
توافق
concurrence
U
توافق
concent
U
توافق
commensurableness
U
توافق
commensurability
U
توافق
band
U
توافق
bands
U
توافق
keeping
U
توافق
accord
U
توافق
accorded
U
توافق
accords
U
توافق
maladapted
U
بی توافق
consented
U
توافق
consent
U
توافق
consents
U
توافق
analogies
U
توافق
consenting
U
توافق
understanding
U
توافق تظر
dissidence
U
عدم توافق
consistency
U
توافق سازگاری
synesis
U
توافق معانی
discordance
U
عدم توافق
disconformity
U
عدم توافق
collective agreement
U
توافق جمعی
reach an agreement
U
به توافق رسیدن
speaking with prosecutor
U
توافق باشاکی
adaptability
U
توافق سازگاری
harmonometer
U
توافق سنج
understandings
U
توافق تظر
disparities
U
عدم توافق
reciprocal agreement
U
توافق دو جانبه
consensus
U
توافق عام
plea agreement
U
توافق مدافعه
correspondence principle
U
اصل توافق
accordance
U
وفق توافق
breach
U
خطای رد یک توافق
breached
U
خطای رد یک توافق
outline agreement
U
توافق اولیه
conconancy
U
توافق صدا
concordat
U
توافق دوستانه
conformable
U
قابل توافق
consistence
U
توافق سازگاری
skeleton agreement
U
توافق اولیه
conformation
U
سازش توافق
agreement coefficient
U
ضریب توافق
master agreement
U
توافق اولیه
frame agreement
U
توافق اولیه
breaches
U
خطای رد یک توافق
unilateral agreement
U
توافق یک جانبه
maladjustment
U
عدم توافق
maladjustments
U
عدم توافق
consonance
U
توافق صدا
compromiser
U
توافق کار
adaptation
U
توافق سازش
adaptations
U
توافق سازش
basic agreement
U
توافق اولیه
adaptableness
U
قابلیت توافق
adaption
U
توافق سازش
adaptiveness
U
قوه توافق
maladaptation
U
عدم توافق
mutual agreement
U
توافق طرفین
agreement of arguments
U
توافق نشانوندها
modus vivendi
U
توافق موقت
arbitration agreement
U
توافق بر حکمیت
adaptable
U
قابل توافق
deals
U
توافق تجاری
give-and-take
U
آماده به توافق
adhesion
U
همبستگی توافق
deal
U
توافق تجاری
inharmoniousness
U
عدم توافق
accompt
U
سازگاری توافق
inadaptable
U
توافق ندادنی
disparity
U
عدم توافق
his painting lacked repose
U
نقاشی وی توافق
maladjusted
U
بی توافق دژسازگار
disagreements
U
عدم توافق
inconsonantly
U
باعدم توافق
disagreement
U
عدم توافق
skeleton agreement
U
چهارچوب توافق
[حقوق]
conventionalization
U
توافق با ایین و رسوم
agreement
U
معاهده و مقاطعهء توافق
meet someone half-way
<idiom>
U
به توافق رسیدن با کسی
come to an agreement
U
توافق حاصل کردن
frame agreement
U
چهارچوب توافق
[حقوق]
adaptability
U
قابلیت توافق و سازش
outline agreement
U
چهارچوب توافق
[حقوق]
basic agreement
U
چهارچوب توافق
[حقوق]
approves
U
توافق در مورد چیزی
approve
U
توافق در مورد چیزی
discordantly
U
از روی عدم توافق
agreements
U
معاهده و مقاطعهء توافق
master agreement
U
چهارچوب توافق
[حقوق]
odds
U
عدم توافق مغایرت
compromising
U
توافق مصالحه کردن
variance
U
مغایرت عدم توافق
plea bargain
U
توافق مدافعه
[حقوق]
compromise
U
توافق مصالحه کردن
abidance
U
رفتار برطبق توافق
compromises
U
توافق مصالحه کردن
settlement
U
حل و فصل توافق بنگاه
consensus
U
توافق ورضایت عمومی
inconsonance
U
عدم توافق ناهماهنگی
approving
U
توافق در مورد چیزی
settlements
U
حل و فصل توافق بنگاه
undertakers
U
کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
undertaker
U
کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
undertaking
U
کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
adequateness
U
توافق داشتن متفق بودن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com